یکم. همه افراد حاضر از بحث و گفت وگوهایی این چنین، استقبال کرده و تضارب آرا را نشانه پیشرفت و ترقی و خدمت به انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی وگام به پیش ارزیابی کردهاند و تا حدی اغلب بر این باورند که گفت وگو میتواند زمینههای اختلاف و ناهمبستگی اجتماعی را از میان ببرد و زمینههای همبستگی و انسجام اجتماعی را پدید آورد و تقویت کند.
دوم. به گونهای مشابه مشارکت کنندگان در بحث و گفت وگو بر این باورند که به شیوههای گوناگون و پس از پیروزی نیروهای آزادی خواه، این نیروها ممکن است به ضد خود تبدیل شوند. به عبارتی آزادی خواهان قبل از انقلاب و دیروز، مستبدان بعد از انقلاب و امروز بشوند. استدلالهایی نیز در این زمینه ارائه میشود و پارهای از اعضا، مهار و کنترل درونی و هوای نفس و نیروهای شیطانی را چاره کار میدانند که در آن صورت فرد آزادی خواهی که قدرت را به دست میآورد، منش و روحیه آزادی خواهی خویش را حفظ میکند و مانع آزادی دیگران نمیشود. البته در این میان کسانی که نتوانستهاند درون خویش را از هوا و هوسهای شر و شیطانی خالی نمایند، توان مقاومت در برابر این نیروها را ندارند و به ضد خود مبدل میشوند. این گونه افراد، با توجه به سلطه و قدرت افزونشان، در شمار موانع آزادیخواهی در خواهند آمد.
دیدگاه آیتاللّه بهشتی در همین زمینه و البته با توجه به سایر منابعی که از او در دست است، نهادینه ساختن آزادی است. به این معنا که نفی نظام استبدادی و ساقط کردن مستبدان از چرخه قدرت، یک بخش از رسیدن به آزادی و لازمه آن است، اما شرط کافی نیست. از این رو بر این باور است که برای تحقق آزادی، میبایست آزادی، از درون جامعه و از پایین سربرآورد و به بالا نیز سرایت کند. به دیگر سخن، آزادی میبایست در لایههای زیرین جامعه و در میان مردم و ذهن و ضمیر و رفتار آنان ساخته و پرداخته و نهادینه شود. در نتیجه این مسأله، آن گاه که قدرت و مناصب عمومی و سیاسی توسط این افراد کسب میشود، شاهد تحقق خودکامگی و ایجاد مانع در راه آزادیهای مشروع و اساسی مردم نخواهیم بود؛ زیرا یکی از اساسی ترین شرایط تحقق آزادی، که ساخته و پرداخته شدن آن در ذهن و رفتار غالب افراد جامعه است، مهیا شده است و در صورت سوء استفاده از آن نیز همین نیروها به مقابله با آن میپردازند.
سوم. برداشت نگارنده این است که پارهای از اعضای حاضر در گفت وگو و عمدتاً طیف منسوب به چپ، بیش از دیگر اعضا، مشتاق گفت وگو درباره مصادیق و مباحث روز و جاریِ نظام جمهوری اسلامی بوده اند. و در مقابل، دکتر بهشتی و تا حدودی «پیمان»، اصرار بر شفاف شدن بنیادهای بحثِ آزادی داشتند. اهمیت این نکته و این تفاوت شاید در مرحله نخست، چیزی به شمار نیاید، اما بر جامعه علمی پوشیده نیست که شفاف شدن مباحث فکری و فلسفی که زیربنا و بنیاد هر بحثی به شمار میرود، چه تأثیرهایی را بر جای خواهد نهاد. به عبارتی وقتی بنیادهای فکری و فلسفی بحثی همانند آزادی روشن گردد، تفاوت و اختلاف دیدگاهها نیز به روشنی بازتاب مییابد. میتوان گفت تصریحات و تأکیدهای فراوان بهشتی بر روی انسان و نشانههای نهفته در او، به سبب روشن ساختن بعد اساسی و مهم آدمی یعنی انتخاب گری و آزادی او است. از این رو اختلاف اساسی این دیدگاه با کسانی که قائل به اندیشه مارکسیستیاند و انسان را در دام جبر اجتماعی و محیطی سرگردان میپندارند و به چند عامل محدود، آن هم به غیر از انسان، در تحرک اجتماعی و تاریخی باور دارند، کاملاً روشن است.
فرار از بحث در باب بنیادها، از سوی پارهای از حضارِ متعهد به اندیشههای موجود در برخی کشورها را، که در دام اندیشههای مارکسیستی گرفتار بودهاند و امروزه دیگر باید آن اندیشهها را در موزههای تاریخ فکر جست وجو کرد، میتوان از این زاویه نگریست که ترس از آشکار شدن سستی این بنیادها و مخالفت فکر آنها با آزادی خدادادی انسانِ مسلمان در تضاد کامل و اساسی قرار میگیرد و در نتیجه این مسأله برای همه روشن میگردد. کسی که «آدمی» را عامل محرک تاریخ و تحولات اجتماعی نمیداند و برای اراده و فکر انسان، ارزش و قدری قائل نیست، چگونه میتواند از آزادی «آدمی» سخن بگوید و از آزادی انسان دفاع کند.
چهارم. در پارهای از مواردِ مباحثِ مطرح شده سایر اعضای حاضر در نشست (پیمان، فتاح پور و کیانوری) تبیین و توضیح و تکمیل مباحثی است که بهشتی ایراد کرده است. آنان ضمن بحث و پذیرش نکات مشترک، به مطالب بهشتی نیز پرداخته و تبیینی از آن ارائه دادهاند که تقریباً همان مباحث دکتر بهشتی است و خواننده، تفاوت و تمایزی میان مباحث آنان با بحث دکتر بهشتی نمییابد. این موضوع به ویژه در مباحث «فتاح پور» و «کیانوری» خودش را بیشتر نشان میدهد.
پنجم. نمیتوان از این مسأله غفلت کرد که بهشتی به اهمیت و تأثیرِ چنین جلسات و گفت وگوهایی، باوری ژرف و عمیق داشته است. زیرا این گفت وگوها، جز در یک فضای صادقانه و شفاف شکل نخواهد گرفت و از این روی تأثیرهای خاص خود را بر مخاطبان برجای مینهد. منطق دکتر بهشتی، بر پایه انصاف و عدالت و متانت در گفت وگو، در عین صلابت و شفافیت در تبیینِ دیدگاهها و مواضع، استوار است. در این میان طبیعی است، گروههایی که حیات خود را در گرو غوغاسالاری و جنجال آفرینی میبیینند از حضور در این گونه مناظرهها امتناع میکنند و از راههای دیگری تلاش در تحمیل دیدگاهها و سلایق خود در جامعه دارند. آنچه که با اندیشه آیتاللّه بهشتی از اساس، متمایز و متفاوت است. استمرار و تداوم حیات و پیشرفتِ مشروط به تضارب آرا و افکار است:
«در یک جامعه زنده، برخورد سالم و سازنده آراء و افکار، شرط زنده ماندن و پیشرفت کردن است.» (9)
جالب است که دکتر نورالدین کیانوری با توجه به فضای به وجود آمده تصریح میکند که: «حزب توده ایران جزو آن سازمانهای سیاسی است که در دوران چهل ساله موجودیت خود خیلی کم از چنین امکانی برخوردار بوده و شاید هیچگاه از چنین امکانی برخوردار نبوده است.» (ص18)
ششم. شاید این پرسش مطرح شود که طرح و انتشار چنین مباحثی چه سودی دارد؟ باید گفت تا کنون این سخنان و اندیشهها و به خصوص اندیشه آیتالله دکتر بهشتی، به گونه شایسته و برجستهای امکان طرح و انتشار نیافته اند. دیگر اینکه یکی از مشکلاتی که امروزه با آن مواجه هستیم، فقدان اندیشههای منسجم و نظام مندی است که توانستهاند به گونه درخوری با مسائل و بحرانهای زمانه خود برخورد کنند و به راستی راهبر و عالم زمانه خود باشند. سوم اینکه نشر این اندیشهها موجب آشنا ساختن نسل جدید و جوان جامعه ایران با افکار و اندیشههای ژرف و فراموش شده دکتر بهشتی است. افزون بر اینها باید گفت این قبیل مباحث، پرتو افکنی، بر بخشهای فراموش شدهاز تاریخ نهضت مردم ایران است.
هفتم. در برخی از موارد، جنبههای سلبی مباحث سایر شرکت کنندگان بیش از بیان جنبههای مثبت و ایجابی جلب توجه میکند. برای مثال دکتر کیانوری در دومین نوبت سخن خود به تمامه به نفی آزادی مطلق پرداخته و انواع محدودیتهای آزادی و جبر اجتماعی و طبیعت را به تفصیل ذکر میکند. وی اشاره میکند که «آزادی مطلق برای یک انسان فقط در خیال و اندیشه تا حدودی میتواند وجود داشته باشد.» (ص 32) در مقابل، دکتر بهشتی معتقد است:
«انسان در برابر جبر طبیعت آزاد است. خیلی از چیزها را که طبیعت محدود کرده، انسان گستردهتر میکند.»
«انسان محکوم جبر اجتماعی هم نیست. انسان در برابر حاکمیت آن قوانینی که به نام قوانین اجتماعی و سنتهای اجتماعی و مکانیزم اجتماع و ماتریالیسم تاریخی و جبر تاریخی و جبر اجتماعی و جبر اقتصادی مطرح میشود، از دیدگاه اسلام، انسان دقیقا در برابر این جبرها آزاد است.» (10)
دکتر مهدی فتاح پور نیز در ادامه گفتههای دکتر کیانوری، ضمن باور به جبر اجتماعی، به تفصیل به نقد آزادی در کشورهای اروپایی میپردازد. (ص 41 ـ 38)
از این گذشته در پارهای از موارد به صراحت دیکتاتوری پرولتاریا پذیرفته شده و مورد تأیید قرار گرفته و در راستای خدمت به مستضعفان و محرومان به شمار آمده است. سخن «فتاح پور» در این باره خواندنی است: «دیکتاتوری پرولتاریا یعنی دموکراسی برای زحمت کشان و دیکتاتوری برای سرمایه دران و برای امپریالیستها» (ص 129) دیکتاتوری، دیکتاتوری است و دموکراسی، دموکراسی است و هر کدام اقتضائات خاص خود را دارد. آقای فتاح پور نه تنها دیکتاتوری پرولتاریا را تأیید میکند، بلکه از آن دفاع نیز به عمل میآورد و آن را یک مرحله از آزادی بشریت و یک مرحله از آزادی مردم تلقی میکند. (11) البته امروزه بهتر میتوان درباره نظام سیاسی منسوب به دیکتاتوری پرولتاریا به داوری پرداخت. نظامی که دیگر در موزهها باید آن را جستوجو کرد.
هشتم. مطالعه مجموع مباحث دکتر بهشتی در این میزگرد و مناظره، نشانگر آن است که حضور ایشان با مطالعه گستردهای همراه بوده است و اطلاعات خوبی درباره مسأله مورد بحث دارد. به ویژه اینکه در بسیاری از مباحث ـ که نقدی است بر دیدگاههای مطرح شده ـ به نکات دقیقی از اسناد و مکتوبات اشاره و ارجاع میدهد که نشان از مطالعه ژرف و عمیق وی از مجموعه مباحث اندیشهای دارد.
نهم. چنین مناظره و میزگردی نشان میدهد که مسائل فکری میبایست در یک فضای آزاد و برابر گفت وگو صورت گیرد و چنان که بهشتی نیز معتقد است، اجبار و تحمیل و زور، اثربخش نیست. این موضوع با توجه به اینکه این روزها بحث ایجاد کرسیهای نظریه پردازی و تولید دانش در مراکز علمی نیز در دستور کار است، میتواند ثمرات شیرینی را داشته باشد و روند تولید علم در حوزه دانشهای معنایی را هموار سازد. به هر حال تولید دانش در یک فضای آزاد و اَمن و آرام صورت خواهد پذیرفت و فراهم آمدن چنین نشستهایی در حوزه مباحث فکری در شمار ضروریاتِ تولید دانش است و به بارور شدن مجموعه دانشهای ارزشی و فرهنگی و معناییمدد میرساند.