((إهم یقسمون رحمه ربک نحن قسمنا بینهم معیشتهم فى الحیاه الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا و رحمه ربک خیر مما یجمعون))(7)
((آیا اینان رحمت پروردگارت را قسمت مى کنند! ما میانشان امکاناتشان در زندگى دنیا را تقسیم کردیم و آنان را بر یکدیگر برتریهایى دادیم تا یکدیگر را به خدمت گیرند, و رحمت پروردگارت از آنچه آنان گرد هم مىآورند بهتر است.))
انسان طبیعتى مدنى و روحیه اى اجتماعى دارد. جوامع انسانى از همین نقطه آغاز مى شوند. تفاوتهاى گسترده اى که میان افراد جامعه وجود دارد از یک سو, و احساس نیاز متقابل از دیگر سو, اساسى ترین و گسترده ترین عامل پیوندها, روابط و مناسبات اجتماعى انسان را پدید مىآورد; نیاز متقابل و به دنبال آن, استخدام و تسخیر متقابل. نیاز همه جانبه اى که انسان و زندگى او را فرا گرفته است, ناتوانى او در رفع همه نیازهاى خویش, توانایى دیگران در رفع بخشى از نیازهاى او, و احساس لزوم پیوند خوردن با دیگران براى دستیابى به خواستهاى خویش, افراد جامعه را به سوى ایجاد روابط نیازآلود متقابل و به خدمت گرفتن و به خدمت درآمدن, مى کشاند. توانایى, امکانات مادى و معنوى دیگران را به تسخیر خویش درمىآورد و خود نیز متقابلا در تسخیر خواستها و نیازهاى دیگران قرار مى گیرد. حتى طفلى که همه وجودش نیاز به مادر است این توانایى را دارد که مادر را تسخیر کند و به خدمت خویش گمارد, چرا که مادر نیز به او نیازمند است و این نیاز را تنها, فرزند او است که مى تواند برآورده کند. و این چنین است که انسانها در روابط اجتماعى خویش دائما در حال ((بده و بستان)) متقابل هستند. هم به خدمت مى گیرند و هم به خدمت درمىآیند. هم ((تسخیر)) مى کنند و هم ((تسخیر)) مى شوند. و این یعنى همان تعاون و همکارى اجتماعى. همه ((در خدمت)) یکدیگرند و همه ((از خدمت)) یکدیگر بهره مى برند, چه با واسطه و چه بى واسطه. آیه شریفه نیز اشاره به همین واقعیت دارد; واقعیتى که دست حکمت و تدبیر الهى به وجود آورده است. مفاد آیه تقسیم بندى جامعه به افراد با درجه و افراد بى درجه, یعنى افرادى که فقط دیگران را به خدمت و ((تسخیر)) مى کشند و افرادى که فقط به خدمت و ((تسخیر)) دیگران درمىآیند نیست, بلکه اشاره به رابطه نیازآلود متقابلى مى کند که تسخیر متقابل را در پى دارد.
شرایع الهى نیز در صدد هدایت بشر به تنظیم روابط و مناسبات عادلانه اجتماعى و معرفى ((حقوق متقابل)) اعضاى جامعه بوده اند. تبیین تکالیف و مسوولیتهاى متقابل اجتماعى و تقسیم وظایف در جهت ایجاد روابط عادلانه, کارى است که در حوزه مسوولیت انبیإ الهى بوده است. نیاز متقابل زن و مرد, و در نتیجه, در خدمت و تسخیر یکدیگر بودن نیز به عنوان یک واقعیت تکوینى و اجتماعى, موضوع بخشى از احکام و هدایتهاى دینى مى باشد. نمود روشن, عمیق و گسترده آن در شکلى سازمان یافته و کنترل شده همراه با حقوق و تکالیف ترسیم شده, در قالب نهاد خانواده شکل مى گیرد و زن و مرد به خدمت متقابل یکدیگر درمىآیند و ثمره آن برآورده شدن بخش عمده اى از اساسى ترین نیازهاى فردى و اجتماعى آنان و جامعه بشرى و نیز ضمانت بقاى حیات آدمى و استمرار حضور جامعه بشرى خواهد بود. سمت و سوى این رابطه تسخیرآمیز و نیاز آلود, نه فقط در سطح ایجاد زمینه هاى همزیستى مسالمتآمیز, بلکه پاسخگویى به ندایى است که از عمق فطرت و از نهان عواطف, غرائز و وجود آدمى به گوش مى رسد و ((مایه)) آرامش و سکونت نفس, مى طلبد: ((و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه)).(8) این از نشانه هاى حکمت و تدبیر الهى است که از جنس خودتان همسرانى را براى شما آفرید تا مایه آرامش و سکونت شما باشند و میانتان دوستى و عطوفت قرار داد.
و یا آنجا که به گونه اى بسیار گویا به این پیوند متقابل الهى و مناسبت بسیار نزدیک میان زن و مرد اشاره مى کند: ((هن لباس لکم و انتم لباس لهن))(9), آنها لباس شمایند و شما لباس آنانید.
خاستگاه بسیارى از تکالیف و حقوق در زمینه روابط اجتماعى و خانوادگى, تقویت این پیوند تکوینى و طبیعى و حمایت از عوامل و زمینه هایى است که به استحکام این روابط مى انجامد. هدف برتر و انگیزه اصلى, ایجاد آشتى و مسالمت میان دو بیگانه و دو دشمن نیست بلکه سازماندهى و جهت دهى به روابط و پیوندها و جاذبه هایى است که میان دو قطب از یک حقیقت وجود دارد و برخاسته از عمق جان آدمى است. سخن از نزاع و کشمکش و تلاش براى ایجاد روابطى صرفا قراردادى و اعتبارى همچون دو شریک تجارى نیست, سخن از آمیختگى روحى, عاطفى و قلبى و نیز منافع همه جانبه و مشترکى است که میان زن و مرد وجود دارد.