ثانیه ها را پاى نیست
و لحظه ها چون جادهء یکنواختى
تا بى انتها دراز مى شوند. دل, آسمان مى سوزد بى رحمانه،
و گُنجشکى خُرد، سر از زیر, سایهء برگ
برون مى کشد
و تا دوردستها مى نگرد.
آوا را زبانى نیست.
سکوت, داغ, تابستانى. تو برمى خیزى
تا چشم, اتاق پاى مى کشى
و تا دورها مى نگرى،
آنگاه یک ثانیه مى شوى.
فرانکفورت 09.11.1995