آنچه گذشت به انگیزه تإکید بر این ضرورت است که در شناخت صحیح و ارزیابى جامع مسایل زنان, ((یکجانگرى)) و پرهیز از تفسیرها و تحلیلهاى یکجانبه و خارج از مجموعه شریعت و دستگاهى که دین براى هدایت فرد و جامعه و بهبود مناسبات اجتماعى انسان و بهره ورى صحیح از فرصت زندگى, ارائه مى دهد, یک اصل بنیادى مى باشد و بسیارى از تفسیرها و ارزیابیها و پیشنهادهایى که در حوزه مسایل زنان در محافل علمى پژوهشى و در سطح رسانه هاى گروهى مطرح مى شود و بسیارى ((نقد))ها که صورت مى گیرد و برخى ((تإویل))ها و ((توجیه))ها که به کمک گرفته مى شود, همه ناشى از نگرشهاى جزئى و برخاسته از داوریهاى مقطعى و بریده شده از پیکره عظیم شریعت است و کارى علمى و راهگشا به شمار نمى رود. و پرواضح است روى سخن متوجه همه تلاشهایى است که براى ترسیم جایگاه انسانى ـ اجتماعى زن, حقوق, مسوولیتها و احکام او صورت مى گیرد. چه آنهایى که در دایره اى ((بسته)), با تکیه بر بخشى از متون دینى و ظواهر ادله و با انسان شناسى خاص خویش, به زنان و مسایل آنان مى نگرند و بسیارى محدودیتها و قید و بندها را در ذهن و اندیشه و نیز در دستورالعملهاى خویش پدید مىآورند, و چه آنهایى که ((رها)) از برخى چارچوبها و ملاکهاى روشن دینى و بى توجه یا کم توجه به موازین شرعى به تجزیه و تحلیل مسایل زنان مى نشینند و بیشترین تلاش خویش را نه در فهم جامع و صحیح مسایل زنان, بلکه در تطبیق نصوص دینى و متون شرعى با اندیشه ها و ذوقیاتى که به آن ((خو)) گرفته اند به کار مى بندند.
این است که در بررسى و شناخت ((مسایل زنان)) به عنوان بخشى از دستگاهى که براى هدایت انسان آمده است باید نخست به مبانى و ملاکها و اصولى توجه کرد که به عنوان زیرساختهاى شناخت مسایل زنان به شمار مى رود. این افزون بر آن چیزى است که در آغاز به عنوان ادبیات فهم دین و از جمله فهم مسایل زنان به آن اشاره کردیم. به عبارت دیگر در بررسى و شناخت مسایل زنان نخست باید پاسخ دهیم که در چه چارچوبى به این مهم اقدام مى کنیم؟ ملاکهاى اصلى و مبانى دستیابى به تعریفى جامع که از زن و جایگاه انسانى, اجتماعى و حقوقى او ارائه مى دهیم چیست؟ و به عبارتى, در نگرش مجموعى به مسایل زنان, چه اصول و ملاکهایى را باید منظور سازیم تا تحلیلهایى که ارائه مى دهیم و نتایجى که مى گیریم هماهنگ با سایر اجزإ مجموعه شریعت و دین باشد؟
هر مجموعه به هم پیوسته و سازمان یافته اى که اجزاى آن در ربطى منطقى با یکدیگرند, قطعا باید استوار بر مبانى و پایه هایى باشد که پاره ها و بخشهاى مجموعه را به هم پیوند داده و به گونه دستگاهى هماهنگ و پیوسته درآورد. اگر نگرش ما به شریعت, به عنوان یک مجموعه از هم گسیخته که اجزإ و عناصر آن بى هیچ ملاکى, و کاملا به گونه اى اتفاقى گرد آمده, باشد, طبیعى است که اندیشیدن و یافتن مبانى مجموعه, معنایى نخواهد داشت, اما اگر شریعت و اساسا دین را به عنوان یک مجموعه کاملا هماهنگ, با هدفى واحد, یعنى هدایت همه جانبه انسان, معرفى نمودیم قهرا در ((هرمى)) که از این دستگاه و مجموعه ترسیم مى شود باید مبانى و زیرساختهاى هر بخش و هر مسإله نیز منظور شود. شناخت مسایل زنان نیز از این قاعده بیرون نیست و پرسشهایى که مطرح شد برخاسته از همین ضرورت است. در این فرصت به اختصار به بخشى از مبانى و اصول و ملاکهایى خواهیم پرداخت که در شناخت و داورى مسایل زنان و چهره اى که از جایگاه ((زن مسلمان)) در دستگاه فکرى, و جهان بینى و ((باید))ها و ((نباید))هاى شرعى ترسیم مى کنیم باید مورد توجه قرار گیرد و چارچوب نگرش و ((شناخت)) ما را معین کند. این مبانى و اصول راهبردى, برخاسته از رهنمودها ونصوصى است که در متون دینى و منابع شریعت مقدس به وفور آمده است, و طبعا در این نوشته جاى پرداختن به همه آنها نیست و فقط اشاره اى به برخى ادله و شواهد مى شود. چرا که هر یک از اصولى که خواهد آمد, خود بحثى مستقل مى طلبد و باید جداگانه به تفصیل, به ابعاد مختلف آنها و جایگاهى که هر یک در شناخت مسایل زنان دارند پرداخت. کما اینکه این مقاله در صدد استقصاى همه مبانى و اصولى که به گونه اى جامع, چارچوب نگرش صحیح و جامع به مسایل زنان را ترسیم مى کند نیست و به جز موارد دهگانه اى که برخواهیم شمرد اصول راهبردى دیگرى نیز مى توان معرفى نمود.