5 - موضوع دوستى و اکرام و احسان به سادات و ذرّیه رسول خدا صلّى الله علیه وآله و وجوب و فضیلت و ثوابهاى فراوان و آثار متعدد آن است که مطلبى ضروریست و براى تذکر، دقت در آیه مودت کافى است: «بگو اى پیغمبر از شما نمى طلبم مزد بر رسالت خود جز دوستى بستگانم»(58).
و در جاى دیگر مىفرماید: «و این دوستى بستگانم که مزد رسالت من است براى منفعت خود شماست»(59).
زیرا مسلمانان به وسیله این دوستى به شفاعت آن حضرت مىرسند چنانچه فرمود: «در قیامت شفاعت مىکنم کسانى را که ذریه مرا گرامى داشته و آنها را در سختیها یارى کردند و حاجت آنان را برآوردند»(60).
و به راستى دوستى با رسول خدا صلّى الله علیه وآله لازمه اش دوستى با ذریه آن حضرت است تا جایى که اولادهاى آن حضرت در نزدش محبوبتر و عزیزتر از اولاد خودش باشد چنانچه علاّمه امینى - علیه الرحمه - از دیلمى در مسند و حافظ بیهقى در کتاب شعب الایمان و ابوالشیخ در کتاب ثواب و جمعى دیگر روایت کرده اند از رسول خدا صلّى الله علیه وآله که فرمود: «هیچ بنده اى ایمان (کامل) به خدا ندارد مگر وقتى که من در نزد وى از جانش محبوبتر باشم و عترتم و منسوبینم از منسوبینش محبوبتر باشند»(61).
و به راستى که ایمان کامل و محبت صادقه و شجاعت حقیقى آن مرد شریف عرب بود که در آن شب حاضر شد جوان سید را به جاى پسرش داماد کند. من حیرانم که در عالم جزاء، خدا و رسول با این مرد شریف چه معامله مىکنند(62).
غرض از نقل این داستان و تذکراتى که داده شد آن است که خواننده عزیز؛ نمونه مردان خدا را بشناسد و درس ایمان و محبت و شجاعت و شهامت را از آنان یاد گیرد. امیرالمؤمنین علیه السّلام مىفرماید: «شجاع کسى است که بر خواهش نفس خود چیره شود»(63). یعنى از میل و خواسته نفس خود بگذرد و داراى گذشت باشد، خودخواه و خودپرست نباشد.
در برابرش «جبان» یعنى ترسو کسى است که کوچکترین میل نفسانیش او را متحرک سازد و از نرسیدن به آن دلهره داشته باشد، محکوم و ذلیل و اسیر خواهشهاى نفسانى خود باشد.
از اینجاست که در حدیث رسیده: «بهشتیان پادشاهانند»(64). آرى سلطان حقیقى کسى است که بر نفس خود مسلط باشد وخود را به غیر از خدا به هیچ آفریده اى از انواع داراییها وافراد بشر نیازمند نداند. و خلاصه خود را از همه کس و همه چیز بى نیاز و تنها به حضرت آفریدگار نیازمند بداند.
6 - مطلب مهم دیگرى که باید در ذیل این داستان یادآورى شود آن است که اگر کسى از روى اشتباه یعنى بدون قصد و عمد، جنایتى از او سر زند، خشمگین شدن بر او و دشمنى با او برخلاف عقل و شرع است مانند قتل خطایى این جوان سید.
اما از لحاظ «عقل»: کسى که از روى اشتباه خطایى از او سرزده عقلا او را توبیخ و سرزنش نمى کنند (مگر اینکه در مقدمات اختیارى آن تقصیر کرده باشد) بلکه مىگویند بیچاره تقصیرى نکرده است (و براى جبران کسرى که به طرف وارد آمده دیه معین شده است).
«اما شرعا»: در سوره احزاب آیه پنج مىفرماید: «نیست بر شما گناهى و تنگى در آنچه به خطا ازشما واقع شود، لیکن گناه و تنگى در چیزى است که با قصد دل شما واقع گردد (از قول یا فعل»(65) بلى کسى که بر او جنایت شده مخیر است بین مطالبه دیه یا کمتر از آن یا بخشیدن آن. و البته بخشیدنش، بهترواجرش با خداوند است و دیه قتل خطایى هزار مثقال طلا یا ده هزارمثقال نقره است ودیه سایراجزاى بدن در رساله هاى عملیه ثبت است.