شادى را تصویرى بهتر باید نمود.
دست, درخت را گرفتن
و تا درختى
- که همیشه آرزویش بود -
بُردن.
با گُنجشکان, شادى پریدن،
با باد خواندن،
با مهتاب وزیدن. بهار
پنجره مى گشاید
و دیواره هاى وقت از عطر, شقایق سُرخ مى شوند. قلم موىْ در جوهر, خنده مى کنم
و قهقه هاى, شعرم را دامن مى دهم
بر بوم, سینه.
فرانکفورت 06.11.1995