در جـوان , خشم یک حالت تهاجمى و دفاعى است که هرگاه منافع و مصالح شخصى اش به خطر افتد, یا مانعى در رسیدنش به هدف پیش آید و یادر انجام کارى ناتوان باشد, در او ظاهر مى گردد.
واکـنشهاى خشم در نوجوان بسیار متفاوت است , به خصوص در اوایل بلوغ , در عده اى به صورت تـمـرد و سـرپـیچى و در برخى به صورت داد وفریاد کشیدن و در عده اى دیگر به صورت سکوت هـمـراه بـا اخـم و گـوشه گیرى و افسردگى نمایان مى شود, زمانى به صورت عکس العملهاى تکرارى از قبیل : کوبیدن پا به زمین ویادر را به دیوار زدن , ظاهر مى گردد.
مـدت زمـان خـشـم در نـوجـوان بیش از کودکان است و عوامل محرک خشم در نوجوان گاهى چـیـزهـایى است که از آن محروم مى شود و بین او وآرزوهایش فاصله مى افتد و یا از خواسته هاى آنـى اش جـلوگیرى مى شود, مثلا, مى خواهد بخوابد, مانع خوابیدن او مى شوند و یا او را از خواب بـیـدارمـى کـنـنـد و یـا دسـت بـه کارى مى زند, اما از انجام آن ناتوان است و یا زمانى که خود و خانواده اش مظلوم واقع مى شوند و یا وقتى که اطرافیان به اشیا ووسایل او دست درازى مى کنند.
گـاهـى خـشـم متاثر از عوامل طبیعى است , مثل (تغییر) هواى خیلى سرد و یا حرارت سوزان و طوفان , گاهى هم خشم در مقابل رفتار والدین , پدیدمى آید.جـوان در تـمـام این حالتها باید خونسردى خود را حفظ کند و سعى نماید تعادل خود را از دست نـدهـد و قبل از هر عمل یا عکس العملى که مى خواهد انجام دهد, عاقلانه بیندیشد, چرا که میدان دادن به غضب , انسان را در زندگى کم کم به یک حالت حساسیت عصبى مى کشاند, در این هنگام , عقل رو به ضعف مى گراید.
افـراط در خشم و غضب موجب مى شود که شخص , مبتلا به نوعى جنون گردد و هر عملى را که عقل , مجاز نمى داند از او صادر شود.پیامبر اکرمر فرمود: غضب , ایمان را فاسد مى گرداند, همچنانکه سرکه , عسل را ((17)).و نـیـز از امـام صـادق (ع ) نـقل گردیده است که درباره غضب فرمود: کلید هر شر و بدى , خشم است ((18)).
جـوان در رابـطه با والدین و دوستان و زیردستان خود, باید خشم خود را کنترل کند, اما هنگامى کـه مـى بـیـند حقى ناحق مى شود, دیگر نباید دم فروبندد, بلکه در این صورت باید خشم خود را بطور طبیعى و معقول اظهار نماید و از حق دفاع کند, ولى از جاده عدالت و اعتدال خارج نشود.در مـورد پیامبر بزرگ اسلام نقل گردیده است که او به خاطر دنیا خشمگین نمى شد, اما هرگاه پاى حق به میان مى آمد و حقى ناحق مى شد,غضبناک مى گردید و احدى را نمى شناخت و آرام و قرار نمى گرفت تا این که حق را به حقدار برگرداند و ستم را از ستمدیده برطرف نماید ((19)).