اتحاد و دوستى
. معاشرت با مردم یا عزلت

روزى در دمـشـق پـایـتـخـت سـوریـه از یـک عـالم مـتـقـى سـؤ ال کـردم کـه در ایـنجا چند نفر عالم دینى وجود دارد. او گفت :

من از عدد آنها اطلاعى ندارم زیرا با آنها کمتر رفت و آمد مى نمایم چون غالبا مبتلاء بیک رشته سوء اخلاق و رفتارى هستند که مـردم را نـسـبت بخود سخت بدبین نموده اند و بعلاوه انزوا و کناره گیرى از مردم چون یکى از دسـتـورات مـسـلم اسـلام اسـت مـى خـواهـم کـمـتـر بـا آنـهـا در تـمـاس بـاشـم و مشغول (باصلاح ) نفس خود گردم .

مـن باو گفتم :

از شما چنین انتظارى را نداشتم ! این گفتار، شما را از دو قانون اساسى اسلام روگردان معرفى مى کند:

یکى . دستور ائتلاف و آئین مردم دارى .

دوم . دسـتـور حـسـن ظـن کـه در اسـلام خـیـلى اهـمـیـت داده شـده آنـهـم بخصوص نسبت به علماء و دانشمندان مسلمان .

ایـن دو قـانـون در بـسـیـار اسلام قابل اهمیت است و مى توان در واقع پیشرفت سریع اسلام را مستقیما نسبت باین دو عمل اخلاقى دانست .

او گـفـت :

البـتـه فرمایش شما راجع بسوء ظن نسبت بهمه علماء و مسلمانان بسیار صحیح است ولى امـروز از جنابعالى حرف تازه ئى مى شنوم ؛ قانون ائتلاف چیست ؟! مگر شعراء نفرموده اند:

دلا خو کن بتنهائى که از تنها بلاخیزد-----نه آن تنهاء تنهائى که از تنهابلاخیزد و از عرفاء مکرر شنیده ام که مى گویند:

صمت و جوع و سحر عزلت و ذکر بدوام -----ناتمامان جهان را کند این پنج تمام و امـا از نـظـر احـادیـث و روایـات هـم در مـدح عـزلت و کـنـاره گـیـرى از مـردم ، زیـاد نقل شده که مثل امام صادق صلوات الله علیه بمعروف کرخى فرمود:

اقلل معارفک وانکر من تعرف منهم .((4))

تـا مـى تـوانـى بـراى خـود آشـنـا کـمتر تهیه کن و از آنهائیکه تو را مى شناسد دورى نما و آشنائى را با آنها قطع کن .

و در جاى دیگر فرمود:

صـاحـب العزلة متحصن اللّه تعالى و منحرس بحراسته فیا طوبى لمن تفرد به سراو علانیة ((5))

کـسـیـکـه از مـردم کـنـاره گـیـرى کـنـد در امـان خـدا ونـگـاهـدارى او اسـت اى خـوشـا بحال آنکسیکه تنها بزیستد و در خلوت و میان جمیعت تنها حرکت کنند.

و باز مى فرماید:

"فسد الزمان و تغیر الاخوان و صار الانفراد اسکن للفؤ اد".

زمـانـه فـاسـد شـده و بـرادران دیـنـى و مسلمانان تغییر کرده اند پس مسلّم کناره گیرى از این اجتماع فاسد سکونت و استراحت بیشترى بقلب انسان مى بخشد.

و مانند این احادیث که مردم را به عزلت و کناره گیرى سوق داده در لابلاى کتب اخبار و روایات فـراوان اسـت و مـن تـا توانسته ام مردم را از معاشرت با یکدیگر منع نموده ام ، معاشرت مانع تـرقـیـات و فیوضات معنوى است ، معاشرت ، انسان را از یاد خدا باز مى دارد، معاشرت مانع عبادت خالصانه و صحیح است ، معاشرت مانع تفکر در عجایب صنع حضرت حق است ، معاشرت انـسـان رابـه مـعـصـیـت هـاى گـونـاگون مانند غیبت و ریاء وادار مى کند، معاشرت ناراحتى هاى درونى را با دیدن اعمال زشت دیگران زیاد مى نماید، معاشرت انسان را از کارهاى دنیائى نیز باز مى دارد.

مـن دیـدم ایـن عـالم فقط یک طرف صفحه را خوانده لذا باو گفتم :

با عرض معذرت گمان مى کنم اگر بنده تا فردا صبح هم مستمع باشم شما یکسره مى فرمائید معاشرت است که چنین و چـنـان اسـت هـمـه فـرمـایـشـات جـنـابعالى صحیح ، ولى خوب است که یک کلمه هم بعد از جمله مـعـاشـرت اضـافـه فرموده و بگوئید معاشرت با مردان فاسد است که اینگونه مفاسد را در بردارد.

چـون هـر عـاقلى مى داند که مجالست با علماء و دانشمندان و افرادیکه از وجود آنان استفاده هاى سـرشـارى مـى تـوان برد براى هر فردى لازم است و دیگر این مفاسد را که تذکر فرمودید نـدارد بـلکـه بـوسـیـله مـعاشرت با این افراد، انسان کسب کمالات مى کند. با معاشرت انسان اخـلاقـیـت صحیح بدست مى آورد، با معاشرت ، انسان از تجریبات دیگران استفاده مى نماید و در نـتـیـجـه عـمـرى را در سـایـه آن بـراحـتـى مى گذراند و خلاصه بوسیله معاشرت ، انسان بزندگانى خود ادامه مى دهد و رفع احتیاجات خود رامى نماید و دستگیرى از دیگران مى کند و آنان را از فقر مادى و معنوى نجات مى بخشد.

شما اگر دقت بفرمائید شاید فقط یک مورد براى ترجیح عزلت و کناره گیرى ، بر معاشرت و مردم دارى بیشترباقى نمانده و آن در صورتى است که اراده جنابعالى بسیار ضعیف باشد و هـمـنـشـیـنـانـتـان هـم بـقدرى فاسدالاخلاق باشند که شما راتحت تاءثیر خود قرار دهند و الا مـعـاشـرت در بـقـیه موارد دیگر از لوازم اولیه زندگانى بشر است ، فرمایش جنابعالى که فـرمـودیـد بـراى آنـکـه راحت باشم معاشرت را ترک نموده ام عینا مانند شناورى است که کنار دریا ایستاده و مى بیند افرادى در مهلکه غرق واقع شده اند و مى تواند آنها را نجات دهد فقط بـراى آنکه مبادا لباسش خیس و بزحمت دچار گردد هیچ اقدامى براى خلاصى آنها از آن مهلکه ننماید و ابدا توجهى بانان نکند.

شما مى توانید در اثر معاشرت و مردم دارى جمعیت فاسدى را از مهلکه فساد اخلاق و بدبختى نـجات دهید اگر شما فقط براى استراحت خود وارد اجتماع نشوید و بگوئید باشد که مردم در هـمـان بـدبـخـتـى بـسـر بـبـرنـد تـا مـن راحت باشم مسلما فکر اشتباهى کرده و باید در مرحله اول ، بوسیله ورود در اجتماع همین اخلاق فاسد را از خود دور کنید.

آقاى عزیز اگر چند نفر صوفى و یا شاعر بى خرد براى تن پرورى و استراحت خود انزوا و گـوشـه گـیـرى را شـعـار خـود قـرار دهـنـد و اشـعـارى هـم بـراى تـصـحـیـح عمل خود ببافند نباید جنابعالى آن را دلیل قطعى فرض کنید.

اگـر امـام صـادق - عـلیـه السـّلام - بـمـعـروف کـرخـى فـرمـود:

(اقـل مـعـارف ...) قطعا آن حضرت مى دانست که اراده این مرد، آنقدر ضعیف است که تحت تاءثیر اجـتـمـاع فـاسـد خـود قرار خواهد قرار گرفت و یا بقدرى وجود فاسدى است که هر کس با او تـمـاس بـگیرد از جاده حق و حقیقت دور مى شود (چنانچه اگر در حالات معروف کرخى دقت کاملى شود این ادعا ثابت مى گردد).

وهمچنین اگر بسفیان ثورى (آن مردیکه بامام صادق هم اعتراض هائى داشته ):

(فسد الزمان و تغییرالاخوان ) قطعا منظور آن حضرت این بوده است که شاید باین وسیله سفیان ثورى عزلت را اخـتـیـار کـنـد تـا مردم از شر او محفوظ بمانند و اگر فرموده :

(صاحب العزلة منحص بحصن الله ...) و یـا روایـت شـده کـه حـضـرت عـلى - عـلیـه السـّلام - فـرمود:

(طوبى لمن لزم بیته ...فـکـان فـى نـفس من شغل والناس منه فى راحة )((6))

مسلما روى سخنش با همان دسته بوده است .

پـیـغمبراسلام - صلّى اللّ ه علیه وآله -:

فرموده :

(الوحده خیر من قرین السوء)((7))

شاعر در این باره مى گوید:


  • گرانمایه سخنى گویمت زپیغمبر مکن مصاحب بد اختیار در عالم که از مصاحب بد بهتر است تنهائى ((8))

  • سزد که همچو در آویز گوش بنمائى که از مصاحب بد بهتر است تنهائى ((8)) که از مصاحب بد بهتر است تنهائى ((8))

دوسـت عـزیـز عـلمـاء بـزرگ مـانـنـد ابـن مـسـکـویـه در هـشـت صـد سـال قـبـل بـا همیت ائتلاف و اتحاد و مردم دارى پى برده و در کتاب طهارة الا عراق مى گوید:

"چـناچه در صفحات قبل گفتیم انسان مدنى بالطبع است و معنى بالطبع را نیز بیان نمودیم و گفتیم که تمام سعادت انسان نزد دیگران و دوستان یافت مى شود.


(1) نظر
برچسب ها :
X