در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی برخی از زنان بریتانیا، حرکتهایی را برای بدست آوردن برخی از حقوق بازداشتهی خود، آغاز نمودند.
خواستهی نخست آنان داشتن حق رأی برای مجلس بود، تا شاید بتوانند از این رهگذر، توان اثرگذاری بر حکومت را بیابند و کم کم سایر خواسته هایشان را نیز به گوش زمامداران برسانند.
این امر سبب بروز درگیریها و زد وخوردهایی با پلیس بریتانیا در آغاز قرن بیستم گردید و تا شعله ور شدن جنگ نخست جهانی، ادامه یافت باشروع جنگ، حکومت بریتانیا به دلیل اعزام مردان به جبهههای جنگ، به نیروی کار جایگزین، نیازی مبرم یافت.
از این رو زنان را تشویق به ورود به بازار کار کرد.
پس از پایان یافتن جنگ نیز به دلیل بروز تلفات جانی در میان مردان و ایجاد فرصتهای خالی در مشاغل، حضور زنان جهت پرساختن این فرصتها همچنان ادامه یافت. و بدین ترتیب جنبش فمینیزم، مراحل مختلفی را از سر گذراند که کانون آغازین آن دست یافتن بر حقوق مشروع زن در استقلال مالی از روح، حق طلاق، حق حضانت کودکان، مساوات در آموزش، مساوات در دستمزدها و غیره بود.
در دهه پنجاه قرن بیستم، جنبش حقوق مدنی، مشروع به فعالیت در جهت از بین بردن تبعیض نژادی و مطالبهی ایجاد مساوات در میان همهی نژادهای ساکن در ایالات متحدهی آمریکا ـ اعم از آفریقایی، آسیایی، و اروپایی ـ و مشمول این خواسته بر زنان نمود.
از این رو زنان آفریقایی تباز به فعالترین اعضای این جنبش، تبدیل شدند در دههی شصت، فعالان جنبش فمینیزم در آمریکا.
بهره کشی و سوء استفاده از زنان را در تبلیغات و مسابقههای موسوم به ستارهی زیبایی، محکوم نمودند. هر چند اصل این حرکت، بجا و شایسته بود ولی ادبیات بکار گرفته شده در این برخوردها، بسیار هتّاک و رکیک بود. علاوه بر آن این خواسته بحّق ایشان به سمت امور ناصوابی کشیده شده که در خواست اباحی گری اخلاقی، حق سقط جنین و غیره از آن جمله بود. خواستههایی که آغازکنندگان جنبش فمینیزم، هرگز در اندیشه آن نبودند.
بدین ترتیب، دانشواژه «آزادی زن»، که در دههی شصت، معادل آزادی از سلطه مرد بود، در اثنای دههی هشتاد ـ هنگامی که افراطی بودن موج دههی شصت ـ که برخی از آثار تا همین امروز باقی مانده است ـ برملا شد ـ به آزادی از ستمهای اجتماعی ـ اقتصادی و حقوقی، بدل گشت حرکت افراطی فمینیزم در دههی شصت، منجر به پیدایش جنبشهایی ضد آن موسوم به «آنتی فمینیزم» [7] Anti faminism گردید، که رهبران آن از زنان باورمند سنتهای اجتماعی بودند. در دههی نود گروههای آنتی فمینیزم قدرت و استحکام بیشتری یافتند و در بسیاری از خواستههای خود از حمایت کلیسا ـ که مورد تبعیت و پیروی تودههای سنتی است ـ برخوردار شدند، لذا خواستهها و مطالبات این دو گروه به هم گره خورد و ضمن برخورد با خواستههای افراطی فمینیزم، منجر به تولید شکارهای واحدی گردید که موارد ذیل از آن جمله است: اجباری شدن برپای دعای مسیحی، تدریس کتابهای مقدس مسیحیان در همه مدارس آمریکا، تبعیض نژادی، منع سقط جنین به هر دلیل و غیره که در نهایت منجر به فروکاستن ارزشها و مبانی فمینیزم در افکار عمومی گردید.