آرش کمانگير

آرش کمانگیر

برف می بارد

برف می بارد به روی خار و خاراسنگ

کوهها خاموش

دره ها دلتنگ

راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ

بر نمی شد گر ز بام کلبه های دودی

یا که سوسوی چراغی گر پیامی مان نمی آورد

رد پا ها گر نمی افتاد روی جاده های لغزان

ما چه می کردیم در کولاک دل آشفته دمسرد ؟

آنک آنک کلبه ای روشن

روی تپه روبروی من

در گشودندم

مهربانی ها نمودندم

زود دانستم که دور از داستان خشم برف و سوز

در کنار شعله آتش


(0) نظر
برچسب ها :
X