بسمه تعالى
در تاریخ 25 سفر سنه 92 وقایع زلزله قیر و کارزین که این جانب در یکى از قراء کارزین موسوم به سرچشمه حاضر و ناظر بودم آن است که هنگام صبح پس از انجام فریضه صبح قریب به ساعت پنج و ربع مشغول تعقیب نماز و اوراد بودم که ناگاه زمین کمى لرزیدن گرفت و دانستم که زلزله است اندک تاءملى کردم به قصد اینکه زلزله قطع شود نماز آیات بخوانم دیدم ادامه پیدا کرد برخاستم از درب اطاق سر بیرون کردم تا ببینم چه خبر است در حالى که پایم برهنه بود ولى قصد فرار نداشتم همین که از درب اطاق خارج شدم ناگاه دیدم آسمان صدایى کرد و زمین بشدت لرزید و این جانب قریب به هفت متر پرتاب شدم پهلوى درختى و از شدت لرزش زمین نتوانسم خودم را بگیرم ناچار به درخت چسبیدم که ناگاه جهان را یکبارگى ظلمت فروگرفت و پس از اندک زمانى که جهان روشن و تاریکى بدل به نور گردید نظر کردم دیدم از منازل و قریه اثرى باقى نیست جز قلیلى از دیوارهاى شکسته و خانه هاى مهدوم و خراب شده، خلاصه آمدن زلزله قریب 25 ثانیه ادامه داشت ولى خرابى و انهدام قریه زیاده از حد واقع گردید.
ملخص کلام اینکه: چون صبح بود و مردان قریه براى انجام وظیفه زراعت از خانه خارج شده بودند ولى از قریه بیرون نرفته بودند که فورا این جانب قدغن نمودم که خارج نشوند و آنها را تسلیت داده و تهییج نمودم تا اینکه به همدستى جوانان و پیران بلکه به مساعدت نسوان برخى با ابزارهاى حاضر و موجود و فرقه اى به وسیله دست کوشش نموده به کوشش و جد و جهد تمام، قریب چهار ساعت تا اینکه تقریبا یکصد و پنجاه نفر را از زیر خاک و آوار خارج نمودیم که غالب آنها کودک بودند و چند نفر از مردان و زنان.
و اما از آنانکه بدرود زندگى گفته بودند شصت و یک نفر بودند و جمله اموات را جنب هم خوابانیده و شروع به حفر قبر نمودند و چند نفر را هم دستور دادم تا اینکه مشغول غسل دادن و کفن کردن شوند و این جانب به اتفاق جناب حاج شیخ منصور محمودى که از جمله نجات یافتگان بود و قبل از انهدام حسینیه، از حسینیه خارج شده بود به جملگى اموات نماز خواندیم و تا چهار ساعت بعد از ظهر هریک را جداگانه به خاک سپردیم و اینجانب تاسه روز براى تعزیت و تسلیت اهل قریه ماندم و بعدا رهسپار محل شدم و اما از قریه قیر و کارزین اطلاع کافى به دست نیاوردم.پایان نامه