ـ فقر قرآنى، از شیشه انسان الماس انسانیت تراشیدن است.
ـ فقر قرآنى، خود را بزرگ تر از عالم دیدن و همه چیز را پایین تر از آدم دیدن است.
ـ فقر قرآنى، شبیخون زدن به فرشتگان و آن را واله مقام انسان نمودن است.
ـ فقر قرآنى، در افتادن فقیر با سلاطین جور و انداختن لرزه بر اندام آن هاست.
فقر، ذوق و شوق و تسلیم و رضاست فقر بر کرّوبیان شبخون زند بر مقام دیگر اندازد تو را برگ و ساز او ز قرآن عظیم با سلاطین در فتد مرد فقیر از شکوه بوریا لرزد سریر(2)
ما امینیم این متاع مصطفى است بر نوامیس جهان شبخون زند از زجاج الماس مى سازد تو را مرد درویشى نگنجد در گلیم از شکوه بوریا لرزد سریر(