ماندگار (براى سيمين)

ماندگار (براى سیمین)

زنگوله هاى نور

در نرمْ رقص, نسیم, صبح

خوابگونه تکان مى خورند،

وآوازى

که عطر, خدا را بر بال دارد

پَر مى گیرد. با بنفشه اى در دست

دُخت, رویاى برف

به سرا مى آید. قافله اى ز راه مى رسد

و بار, هفت سالهء هفتصد جمل را

بر قلب, من مى نهد.

مرغ, دل مى پرد ...

بروخزال 29.03.1987


(0) نظر
برچسب ها :
X