12- دو قضيه عجيب

12- دو قضیه عجیب

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

از مرحوم حاج شیخ مرتضى طالقانى در مدرسه سید نجف اشرف، شنیدم که فرمود در این مدرسه در زمان مرحوم آقاى سید محمد کاظم یزدى، دو قضیه عجیب و متضاد مشاهده کردم ؛ یکى آنکه در فصل تابستان که عده اى از طلاب در صحن وعده اى پشت بام مىخوابیدند شبى از صداى هیاهوى طلاب از خواب بیدار شدم، دیدم همه طلاب به سمت صحن مىروند و دور یک نفر جمعند، پرسیدم چه خبر شده گفتند فلان طلبه خراسانى (بنده اسم او را فراموش کرده ام) پشت بام خوابیده بوده و غلطیده و از بام افتاده است.

من هم به بالین او رفتم دیدم صحیح و سالم است و تازه مىخواهد از خواب بیدار شود، گفتم او را خبر ندهید که از بام افتاده است، خلاصه او را در حجره بردیم و آب گرمى به او دادیم تا صبح شد و به اتفاق او به درس مرحوم سید حاضر شدیم و قضیه را به مرحوم سید خبر دادیم

سید خوشحال شد و امر فرمود گوسفندى بخرند و در مدرسه ذبح کنند و گوشتش را بین فقرا تقسیم نمایند. بعد از چند روز در همین مدرسه همان طلبه یا طلبه دیگر (تردید از بنده است) در سرداب سن به روى تختى که ارتفاعش از دو وجب کمتر بود خوابیده و در حال خواب مىغلطد و از تخت مىافتد و بلافاصله مىمیرد و جنازه اش را از سرداب بالا مىآورند.

این دو قضیه عجیب و صدها نظیر آن به ما مىآموزد که تاثیر هر سببى موقوف به خواست خداوندى است که اسباب راموثر قرار داده است، زیرا مىبینیم سبب قوى که قطع به تاثیر آن است مانند افتادن از بام دوطبقه سید که قاعدتا باید خورد شود و بمیرد، کوچکترین اثرى از آن ظاهر نمى شود چون خداى عالم نخواسته و بالعکس، افتادن از تخت کوتاه یک وجبى که قاعدتا نباید صدمه اى وارد آورد، چه رسد به کشتن، سبب مردن مىگردد.


(0) نظر
برچسب ها :
X