بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
در تاریخ شنبه آخر جمادى الثانیه 94 جناب حاج ملا على بن حسن کازرونى - که داستان 54 از ایشان نقل گردید - از کویت به شیراز آمدند و بیمار بودند و براى درمان به بیمارستان نمازى مراجعه کردند. کتاب مفاتیح الجنان و قرآن مجید همراه آورده و فرمود که به قصد شما آورده ام و این دو هدیه را داستانى است.
اما مفاتیح: شما که با سابقه اید که من در کودکى بى پدر و مادر شدم و کسى مرا به مکتب نفرستاد و بى سواد بودم تا سالى که به عزم درک زیارت عرفه، کربلا مشرف شدم، روز عرفه برخاستم مشرف شوم از کثرت جمعیت راه عبور مسدود بود به طورى که نمى توانستم حرم مشرف شوم و هرچه فحص کردم یک نفر باسواد را که مرا زیارت دهد و با او زیارت وارده را بخوانم کسى را ندیدم شکسته و نالان حضرت سیدالشهداء را خطاب کردم:
آقا! آرزوى زیارتت مرا اینجا آورده، سوادى ندارم، کسى هم نیست مرا زیارت دهد. ناگاه سید جلیلى دست مرا گرفت فرمود: با من بیا پس از وسط انبوه جمعیت راه باز شد پس از خواندن اذن دخول وارد حرم شدیم زیارت وارث را با من خواند و پس از زیارت به من فرمود: پس از این زیارت وارث و امین اللّه را مىتوانى بخوانى و آنها را ترک مکن و کتاب مفاتیح تماما صحیح است و یک نسخه آن را از کتابفروشى شیخ مهدى درب صحن بگیر. حاج على مزبور گوید در آن حال متذکر شدم لطف الهى و مرحمت حضرت سیدالشهداء را که چطور این آقا را براى من رسانید و در چنین ازدحامى موفق شدم پس سجده شکرى بجا آوردم چون سر برداشتم آن آقا را ندیدم هرطرف که رفتم او را ندیدم از کفشدارى پرسیدم گفت آن آقا را نشناختم.
خلاصه چون ازصحن خارج شدم و شیخ مهدى کتابفروش را دیدم پیش از آنکه از او مطالبه کتاب کنم این مفاتیح را به من داد و گفت نشانه صفحه زیارت وارث و امین اللّه را گذاشته ام، خواستم قیمت آن را بدهم، گفت پرداخته شده است و به من سفارش کرد این مطلب را فاش نکن ؛ چون به منزل رفتم متذکر شدم کاش از شیخ مهدى پرسیده بودم از کسى که حواله مفاتیح براى من به او داده است.
از خانه بیرون آمدم که از او بپرسم فراموش کردم و از پى کار دیگرى رفتم، مرتبه دیگر به قصد این پرسش از خانه بیرون شدم باز فراموش کردم خلاصه تا وقتى که در کربلا بودم موفق نشدم.
سفرهاى دیگر که مشرف مىشدم در نظر داشتم این پرسش را بکنم تا سه سال هیچ موفق نشدم، پس از سه سال که موفق به زیارت شدم شیخ مهدى مرحوم شده بود (رحمة اللّه علیه).
و اما قرآن مجید پس از عنایت مزبور به حضرت سیدالشهداء علیه السّلام متوسل شدم که چون چنین عنایتى فرمودید خوب است توانائى قرآن خواندن را مرحمت فرمایید تا اینکه شبى آن حضرت را در خواب دیدم پنج دانه رطب دانه دانه مرحمت فرمود و من خوردم و طعم و عطرش قابل وصف نیست و فرمود مىتوانى تمام قرآن را بخوانى.
پس از آن این قرآن مجید را شخصى از مصر برایم هدیه آورد و من مرتب از آن مىخواندم و سپس هر کتاب حدیث عربى را مىتوانم بخوانم.