بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
و نیز مرحوم آقاى بلادى فرمود یکى از بستگانم که چند سال در فرانسه براى تحصیل توقف داشت در مراجعتش نقل کرد که در پاریس خانه اى کرایه کردم و سگى را براى پاسبانى نگاهداشته بودم، شبها درب خانه را مىبستم و سگ نزد در مىخوابید و من به کلاس درس مىرفتم و برمى گشتم و سگ همراهم به خانه داخل مىشد.
شبى مراجعتم طول کشید و هوا هم به سختى سرد بود به ناچار پشت گردنى پالتو خود را بالا آورده گوشها و سرم را پوشاندم و دستکش در دست کرده صورتم را گرفتم به طورى که تنها چشمم براى دیدن راه باز بود، با این هیئت درب خانه آمدم تا خواستم قفل در را باز کنم سگ زبان بسته چون هیئت خود را تغییر داده بودم و صورتم را پوشیده بودم، مرا نشناخت و به من حمله کرد و دامن پالتومرا گرفت و فورا پشت پالتو را انداختم وصورتم را باز کرده صدایش زدم تا مرا شناخت با نهایت شرمسارى به گوشه اى از کوچه خزید در خانه را باز کردم آنچه اصرار کردم داخل خانه نشد به ناچار در را بسته و خوابیدم.
صبح که به سراغ سگ آمدم دیدم مرده است، دانستم از شدت حیا جان داده است. اینجاست که باید هر فرد از ما به سگ نفس خود خطاب کنیم که چقدر بى حیاییم، راستى که چرا از پروردگارمان که همه چیزمان از او است حیا نمى کنیم وملاحظه حضور حضرتش را نمى نماییم. امام سجاد علیه السلام در دعاى ابى حمزه مىفرماید: «اَنَا یا رَبِّ الَّذى لَمْ اَسْتَحْیِکَ فِى الْخَلاءِ وَلَمْ اُراقِبْکَ فِى الْمَلاءِ اَوْلَعَلَّکَ بِقِلَّةِ حَیائى مِنْکَ جازَیْتَنى».