بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
مرحوم حاج معتمد نقل کرد روزى براى مجلس روضه در تکیه شاه داعى اللّه دعوت داشتم و چون در اثر برف و باران جاده ها گل بود از وسط قبرستان دارالسلام شیراز عبور کردم وپس از تمام شدن مجلس از همان راه برگشتم، شب در خواب مرحوم آقا سید میرزا مشهور به سلطان فرزند مرحوم آقاى حاج سید على اکبر فال اسیرى را دیدم، به من گفت معتمد امروز از پهلوى خانه ما عبور کردى و دیدى خراب شده آن را درست نکردى!
چون بیدار شدم اصلا خبر نداشتم که قبر آن مرحوم در کدام قبرستان است، همان روز نزد شیخ حسن که امر قبرستان با او بود آمدم وسراغ قبر آقا سید میرزا را گرفتم که آیا در این قبرستان است گفت بلى و همراه من آمد و نشانم داد. دیدم در مسیر دیروز من بود و به واسطه برف و باران فرورفته و خراب شده است. پس مقدارى پول به شیخ حسن دادم که قبر را مرمت نماید.
از این چند داستان وهزاران مانند آن به خوبى دانسته مىشود که انسان پس از مرگ نیست نمى شود هرچند بدنش در خاک پوسیده و خاک شده باشد لکن روحش در عالم برزخ باقیست و از گزارشات این عالم باخبر است و به این مطلب در قرآن مجید و روایات تصریح شده است.(28)
در جلد3 بحارالانوار (صفحه 141) مرویست که رسول خدا6 به کشته هاى مشرکین در جنگ بدر خطاب فرمود که: «بد همسایگانى براى رسول خدا6 بودید، از خانه اش بیرونش کردید پس از آن با هم جمع شدید و با او جنگیدید، هرآینه آنچه را که خدا بحق مرا وعده داده بود یافتید؛ یعنى هلاکت در دنیا و معذب بودن پس از مرگ».
عمر بن الخطاب به آن حضرت گفت: چگونه با مردگان و هلاک شدگان سخن مىگویى (یعنى آنها که نمى شنوند) حضرت فرمود: «ساکت باش اى پسر خطاب! به خدا قسم که تو از ایشان شنواتر نیستى و نیست فاصله بین آنها و معذب شدنشان به دست ملائکه عذاب جز اینکه من از آنها رو برگردانم».
و نیز روایت کرده که در جنگ جمل پس از تمام شدن جنگ و فتح حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام آن حضرت در بین کشته ها عبور مىفرمود تا به کشته کعب بن سور رسید و او از طرف عمر و عثمان قاضى بصره بود و با فرزندان و بستگانش به جنگ امیرالمؤمنین آمدند و تماما کشته شدند، پس حضرت فرمود او را نشاندند و فرمود: «اى کعب! من به آنچه خداوند بحق مرا وعده کرده بود رسیدم (یعنى فتح و ظفر بر اعدا) آیا تو هم به آنچه خداوند به حق تو را وعده داده بود رسیدى یعنى هلاکت دنیا و عذاب آخرت».
و فرمود او را خوابانیدند، قدرى رفت تا به کشته «طلحه» رسید، فرمود او را نشاندند و همان جمله را به او فرمود یکى از اصحاب گفت صحبت کردن شما با دو کشته اى که دیگر چیزى نمى شنوند چیست
فرمود: «به خدا سوگند کلام مرا شنیدند چنانچه کشته هاى مشرکین بدر کلام رسول خدا6 را شنیدند».