آفرینش انسان بر پایه آزادى جان، و بر اساس استقلال در امور حیات، و اختیار در انتخاب است.
احدى حق ندارد کسى را به بردگى و بندگى و رقّیت خود درآورد، و وى را براى خواسته هاى خود به اسارت بگیرد.
سلب آزادى و حریت، و استقلال و اختیار از هر انسانى گناه کبیره و خیانت عظیم و جنایت بزرگ است.
آزادى و اختیار و استقلال و حریت با خمیر وجود انسان آمیخته است، و سرشت و طبیعت آدمى با این حقیقت آفریده شده، آزادى و استقلال از بزرگترین نعمت هاى حق بر وجود انسان، و عالیترین منبع براى رشد و کمال و رسیدن به مقامات عالیه ظاهرى و باطنى است.
فضاى آزادى عالیترین فضا، و حال و هواى اختیار و حریت زیباترین حال و هوا براى انسان است.
از موارد بسیار مهم ظلم ستیزى اسلام، در همین جهت است. اسلام با کسى که بناى استعمار و استثمار دارد و مى خواهد انسانهاى آزاد آفریده شده را در مدار بندگى و بردگى خود قرار دهد جنگى تمام عیار دارد، و دستورات اکید اسلام در مسئله جهاد، براى شکستن شاخ ستم و ستمکاران است، آنان که به آزادى و استقلال هجوم دارند.
تمام خسارت هائى که در طول تاریخ حیات به میدان حیات وارد شده، نتیجه سلب آزادیها، و هجوم به حریت و استقلال انسانهاست.
حرف زور شنیدن و زیر بار زور رفتن، و قبول ستم، و آزادى و حریت خود را فروختن از اعظم گناهان، و موجب دور شدن از رحمت حق، و به خطر افتادن منافع مادى و معنویست.
آزادى و حریت و بناى انتخاب و اراده اى که حضرت حق براى رشد و کمال، و شکوفائى استعداد به انسان عنایت فرموده حفظش واجب، و به هنگام هجوم خطر باید از آن گرچه به قیمت از دست دادن جان باشد جانبدارى کرد.
در تاریخ آمده یزید یا عامل او در راه سفر حج وارد مدینه شد، به دنبال شخصى از قریش فرستاد، چون به مجلس آن ستمگر آمد به او گفت، به بردگى و بندگیت نسبت به من اقرار کن. اگر خواستم ترا به عنوان غلام حلقه به گوش به فروش مى رسانم، اگر نخواستم به عنوان برده تو را نگاه مى دارم، پاسخ داد به خدا قسم از نظر ریشه و اصالت و حسب و نسب از من بزرگوارتر نیستى، و پدرت در جاهلیت و اسلام بهتر از پدر من نبود، و در دین و ایمان خودت از من برتر نیستى، و در خوبى فضیلتى بر من ندارى، با این همه خصوصیتى که در من است چگونه به بندگى و غلامى خود نسبت به تو اقرار کنم؟!
ستم گر به او گفت اگر به این مسئله اقرار نکنى فرمان قتلت را مى دهم، پاسخ داد کشتن من بزرگتر از کشتن حضرت حسین(علیه السلام) نیست، چون برخورد به اینجا رسید فرمان قتلش صادر، و به خاطر حفظ حریت و آزادى و اراده و اختیار به فیض باعظمت شهادت رسید. [72]
امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى فرماید:
أَیُّهَا النّاسُ إِنَّ آدَمَ لَمْ یَلِدْ عَبْداً وَ لا أَمَةً وَ إِنَّ النّاسَ کُلَّهُمْ أَحْرارٌ. [73]
اى مردم، آدمیزاد برده و کنیز به دنیا نیامد، به حقیقت که تمام مردان و زنان آزادند.
و نیز آن حضرت فرمود:
لا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللّهُ حُرّاً. [74]
برده کس مباش، در صورتى که خداوند ترا آزاد آفریده.
باید توجه داشت که منظور از آزادى، آزادى وجود انسان از قید بردگى و عیودیت نسبت به هم نوع، در برابر شهوات و غرائز غلط، و آلودگى هاى اخلاقى است.
انسان وقتى به دنیا مى آید پاک و پاکیزه، و گوهرى گرانبها، و موجودى والا، و آزاد از بردگى غیر، و داراى کرامت نفس، و شرافت وجود، و در یک کلمه آزاد از رذائل و پلیدیها، و داراى اراده و اختیار است.
هدایت حضرت حق، همراه با عقل و فطرت و نبوت انبیاء و امامت امامان و قرآن مجید، و آگاهان و بینایان، براى بکار گیرى این آزادى و اراده و اختیار، او را دنبال مى کند، تا در سایه این همه لطف و عنایت پروردگار از آزادى خود استفاده کند، و به انتخاب امور احسن برخیزد، و از این راه به سعادت دنیا و آخرت برسد.
انسان اگر توجه به این معنا نکند، و از هدایت حق روگردان شود، بدون شک گوهر آزادى و اراده و اختیار را در برابر فرعون منشان، و طواغیت زمان و آز و حرص و کبر و حسد و غرائز و شهوات از دست خواهد داد، و برده دنیا و بنده دیگران و عبد شهوات و غرائز، و اسیر حرص و طمع خواهد شد، و از نمد کرامت و سعادت، و خیر دنیا و آخرت کلاهى نخواهد برد.
آنان که به هر عمل خلافى دست مى زنند، و به هر شهوت و گناهى خود را آلوده مى کنند، و مطیع و فرمانبر هر کسى مى شوند و نام این بى قیدى و بى بند و بارى را آزادى مى گذارند برده اى جاهل، و غلامى پست و عبدى ذلیل و موجودى بیچاره اند.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى فرماید:
مَنْ تَرَکَ الشَّهَواتِ کانَ حُرّاً.
آنکه خواسته هاى نامشروع را رها کند آزاد است.
و نیز فرموده:
الدُّنْیا دارُ مَمَرٍّ وَ النّاسُ فیها رَجُلانِ: رَجُلٌ باعَ نَفْسَهُ فَأَوْبَقَها، وَ رَجُلٌ إِبْتاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَها.
دنیا گذرگاه است و مردم در آن دو دسته اند: آنکه خود را به شهوات و مادیات و آلودگیها فروخت، پس وجودش را در معرض هلاکت و نابودى قرار داد، و آنکه خود را از این همه خرید، پس وجودش را از هر شرى در دنیا و هر عذابى در آخرت آزاد کرد.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خَمْسُ خِصال مَنْ لَمْ تَکُنْ فیهِ خَصْلَةٌ مِنْها فَلَیْسَ فیهِ کَثیرُ مُسْتَمْتَع: أَوَّلُها الْوَفاءُ، وَ الثّانِیَةُ التَّدْبیرُ، وَ الثّالِثَةُ الْحَیاءُ، وَ الرّابِعَةُ حُسْنُ الْخُلْقِ، وَ الْخامِسَةُ وَ هِىَ تَجْمَعُ هذِهِ الْخِصالَ: الْحُرِّیَّةُ. [75]
پنج خصلت است، کسى که یک خصلت از آن را دارا نباشد در او چیز زیادى نیست که بتوان از او بهره مند شد، اول آن وفا و دوم آن عاقبت اندیشى، و سوم آن حیا، و چهارم خوش خلقى، و پنجم از آن که همه این خصلت ها را در انسان جمع مى کند حریّت و آزادى است.
على(علیه السلام) فرمود:
لا یَسْتَرِقَّنَّکَ الطَّمَعُ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللّهُ حُرّاً. [76]
طمع ترا به بردگى نگیرد، در صورتى که خداوند ترا آزاد آفریده.
و نیز آن جناب فرمود:
مِنْ تَوْفیقِ الْحُرِّ إِکْتِسابُ الْمالِ مِنْ حِلِّهِ. [77]
کسب مال از طریق حلال از توفیق الهى انسان آزاد است.
با توجه به حقیقت و معناى آزادى، و ارزش اراده و اختیار، واینکه انسان وقتى در سایه هدایت حق از آزادى و حریت، و اراده و اختیار بهره گرفت، به مقامات عالى و درجات کافى، و واقعیات غیر قابل تصور مى رسد، سعى کنیم حریت خود را در تمام طول عمر، و در کنار تمام حوادث و بلاها حفظ کرده، که نگاهداشتن حریت موجب رسیدن به خوشنودى و رضایت پروردگار است.
مى دانید که اتم مرکب از دو هسته مرکزى و یک تا چند الکترون است.
الکترونها با نظمى خاص، و با سرعتى معین به اراده حضرت حق بر محور هسته مرکزى خود در حالى که جذب آن هستند مى گردند، تا وقتى که این گردش و سرعت در سایه آن نظام خاص و از برکت آن جذب و انجذاب برقرار است اتم در هر جائى که هست، و عهده دار هر برنامه اى که مى باشد جز سوددهى و پخش منفعت برنامه اى ندارد، ولى زمانى که این جذب و انجذاب برداشته شود، و الکترونها از نظم خاص خود درآیند، و بین آنها و هسته مرکزى جدائى افتد کارى غیر از تخریب و فساد و ایجاد ضرر و زیان نخواهند داشت.
انسان همانند یک اتم است، هسته مرکزى وجود او فطرت و توحید و خداخواهى و خداجوئى است، و قِوام وجودش به این است که تمام اعضاء ظاهر و حالات باطنش مجذوب حق و برابر فرمان و خواسته هاى پروردگار در حرکت باشد، و هرگز در حرکات و سکناتش از عشق به حق، فرمانبرى از خداوند جدا نباشد، که جدائى از حق، و بیرون رفتن از حوزه جاذبه معرفت و عشق دوست، و بریدن از خدامحورى، مساوى با تولید فساد و افساد در اعضاء و جوارح و در باطن و ظاهر انسان است.
قرآن مجید مى فرماید:
فامّا الّذین کفروا فاعذّبهم عذاباً شدیداً فى الدّنیا و الاخرة و ما لهم من ناصرین. [78]
و اما آنان که کافر به حق شدند، و بین خود و خدا حجاب قرار دادند، از معرفت و محبت به پروردگار بریدند، و از خدامحورى درآمدند، و نسبت به حق به غفلتى سنگین دچار شدند، و به این خاطر منبع فساد و افساد گشتند، و اسیر طاغوت و برده شهوات، و غلام سیئات اخلاقى شدند، در این جهان و آن جهان به عذابى شدید گرفتار مى کنم، و براى نجات آنان از عذاب امروز و فردا یارى نیست.
از جمله عوامل کنترل کننده انسان از قسمتى از مفاسد برنامه بسیار مهم ازدواج است.
انسان وقتى از شایستگى لازم یعنى ایمان و اخلاق و عمل در حدّ و توان و وسع خویش برخوردار باشد، و همسرى شایسته هم کفو خودش نصیب او شود، تا حدودى ظاهر و باطنش کنترل مى شود، و آزادى و حریّتش حفظ مى گردد، و از بردگى نسبت به شهوات حرام، و برنامه هاى آلوده، و دوستان ناباب در امان مى رود.
چه بسیار مردانى که به توسط ایمان و اخلاق و کرامت خود، همسران خویش را به مقامات الهیه و کرامات انسانیه رساندند، و چه بسا زنانى که در سایه بیدارى خود و بینائى و بصیرت خویش مردان خود را به درجات والاى انسانى، و مقامات بزرگ ملکوتى نشاندند.