کلاغ

کلاغ

یه کلاغ رو نوک دیوار داره قارقار می کنه

با صدای قارقارش ده رو خبردار می کنه

میگه : من رنگ شبم اما شب رو دوس ندارم

این صدای من که خورشید رو بیدار می کنه

خروسای ده ما عمریه بی صدا شدن

انگار از وحشت لحظه های ما جدا شدن

دل من تنگه از این نق زدنای کاغذی

خروسا جای خدا بنده ی کدخدا شدن

مگه میشه گندم تو خاک خشک تشنه کاشت ؟

مگهمیشه این کلاغ پر سیاه رو دوس نداشت ؟

ای کلاغ ! بخون تا ما هم با تو هم صدا بشیم

نمیشه به جای خورشید سه تا نقطه چین گذاشت

آی کلاغ ! بازم بخون از دل این شبای تار

بخون از کدخدای خروس کش طلایه دار

هیچ کسی جای خودش نیست توی این بازار شام

تو بخون ، جای خروسا خورشید رو بیرون بیار

میدونم گذشته هات یه ابر خاکستریه

می دونم به چشم شب قارقار تو سرسریه

اما خورشید که بیاد چشما رو روشن می کنه

ده مال ما میشه این کدخدای آخریه

مگه میشه گندم تو خاک خشک تشنه کاشت ؟

مگه میشه این کلاغ پر سیاه رو دوس نداشت ؟

آی کلاغ ! بخون تا ما هم با تو هم صدا بشیم

نمیشه به جای خورشید سه تا نقطه چین گذاشت


(0) نظر
برچسب ها :
X