در موضوع بدقدم بودن خانه که در این داستان گفته شد، از ظاهر داستان چنین برمى آید که صاحب آن قبر، مرد صالحى بوده وقبرش را در خانه اش قرار داده و احتمالاً وصیت به زیارت و قرائت قرآن کرده که ساکنین آن خانه در برابر سکونت در آن انجام دهند، سپس ساکنین در آن، به آن میت بیچاره خیانت کردند، قبرش را به وسیله گچ مالى محو نمودند و زباله دانیش کردند و چه بسا به جاى اعمال صالحه، کارهاى ناروا و بى تقوایى را رویه خود قرار دادند تا جایى که میت بیچاره به جاى بهره بردارى از خیراتشان، از شرورشان ناراحت گردیده است و از اینجاست که مورد نفرین آن میت گردیدند و به بلاى فقر و گرفتاریها تا مرگ زودرس مبتلا شدند.
و چون این سید بزرگوار، اهل تقوا بوده و خداوند هم اذن در فرج او داده بوده است لذا آن میت او را از سبب نکبتهایى که به ساکنین آن منزل مىرسیده آگاهانیده است و چون به وعده خود وفا نمود و براى آن میت خیرات از قرآن و زیارت مىفرستاد، مورد دعاى او قرار گرفت و گشایشهایى که بیان شد برایش پیش آمد.