بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
شنیدم از عالم عامل و فاضل کامل جناب حاج شیخ محمد رازى مؤلف کتاب آثارالحجه و غیره که فرمود شنیدم از جناب سیدالعلماء مرحوم حاج آقا یحیى (امام جماعت مسجد حاج سید عزیزاللّه در تهران) و از جمعى دیگر از اهل علم که نقل فرمودند از مرحوم حاج شیخ ابراهیم مشهور به صاحب الزمانى که فرموده روز تولد حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام (11 ذیقعده) قصیده اى در ولادت و مدح آن حضرت گفتم و از خانه بیرون آمدم به قصد ملاقات نایب التولیه که قصیده ام را براى او بخوانم. چون عبورم از صحن مقدس افتاد با خود گفتم نادان، سلطان اینجاست کجا مىروى قصیده ات را براى خودشان چرا نمى خوانى!
پس، از قصد خود پشیمان و تائب شدم و به حرم مطهر مشرف شدم و قصیده ام را مقابل ضریح مقدس خواندم، پس عرض کردم یا مولاى از جهت معیشت در فشارم، امروز هم عید است اگر صله اى عنایت فرمایید بجاست ناگاه از سمت راست کسى ده تومان در دست من گذاشت، گرفتم و عرض کردم یا مولاى کم است، فورا از سمت چپ کسى ده تومان دیگر در دستم گذاشت، باز عرض کردم کم است، ده تومان دیگر در دستم گذاشتند، خلاصه تا شش مرتبه استدعاى زیادتى کردم و در هر مرتبه ده تومان مرحمت فرمودند (البته ده تومان آن زمان مبلغ قابل توجهى بوده است)
چون مبلغ شصت تومان را کافى دیدم، خجالت کشیدم که باز طلب زیادتى کنم، پول را در جیب گذاشته تشکر کردم و از حرم مطهر خارج شدم، در کفشدارى عالم ربانى مرحوم حاج شیخ حسنعلى تهرانى را دیدم که مىخواهد به حرم مشرف شود، مرا که دید در بغل گرفت و فرمود حاج شیخ خوب زرنگ شده اى با حضرت رضا علیه السلام نزدیک شده و روى هم ریخته اید، تو شعر مىگویى و آن حضرت به تو صله مىدهد، بگو چه مبلغى صله دادند؟
گفتم شصت تومان، فرمود حاضرى شصت تومان رابدهى و دو برابر آن جراج بگیرى قبول کردم شصت تومان را دادم وایشان 120 تومان به من مرحمت فرمود، بعدا پشیمان شدم که آن وجهى که امام مرحمت فرمودند چیز دیگر بود، خدمت شیخ برگشتم و آنچه اصرار کردم ایشان معامله را فسخ نفرمود.