بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
عبد صالح پرهیزگار مرحوم حاج محمد هاشم سلاحى - رحمة اللّه علیه - چندى قرحه اى در داخل دهانش پیدا شد و چرک و خون از آن خارج مىگردید و سخت ناراحت بود و براى معالجه آن به آقاى دکتر یاورى مراجعه مىکرد تا آنکه دکتر به ایشان گفت این قرحه را باید به وسیله برق شفاى هفت مریض در یک لحظه معالجه کرد و فعلا دستگاه برق در شیراز نیست وباید به تهران بروى و به بیمارستان شوروى مراجعه کنى.
آن مرحوم به بنده مىگفت مىترسم به تهران بروم و از روزه ماه مبارک رمضان و فیوضات آن محروم شوم و اگر نروم مىترسم که چرک و خون فرو برم و مبتلا به اکل حرام گردم و بالاخره تصمیم گرفت به تهران نرود.
یک روز صبح آقاى دکتر یاورى با کتاب طبى که در دست داشت به منزل آمد و گفت شب گذشته در خواب شخصى به من گفت چرا محمدهاشم را معالجه نمى کنى، گفتم باید به تهران برود فرمود لازم نیست درد او و دوایش در فلان صفحه از فلان کتابى که دارى موجود است.
از خواب بیدار شدم کتاب را برداشتم باز کردم همان صفحه که فرموده بود آمد و بالجمله به وسیله استعمال همان دوایى که حواله فرموده بودند خداوند به ایشان شفا داد و از اول ماه مبارک موفق به روزه شد - رحمت بى پایان خداوند به روانش باد.