هـر چـند ممکن است این عنوان در عنوان قبل ادغام شود, ولى به لحاظ فرق میان فایده و غایت , مى توان آنها را از هم تفکیک کرد, چرا که غایت ,مطلوب بالذات و فایده , مطلوب بالعرض است .
در صـورتى که فلاح , غایت تزکیه باشد, باید معلوم شود که چه فوایدى به جز فلاح بر تزکیه مترتب مى شود و در صورتى که فلاح از فواید تزکیه باشد, باید در جستجوى غایت آن بود. مى توان غایت تزکیه ـ که همان مطلوب بالذات است ـ را قرب به خدا و سرانجام , خود خدا دانست . اصـولا چـیزى مطلوب بالذات است که همه چیز به خاطر او مطلوب باشد و خود او به خاطر چیز دیگرى مطلوب نباشد. چـنین موجودى خیر مطلق و منتهى الیه همه سلسله موجودات و مطلوب حقیقى و ذاتى تمامى مـخـلـوقات و جملگى کائنات است , در این صورت ,فلاح از فواید تزکیه است , نه غایت آن , چرا که فلاح نمى تواند مطلوب بالذات باشد. انسان کامل در پى قرب و وصال است .
او مى خواهد خلوت نشین بزم وصل و دیدار باشد. او حلقه افتخار ورضوان من اللّه اکبر 45 را بر گردن دارد و هرگز دل خود را به حور و قصور و انهار و اشجار و غلمان بهشت , مشغول نمى دارد. او دل بـه جـمـال مـطلق و کمال مطلق و هستى مطلق بسته و طالب کوى محبوب و آستان در معشوق است . از در خـویش خدا را به بهشتم مفرست که سر کوى تو از کون و مکان ما را بس قبله روى عاشقان وارسـته و دل هاى سوخته و آنهایى که از بیم فراق ,اشکشان جارى و آه جانسوزشان شعله ور است , اوست .
اینان اگر به غیر او توجه مى کنند, به خاطر او و در راه اوست . سیره پسندیده شان این است که از او به غیر توجه کنند, نه از غیر به او. در ایـن جا منظور ما از اهداف تزکیه , آن امورى است که منتهى به فلاح مى شوند, یعنى فلاح را از آثـار تـزکـیـه و آن امور را از اهداف تزکیه شمرده ایم و البته غایت و مطلوب بالذات را حضرت حق دانسته ایم . قرآن کریم , تمام امورى را که در فلاح و عدم فلاح موثرند, در آیات متعدد بیان داشته است . هـمان طورى که قبلا بیان داشتیم , ممکن است امور مزبور از اسباب قریب تزکیه و از اسباب بعید فلاح باشندو ممکن است همه آنها در معناى جامع تزکیه جمع باشند و بنابراین , همه به منزله اجزا و ارکان تزکیه و از اسباب قریب فلاح شمرده مى شوند, هر چند ترجیح احتمال اول , موجه تراست . اکـنـون به منظور آگاهى بیشتر خوانندگانى که بیشتر به امر تزکیه و فلاح مى اندیشند, آیاتى را که عوامل ثبوتى و سلبى فلاح را بر شمرده اند در این جامى آوریم .
در آغـاز, خـواننده گرامى را توجه مى دهیم به عوامل سلبى فلاح و در درجه بعد به عوامل ثبوتى فـلاح , هـر چـنـد سـلـب عـوامل سلبى فلاح از عوامل ثبوتى و سلب عوامل ثبوتى از عوامل سلبى مـحـسـوب مـى شـونـد, بـه عنوان مثال , حفظ نفس از بخل و اجتناب از پلیدى , از عوامل ثبوتى شمرده شده , پس بخل و پلیدى از عوامل سلبى است .