شعر, شادى

شعر, شادى

شادى را تصویرى بهتر باید نمود.

دست, درخت را گرفتن

و تا درختى

- که همیشه آرزویش بود -

بُردن.

با گُنجشکان, شادى پریدن،

با باد خواندن،

با مهتاب وزیدن. بهار

پنجره مى گشاید

و دیواره هاى وقت از عطر, شقایق سُرخ مى شوند. قلم موىْ در جوهر, خنده مى کنم

و قهقه هاى, شعرم را دامن مى دهم

بر بوم, سینه.

فرانکفورت 06.11.1995


(0) نظر
برچسب ها :
X