5 . میل به آزادى
میل به آزادى و نداشتن محدودیت , از دیگر ویژگى هاى دوره جوانى است .
جوانان خواستار آزادى در کـارهـایـشان هستند, به این علت براى آنان چندان جالب نیست که بزرگان از نظم و قانون و مـصـلـحـت و منطق و عقل سخن بگویند .از نظر جوان , عقل و منطق و مصلحت و نظم و قانون نوعى محدودیت است , باید با آنها مبارزه کرد تا به خواسته هاى مطلوب خود رسید .ویل دورانت مى گوید: جوان که پس از سال ها ناز پروردگى از خانواده به اجتماع قدم مى نهد, خود را آزاد مى یابد و جام لـذت آزادى را تـا جـرعه آخر سر مى کشد و با توحش نعره مى زند و مى رود تا دنیا را بگیرد و از نو بسازد .
آشوب و ماجرا را بیش از غذا دوست مى دارد, عاشق برترین چیزها و مبالغه ها و نامحدودیت هاست .جوانى انسان به نسبت و اندازه خطراتى است که پیش مى گیرد .جوان با اکراه و بى میلى به نظم و قانون تن مى دهد .آن جـا کـه نـعره و فریاد وسیله حیاتى اوست , از او سکوت و خاموشى مى خواهند .آن جا که سخت مـشتاق فعالیت است , از او آرامى و انفعال مى طلبند .
جوانى سن بى قیدى و بى بند و بارى است و شعار آن , این است که هیچ چیز مانند زیاده روى مایه کامیابى نیست .جـوانـى خـستگى ناپذیر است .زندگى او در زمان حال است و افسوس گذشته را نمى خورد و از آینده نمى ترسد و با خوشدلى و سبک روحى از تپه اى بالا مى رود که قله , آن طرف دیگر را از چشم او پنهان داشته است .نـکته مهمى که جوانان باید بدانند و رعایت کنند, میانه روى درمیل به آزادى است , زیرا جوانان با نـظـر بـه ایـن که به سبب طغیان غرایز, جنبه عقلانى ضعیفى پیدا مى کنند و به شدت احساساتى مى شوند و طبعشان آنها را به سوى لذت گرایى سوق مى دهد, اگراز آزادى مطلق استفاده کنند, بـه انـواع فـسادها و فحشاها وانحراف ها دچار مى شوند, زیرا غرایز آدمى کور و بى شعوراست .
غرایز فـقـط ارضـاى خـود را مى طلبد, مى خواهد به هر قیمتى که شده به هدف خود برسد و این انسان اسـت کـه بـا نـیـروى عـقـل و فـطـرت و شـریـعت آنها را مهار مى کند و به اندازه لازم وطبیعى اشـبـاع مـى نـماید, مانند رودخانه اى که در مسیرى جریان دارد و هرچه در مسیر خویش مى بیند تخریب مى نماید و این ماهستیم که باید با ساختن سد و دریچه هاى مخصوص , آن را کنترل کنیم و به اندازه لازم , آب آن را به مکان هاى خاص هدایت نماییم .
برخوردارى از آزادى نامحدود, قطعا فساد و بى نظمى به بار مى آورد و در نتیجه آرامش و آسایش را کـه اساس خوش بختى انسان است نابود مى سازد, زیرا اگر قرار باشد هرکس در هر کارى آزاد باشد و براى خواسته هاى خود حد و حدودى در نظر نگیرد, به طور مسلم خواسته ها با هم تزاحم پیدا مى کند و هرج و مرج در جامعه حاکم مى شود, لذا پیشوایان دینى فرموده اند: اقمعوا هذه النفوس فانها طلقة ان تطیعوها تنزع بکم الى شر غایة , ایـن نفس هاى سرکش را مهار کنید که لجام گسیخته و خود سرند, اگر از آنها پیروى کنید شما را به بدترین پرتگاه مى افکنند .
ریموند بیچ مى گوید: یـکى از خواص جوانان , این است که هر وقت هرچه دلشان مى خواهد مى کنند, بدون آن که نگران نتایج کار خود باشند, اماقوانین اخلاقى انعطاف ناپذیرند .قراردادهاى اجتماعى براساس تمیز خوب از بد ایجاد شده اند, نه از روى هوس و دلخواه و به همین دلیل , زمان هم قادر نیست آنها را تغییر دهد .رعایت این قراردادها موفقیت و خوش بختى افراد را تضمین مى کند .
کـسـانـى که به هوادارى از تمایلات آنى خود از این راه منحرف مى شوند, بعدها هنگامى که دیگر خـیلى دیر است , پى مى برند که از منبع خوش بختى خود برداشت بیهوده اى کرده اند و هرگاه به سیاهه اعمال خویش رسیدگى کامل کنند متوجه مى شوند که زندگى آنها هرگز نیازمندى هاى عـمـیـق قـلـبـشـان را برنیاورده است , در حالى که دسته دیگر که همواره پایه زندگى را محکم مى کنند, نه تنها از شادى هاى قلبى لذت سرشارى مى برند, بلکه از دوران جوانى که مقدمه آغاز زندگى حقیقى است نشاط و حظ وافرى مى گیرند