بعضى از ساده نگرانِ فرقه هاى صوفى، فقر را به معناى لغوى آن گرفته و آن را مساوى با بى چیزى، عریانى و دربه درى دانسته اند، در حالى که مراد از فقر، همانطور که گفته شد، فهم رابطه خود با خدا و ادراک نسبت وابستگى مخلوق به خالق است. فقر یعنى احساس بى نیازى از آنچه که انسان را به خود وابسته مى کند و از خدا دور مى سازد.
ـ فقر قرآنى، سلطنت کردن بر همه چیز و خود را بزرگ تر از همه چیز دیدن در سایه عظمت الهى است.
فقر جوع و رقص و عریانى کجاست فقر سلطانى است و رهبانى کجاست(2)
فقر سلطانى است و رهبانى کجاست(2) فقر سلطانى است و رهبانى کجاست(2)
ـ فقر قرآنى، وارث حسین بودن و جبین بر در غیر خدا نسودن است.
ازنگاه خواجه بدر و حُنین فقر سلطان وارث جذب حسین(3)
فقر سلطان وارث جذب حسین(3) فقر سلطان وارث جذب حسین(3)
ـ فقر قرآنى، نان شعیر خوردن و درِ خیبر گشودن است.
ـ فقر قرآنى، سنجیدن کار خویش و پیچیدن در رداى «لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ» است.
فقر کار خویش را سنجیدن است بر دو حرف «لا» «اله» پیچیدن است
بر دو حرف «لا» «اله» پیچیدن است