آهی ز فرط حسرت دیدار می کشم
تیغ فغان به دامن پندار می کشم
در آرزوی دیدن دلبر به روی دل
تصویر ناز چهره اش این بار می کشم
بر رود پاک سینه خود از ضمیر دوست
دستی به رنگ آبی ایثار می کشم
در فکر خویش ماتم او را ز باغ یاس
در رنگ سیاه پس دیوار می کشم
چون دلشدگان حاصل دیدار گر نشد
بر عشق خویش پرده انکار می کشم
این دهر را چو دیوی و دل را فرشته ای
در پیچ و خم صحنه پیکار می کشم
حرمان خویش را به تمنای یک نگاه
بر روی یاس میکده چون خار می کشم
دریای من ز رود دلم کرده قصد هجر
من تشنه فغان از فراق یار می کشم
تصویر ناز چهره اش اندر کتاب عشق
دستی به چهره آیت اسرار می کشم
با من بگری در غمش ای آسمان من
وقتی که بر این آینه زنگار می کشم