موضوع امام شناسى ، و التزام به پیروى از مقام امامت ، و ضرورت وجود یک رهبر اسلامى واجد شرائط در هر زمانى ، تنها مربوط به شیعه و یک گروه خاصى نبوده و نیست; بلکه واقعیتى است که ریشه عمیق اسلامى دارد و مسلمانان با انواع فرقه گرائى ها و مذاهب گوناگون عقیدتى و فقهى ، همه و همه معتقد و معترف به آن بوده و هستند.
به دیگر سخن عقیده به وجود امام در هر زمانى یک واجب الهى است که پیامبر گـرامى اسلام صلَّى الله علیه و آله آنرا اعلام نموده ، و بار مسؤولیت آن را بر دوش همگان نهاده است. آرى ، حضرتش انحراف گرایان از خط عقیده به امامت را ـ که از شناخت امام راستین عصر خود سر باز مى زنند ـ جاهلیت گرا و به عنوان کسى که به دوران جاهلیّت عقب گرد نماید تعبیر کرده ، فرماید:
« من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة »
کسى که بمیرد و امام زمان خویش را نشناخته باشد مرگ او مانند مرگ افراد دوران جاهلیت باشد که در حال شرک و بت پرستى از دنیا رفتند.
این حدیث را زید بن ارقم ، عامر بن ربیعه عترى ، عبدالله بن عباس ، عبدالله بن عمر بن خطاب ، عویمر بن مالک ( معروف به ابودرداء ) ، معاذ بن جبل و معاویة بن أبى سفیان از پیامبر اسلام (ص) نقل کرده اند; و گروهى از محدّثین عالیمقام و دیگر دانشمندان اهل تسنن هم آن را در مصادر اسلامى ذکر نموده اند; و در واقع از احادیث متواتر و قطعىّ الصدور محسوب مى شوند; و ما بخشى از مدارک حدیث را پس از توضیح مختصرى بنظر خوانندگان مى رسانیم.
اکنون نکته لازم به تذکر در این زمینه آن باشد که این حدیث با دیگر احادیثى که به این مضمون وارد شده است نشانگر صدور یک فرمان قطعى اسلامى از ناحیه پیامبر است; و با صراحت و تأکید ، توجه عموم را به دو امر مهم جلب مى نماید:
1 ــ پیامبر اسلام (ص) با اضافه کردن کلمه « امام »به کلمه « زمان »ضرورت وجود امام جامع الشرائط و قابل شناخت را در هر عصر و زمانى ( هرچند تنها یک نفر مسلمان وجود داشته باشد ) جهت پیروى از او اعلام فرموده ، و چنین امامى جز با امامان معصوم شیعه که آخرین آنها حضرت حجة بن الحسن العسکرى(ع) است نمى تواند با کسى منطبق گردد.
2 ــ از اینکه پیامبر گرامى(ص) با اضافه کردن کلمه « میتة » به کلمه « جاهلیّة » مرگ بدون شناخت امام زمان هر زمانى را مرگ جاهلى توصیف کرده ، معلوم مى شود که این امام نه یک شخص عادى و معمولى ، بلکه همانند پیامبر برخوردار از عالى ترین درجه شخصیت همه جانبه علمى و عملى ، و رابط بین خلق و خالق است که نشناختن آن عیناً بسان نشناختن پیامبر ، موجب گمراهى خواهد بود.
اکنون کسانیکه بخواهند غیر از این نظریه را بپذیرند ، براى ایشان بیش از دو راه وجود ندارد:
یا اصل حدیث را انکار نمایند; در صورتیکه این حدیث ــ به شرحى که بعداً ایراد مى گردد ــ قابل تردید و انکار نیست;
یا آنکه بگویند: مقصود هر امام و زمامدارى است که با هر وسیله اى ، هرچند با قهر و زور ، با کودتا و خونریزى ، و بالاخره با پشت کردن به قرآن و معیارهاى اسلامى و انسانى روى کار آید.
بنابراین معاویه ها ، یزیدها ، مروان ها ، عبدالملک ها ، منصور دوانیقى ها ، هارون ها ، مأمون ها ، متوکل ها ، امام زمان هاى عصر خود بوده اند ، که پیامبر(ص) نشناختن آنها را جاهلیّت گرائى و عامل گمراهى و حشر و نشر با مردم جاهلیّت اعلام کرده است;
و هم اکنون شناختن زمامداران کشورها و مناطق مسلمان نشین را با ویژگیهائى که دارند ، باید جهت شناخت اسلام و پیروى از احکام آن ، جزء وظایف اسلامى دانست ، و مرگ بدون شناخت آنان را مرگ جاهلى نامید.
و این پنداریست غلط ، باطل ، مغایر با روح اسلام ، و مسخره آمیز ، که هیچ انسان عاقل و آگاهى آن را نمى پذیرد.
بدین ترتیب و بر اساس نظر شیعه ، پیامبر گرامى اسلام(ص) با ایراد این حدیث شریف ، امامت افراد غیر معصوم و جایز الخطا در تبلیغ و اجراء احکام اسلام را نفى ، و غیر قابل قبول و در آخر جاهلیت گرائى خوانده; و این بیان چیزى است که شیعه در طول قرن ها به آن معتقد بوده است.[1]
اکنون بخاطر آنکه خواننده گرامى نسبت به مدارک حدیث آگاه و آشنا گردد ، تعدادى از اسناد آن رااز کتاب هاى اهل تسنّن بنظر مى رسانیم:
1 ــ احمد بن حنبل ( در گذشته 241 ) در« مسند » ج 2 ص 83 و ج 3 ص 446 و ج 4 ص 96 .
2 ــ ابوعثمان جاحظ ( 255 ) به نقل ابوجعفر اسکافى در « نقض کتاب العثمانیه » ص 29 .
3 ــ بخارى ( 256 ) در « صحیح » خود ج 5 ص 13 باب فتن.
4 ــ ابوداود طیالسى ( 259 ) در « مسند » ص 259 ، چاپ حیدرآباد هند.
5 ــ مسلم( 261 ) در « صحیح » ج6 ص21 ـ 22 ،شماره 1849.
6 ــ احمد بن عمر بزاز ( 292 ) در زوائد ج 1 ص 144 و ج 2 ص 143 نیز به نقل « مجمع الزوائد » .
7 ــ دولابى ( 320 ) در « الکنى و الاسماء » ج 2 ص 3 .
8 ــ حاکم نیشابورى ( 405 ) در« مستدرک »ج2 ص 77 ،117.
9 ــ ابوالقاسم طبرانى ( 360 ) در « معجم کبیر » ج 10 ص 350 شماره 10687 چاپ بغداد ، و ج 10 ص 10687 چاپ بیروت; و در « معجم اوسط » به نقل « مجمع الزوائد » ج 5 ص 224.
10 ــ حافظ ابونعیم اصفهانى ( 430 ) در « حلیة الاولیاء » ج 3 ص224.
11 ــ بیهقى ( 458 ) در سنن ج 8 ص 156 ـ 157 نقل از بخارى و مسلم.
12 ــ شمس الدین سرخسى( 490 ) در « مبسوط »ج1 ص 113.
13 ــ ابن اثیر جزرى ( 606 ) در « جامع الاصول » ج 4 ص 70.
14 ــ ابن ابى الحدید معتزلى ( 656 ) در « شرح نهج البلاغه » ج 9 ص 155.
15 ــ نووى ( 676 ) در « شرح صحیح مسلم » ج 12 ص 240 ، و در « ریاض الصالحین » ص 164 چ مصر.
16 ــ ذهبى ( 748 ) « ذیل مستدرک حاکم » ج 1 ص77 ، 117.
17 ــ ابن کثیر دمشقى ( 774 ) در « تفسیر » ج 1 ص 517.
18 ــ تفتازانى ( 792 ) در « شرح المقاصد » ج 2 ص 275 و در « شرح عقاید نسفى» چاپ 1302 ، اما چاپ 1313 که هفت صفحه آن به دست خیانت کاران حذف و ساقط شده ، فاقداین مطلب است.
19 ــ نورالدین هیثمى ( 807 ) در « مجمع الزوائد » ج 5 ص218 ، 219 ، 223 ، 225 و 312.
20 ــ ابن دبیع شیبانى ( 944 ) در « تیسیر الوصول » ج2 ص39.
21 ــ متقى هندى ( 975 ) در « کنز العمال » ج 3 ص 200 چاپ حیدر آباد هند; و ج 6 ص 65 شماره 14863 چاپ حلب.
22 ــ ملا على قارى ( 1014 ) در خاتمه « الجواهر المضیئة » ج 2 ص 509 و ص 457 به نقل از مسلم.
23 ــ شاه ولى الله دهلوى ( 1176 ) در « ازالة الخفاء » ج1 ص3.
24 ــ قندوزى حنفى ( 1294 ) در « ینابیع المودة » ص 117 چاپ اسلامبول.
25 ــ قاضى بهلول زنگنه زورى( 1300 )در« تاریخ آل محمّد »که از ترکى اسلامبولى به فارسى ترجمه و مکرر به چاپ رسیده است.
اینهـا مدارک حدیث از صحـاح و مسـانید اهل تسنن است ، به اضافه چهل و پنج مدرک دیگر از علماى سنى که در کتاب « شناخت امام یا راه رهائى از مرگ جاهلى( ص 28 ـ 44 ) » به قلم اینجانب مفصّلاً ارائه و معرفى شده ، و همه آنها این حدیث را با ذکر سند و متن هاى مختلف امّا هم مضمون آورده اند.
و اگر مدارک حدیث را از کتابهاى شیعه بر اینها بیفزائیم در این صورت به بالاترین درجه از تواتر خواهد رسید.