بهار و شکوفه های درخت گیلاسی که دروغگو ست ...
« زردی من از تو ..سرخی تو از من » ؛ « غم برو ..شادی بیا..» ؛ آجیل چهارشنبه سوری و فال حافظ و یه آرزو کن و « بپر از رو آتیش» ... دوست ندارم !روزهای آخر اسفند؛ در و پنجره و بوی بهار آمیخته با رایت و وایتکس و تاید و دستمال کهنه و «آقا ولی» و بشور و بساب ... لباس و کیف و کفش نو و خرید عید و برو و بیا و دانشگاه دو در...دوست ندارم !هفت سین و ماهی و سبزه و سیر و سرکه و سمنو و عیدی و دو هزاری نو ؛ میوه و شیرینی و شکلات و شربت و پذیرایی و بشین و پاشو  ...بر دار و بذار و  اینها می رن و اونا می آن و خونه ی عمه اینها و عمو اینها و «ماشالله ..چقدر بزرگ شدی !» و خاله بازی ...دوست ندارم !
(0) نظر
برچسب ها :
X