اَقَرَاْتَ خِطامى: آیا نامه ام را خواندى.
اَما رَاَیْتَ اَخى: آیا برادرم را ندیدى.
(اَلِف): نخستین حرف الفباى عربى.
لایَعْرِفُ اِلاَلِفَ مِنْ الْباءِ: الف را از باء تشخیص نمى دهد.
(آب): ماه هشتم میلادى که ابتداى آن ژانویه است.
(اِباء): امتناع، خوددارى، کراهت مطلق.
(اَبائَة) - اباء جْ: نى که از آن حصیر بافند.
(اَبَّ) لِلسَّیْرِ اَبّاً و اَبیباً و اَباباً و اَبابَةً ض ن: مهیاى رفتن شد.
اَبّ اِلى وَطَنِهِ اَبّاًوَاَبابَةًواِبابَةً: آرزومند وطن شد.
اَبَّ یَدَهُ اِلى سِیفِهِ اَبّاً: دست به شمشیر کرد تا بکشد آن را از غلاف.
اَبَّ اَبَّهُ، ن: قصد کرد مانند قصد او.
اَبَّتْ اَبابَتُهُ: راست شد راه او.
اَبَّ: شکست داد دشمن را به حمله شجاعانه که ترسى در او نبود.
اَبَّ الشَّىْ ءَ: جنبانید آن چیز را.
اَبَّتِ الرّیحُ اُبُوباً: وزید باد.
اَبَّبَ: آوازبرآورد و فریاد کرد.
تَاَبَّبَ بِهِ: تعجب نمود از او و شاد شد.
اِئتَبَّ لِلسَّیْرِ: آماده شد براى رفتن.
اَبّ: گیاه یا چراگاه یا هر آنچه که برویاند زمین، سبزه.
اَباب: آب، سراب یا آنچه نوشیده شود.
اَبابْ وَ اِبابْ: مهیا بودن براى رفتن.
هُوَ فى اَبابِهِ: او در تهیه رفتن است.
اَبابَة و اِبابَة: راه.
اُباب: سیل و موج بزرگ.
اَباهُ بِالسَّهْمِ یَاْبَاُهُ: به تیر زد او را.
اَبابَةَ (اَلْحَنینُ اِلَى الْوَطَنِ): دلتنگى براى میهن.