بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
ثقه عدل، جناب حاج على آقا سلمان منش (بزاز) - سلمه اللّه تعالى - که ورع ایشان مورد تصدیق عموم است، گفتند وقتى قرحه اى در بغل ران چپ من پیدا شد که مرا سخت ناراحت کرده بود و براى من رفتن به بیمارستان براى جراحى بسیار دشوار بود، شبى وقت سحر براى تهجد برخاستم بوى گند زیادى حس کردم و چون تحقیق کردم معلوم شد از همان محل زخم است، خیلى پریشان شدم، به خداى خود نالیدم عرض کردم عمرى در زیر سایه اسلام و بندگى تو و دوستى محمد و آل او به سر بردم، راضى مشو که به این بلیه گرفتار و ناچار شوم به کسانى مراجعه کنم که از دین اسلام خارجند، خلاصه رقت زیادى دست داد به طورى که از خود بى خود شدم.
هنگامى که به خود آمدم فهمیدم صبح شده، سخت ناراحت شدم که از تهجد محروم شده ام، شتابان از پله هاى غرفه پایین آمدم به قصد تطهیر، یکوقت متوجه شدم که من با پاى درد چگونه به سرعت پایین آمدم و دیدم پایم دردى ندارد، دست بر محل زخم گذاشتم دردى حس نکردم در روشنایى آمدم و به محل زخم نگاه کردم، اثرى از زخم ندیدم به طورى که جاى آن هم معلوم نبود و با پاى راست ابدا فرقى نداشت.
آقاى حاج على آقا فرمودند نظیر این قضیه موارد بسیارى برایم پیش آمده که خودم یا بستگانم به مرض سختى یا گرفتارى شدیدى مبتلا شدیم و به وسیله دعا و توسل به معصومین: خداوند فرج فرمود. آنچه گفته شد نمونه اى از آنهاست.
حالت دیگر بود کان نادر است تو مشو منکر که حق بس قادر است
تو مشو منکر که حق بس قادر است تو مشو منکر که حق بس قادر است