بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
مرحوم حاج میرزا على ایزدى فرزند مرحوم حاج محمد رحیم مشهور به آبگوشتى (سبب شهرتش به این لقب این بود که ایشان اخلاص و ارادت زیادى به حضرت سیدالشهداء علیه السلام داشت و مواظب خواندن زیارت عاشورا بود و هر شب در مسجد گنج که به خانه اش متصل بود پس از نماز جماعت یک یا دو نفر روضه مىخواندند پس از روضه خوانى، سفره پهن مىکردند و مقدار زیادى نان و آبگوشت در آن مىگذاردند. هرکس مایل بود همانجا مىخورد و هرکه مىخواست همراه خود به خانه اش مىبرد)
نقل نمود که پدرم سخت مریض شد و به ما امر نمود که او را به مسجد ببریم، گفتم براى شما هتک است چون تجار و اشراف به عیادت شما مىآیند و در مسجد مناسب نیست به ما گفت مىخواهم در خانه خدا بمیرم و علاقه شدیدى به مسجد داشت، ناچار او را به مسجد بردیم تا شبى که مرضش شدید شد و در حال اغما بود که او را به منزل بردیم و آن شب در حال سکرات مرگ بود و ما به مردنش یقین کردیم، پس در گوشه اى از حجره نشسته و گریان بودیم و سرگرم مذاکره تجهیز و محل دفن و مجلس ترحیمش بودیم تا هنگام سحر شد ناگاه صداى من و برادرم زد، نزدش رفتیم دیدیم عرق بسیار کرده است به ما گفت آسوده باشید و بروید بخوابید و بدانید که من نمى میرم و از این مرض خوب مىشوم. ما حیران شدیم و صبح کرد در حالى که هیچ اثر مرض در اونبود و بسترش را جمع کرده او را به حمام بردیم و این قضیه در شب اول ماه محرم سنه 1330 قمرى اتفاق افتاد و حیا مانع شد از اینکه از او بپرسیم سبب خوب شدن و نمردنش چه بود.
موسم حج نزدیک شد پس در تصفیه حساب و اصلاح کارهایش سعى کرد و مقدمات و لوازم سفر حج را تدارک دید تا اینکه با نخستین قافله حرکت کرد به بدرقه اش در باغ جنت یک فرسخى شیراز رفتیم و شب را با او بودیم.
ابتدا به ما گفت از من نپرسیدید که چرا نمردم و خوب شدم اینک به شما خبر مىدهم که آن شب مرگ من رسیده بود و من در حالت سکرات مرگ بودم پس در آن حال خود را در محله یهودیها دیدم و از بوى گند و هول منظره آنها سخت ناراحت شدم و دانستم که تا مرُدم جزء آنها خواهم بود.
پس در آن حال به پروردگار خود نالیدم ندایى شنیدم که اینجا محل ترک کنندگان حج است، گفتم پس چه شد توسلات و خدمات من نسبت به حضرت سیدالشهداء علیه السلام ناگاه آن منظره هول انگیز به منظره فرحبخش مبدل شد و به من گفتند تمام خدمات تو پذیرفته است و به شفاعت آن حضرت ده سال بر عمر تو افزوده شد و مرگ تو تاءخیر افتاد تا حج واجب را بجا آورى و چون اینک عازم حج شده ام گزارشات خود را به شما خبر دادم.
مرحوم ایزدى نقل نمود که پیش از محرم 1340 مرض مختصرى عارض پدرم شد و گفت شب اول ماه موعد مرگ من است و همانطور که خبر داده بود شب اول محرم هنگام سحر از دار دنیا رحلت فرمود - رحمة اللّه علیه.
این داستان به ما دو چیز مىفهماند یکى اهمیت حج و بزرگى گناه ترک و مسامحه در اداى آن چنانچه محقق در شرایع فرموده: «وَفى تَاءْخیرِهِ کَبَیرةٌ مُوبِقَةٌ» یعنى حج با اجتماع شرایط آن، واجب فورى است و مسامحه کردن و تاءخیر انداختن اداى آن، گناه کبیره و هلاک کننده است.
چه هلاکتى بدتر از محشور شدن با یهود است چنانچه در جلد 1 سفینة البحار از حضرت صادق علیه السلام است: «کسى که حج واجب را به جا نیاورد و بمیرد در حالى که گرفتارى سختى که حج رفتن سبب مشقت او شود نداشته باشد و به مرضى که نتواند به واسطه آن حج کند، مبتلا نبوده و حکومت وقت هم مانع رفتنش نگردیده پس باید بمیرد در حالى که اگر بخواهد یهودى و اگر بخواهد نصرانى باشد»(29).
خلاصه کسى که بدون عذر شرعى حج را ترک کند پس از مردنش با یهود و نصارى خواهد بود.
و نیز در معناى آیه شریفه: «هرکس در دنیا کور شد در آخرت هم کور است» فرمود: این آیه در باره کسى است که حج را از سالى به سال دیگر تاءخیر مىاندازد؛ یعنى هر ساله مىگوید سال دیگر بجا مىآورم تا اینکه حج نکرده مىمیرد پس از واجبى از واجبات الهى کور شده و خداوند او را در قیامت از دیدن راه بهشت کور مىفرماید»(30).
مطلب دیگر که از این داستان فهمیده مىشود آن است که حضرت سیدالشهداء علیه السلام کشتى نجات و رحمت واسعه الهى است و توسل به آن حضرت شخص را موفق به توبه از هر گناهى مىکند و عاقبت به خیر و پاک از دنیا خواهد رفت و همچنین توسل به او موجب امن از هر خطر و آفتى است و یقینا اگر کسى از روى اخلاص و صدق متمسک به ایشان گردد اهل نجات و سعادت است (31).