دوست (براى ماندانا)

دوست (براى ماندانا)

هیچ یادت هست گُل, ما در برف

نطفه بست.

پرستوها در بیرون

بر بال, آواز

در آبى محیط.

و من با هزاران پرستو در قلب

در سنفونى, بنفش, شمع

محو مى شوم. آمدى

و رفتى

چون اَبرى

و چون بارانى

در فصل, امروز, من. جویبارى جارى مى شود

بَر بستر, خاطره هاى من.

آواى, ملایم, شمع

و رقص, نرم, قلم

بر صفحه هاى خنده ناک, شعر. در دستم، گُلى عطرآگین.

به بیرون مى نگرم: بر زمین برف نشسته است

سنگین. فرانکفورت 23.07.1993


(0) نظر
برچسب ها :
X