دل و زندگى

دل و زندگى

تاریخ گذشتگان را بر او بنما و آن چه بر سر پیشینیان آمده است به یادش آور، و در آثار و دیارشان گردش کن و اندیشه کن که آنها چه کردند و از کجا آمدند و به کجا کوچ نمودند(25) .

چشم بر احوال گذشتگان بازکن، کسانى که پیش تر از تو در این جهان زندگى مى کردند.

به رفتارشان نظاره کن و ببین از کجا به کجا منتقل شدند.

على جان فایده ى این نگاه چیست؟ چرا باید زندگى آنها را ببینم؟ ببینم که چه حقیقتى برایم روشن شود؟ تو درخواهى یافت که آنان از میانه ى دوستان جدا شدند و در دل غربت و تنهایى جاى گرفتند(26) .

تو نیز به جایى خواهى رفت که آنان رفته اند، به سرزمین تنهایى، سرزمین غربت، سرزمینى که هیچ دوستى با تو نیست جز عملت در دنیا.

عمل، تنها و صمیمى ترین دوستى است که تو را همراهى خواهد کرد.

آنان که گذشته و آینده در آیینه ى نگاهشان زلال و شفاف نمایان است، چنین نشان داده اند که: وقتى انسان بى جان به طرف قبر مى رود، روح بر این صحنه نظاره مى کند، دوستان و نزدیکان را مى بیند که بعد از پایان یافتن دفن، پراکنده مى شوند و مى روند.

فریاد مى زند که هان کجا مى روید؟ عزیزان من! یاران من! همسر و فرزندان من! چرا مرا تنها مى گذارید؟! اما....

صدایش به هیچ کس نمى رسد و حتى نیم نگاهى هم از آنان که عمر و هستیش را برایشان داده، به او هدیه نمى شود.

کمى که گذشت و باور کرد که در این تنهایى وحشتناک هیچکس را ندارد، حس مى کند تنهاى تنها هم نیست و چیزى کنارش هست.

سئوال مى کند: تو کیستى؟ تو چرا نرفته اى، تو چرا در اینجا مانده اى؟ آن تنها همنشین لب مى گشاید: فرزندانت که آنهمه براى آنها زحمت کشیدى، رفتند، اموالى که در جمع آوریش آن همه تلاش کردى از دست دادى و... من که اینجا مانده ام، همان هستم که توجه ات به من از همه کمتر بود.

من عمل تو هستم....

در این سرزمین فقط انسان است و عمل، نه برادر، نه پدر، نه فرزند، نه همسر، نه ثروت و نه....

هیچکدام!، در این دیار غربت، فقط آن چیزى همراه فرد است که در زنده بودن از آن غافل بوده: رفتار و عمل او.


(0) نظر
برچسب ها :
X