119-خانه مهمانكُش

119-خانه مهمانکُش

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

و نیز جناب آقاى سبط نقل فرمودند که مرحوم آقا سید ابراهیم شوشترى که یکى از ائمه جماعت اهواز و بسیار محتاط و مقدس بود پس از ازدواج سخت پریشان و مبتلا به فقر وتهیدستى مىگردد به طورى که از عهده مخارج خود و خانواده اش برنمى آید، ناچار مخفیانه به نجف اشرف مىرود و نزد یکى از طلبه هاى شوشتر در مدرسه مىماند چند ماه که مىگذرد کاروانى از شوشتر مىآید و به او خبر مىدهند که خانواده ات از رفتن تو به نجف باخبر شده اند و اینک همسر و پدر ومادر و خواهرانت آمده اند.

نامبرده سخت پریشان مىشود که در این موقعیت که نه جا دارد نه تمکن مالى، چکند؟ به هرطورى که بود سراغ خانه خالى را از این و آن مىگیرد به او نشانه دکاندارى را مىدهند که کلید خانه خالى در دست او است به او مراجعه مىکند مىگوید بلى ولى این خانه بدقدم است و هرکس در آن نشسته مبتلا به پریشانى و مرگ زودرس مىشود.

سید مىگوید چه مانعى دارد (اگر هم بمیرم چه بهتر از این زندگى فلاکت بار زودتر راحت مىشوم) پس کلید خانه را مىگیرد و داخل خانه مىگردد مىبیند تار عنکبوت همه جا را گرفته و خانه پر از کثافت و آشغال است و معلوم است که مدتها مسکون نبوده است.

پس از نظافت، خانواده اش را در آن جاى مىدهد شب که مىخوابد ناگهان مىبیند عربى با عقال لف (که از عقالهاى معمولى عربى سنگین تر و محترمانه تر است) آمد و با تشدد بر روى سینه اش نشست و گفت سید چرا در خانه من آمدى الا ن تو را خفه مىکنم.

سید در جواب گفت: من سید اولاد پیغبرم گناهى ندارم.

عرب گفت: بلى چرا در خانه من نشستى

سید گفت: حالا هرچه بفرمایى انجام مىدهم و از تو هم اکنون اجازه مىگیرم.

عرب گفت: خوب حالا یک چیزى. باید در سرداب بروى و آن را پاک و تمیز کنى و پرده گچى که بر آن کشیده شده بردارى، آنگاه قبر من پیدا مىشود باید زباله هاى آن را بیرون برى و هرشب یک زیارت حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام (ظاهرا زیارت امین اللّه گفته بود) بخوانى و روزانه فلان مقدار (که ازخاطر ناقل محو گردیده) قرآن بخوانى، آن وقت مانعى ندارد در این خانه بمانى.

سید گوید: به همان ترتیب سطح سرداب را که گچینه بود کندم به قبر رسیدم و سرداب را تنظیف کردم و هرشب زیارت امین اللّه و هر روز به تلاوت قرآن مجید مشغول بودم، ولى از جهت مخارج، سخت در فشار بودم تا اینکه روزى در صحن مطهر نشسته بودم، شخصى که بعد معلوم شد حاج رئیس التجار معروف به سردار اقدس وابسته شیخ خزعل بود، مرا دید و احوالپرسى کرد و به عدد افراد خانواده ام یک لیره عثمانى داد و ماهیانه مبلغ معین مکفى حواله داد و خلاصه وضعیت معیشت ما خوب شد و کاملاً در آسایش واقع شدیم.


(0) نظر
برچسب ها :
X