سرمایهگذاری چیست؟
طرح چنین
پرسشی و
پاسخگویی به
آن ساده بهنظر
میرسد. لیکن
ضرورت نگرش علمی
به موضوعات پیرامونی،
ایجاب میکند
که مسائل را
بهصورت ریشهای و
از مبانی آن
مورد توجه
قرار دهیم. هر چند که در
علم حسابداری
سرمایهگذاریها
به
کوتاهمدت، میانمدت
و درازمدت
طبقهبندی میشوند،
اما واژة سرمایه در
اساس، نوعی تخصیص
وجوه برای
دورههای
درازمدت را بهذهن
متبادر میسازد
و بههمین
سبب نیز در
طبقهبندی
سرمایهگذاری
در اوراق مالی،
یکی از
مشکلات عملی
مدیران،
حسابداران و
حسابرسان این
است که سیاستها،
مبانی و
روشهای
مربوط به تفکیک
سرمایهگذاریهای
مالی را، بهویژه در
ارتباط با
سرمایهگذاریهای
میانمدت و
درازمدت تعریف
و مشخص کنند.
اما دشواریها
فقط با تشریح
این سیاستها
و روشها پایان
نمیگیرد، زیرا
با توجه به نوع
فعالیت هر
شرکت، اقدامی
که در یک
شرکت، سرمایهگذاری شمرده
شود، در شرکت
دیگرممکن
است سرمایهگذاری
به حساب نیاید.
ما چنین آموختهایم
که در شرکتهای
تولیدی، تخصیص
وجوه برای خرید
زمین،
ساختمان، ماشینآلات
و تجهیزات و
بهطور کلی
برای خرید
اقلام داراییهای
ثابت، نوعی سرمایهگذاری
محسوب میشود
و بههمین
سبب نیز در
صورت گردش
وجوه نقد این طبقهبندی
مورد توجه
قرار میگیرد.
حال در شرایط
فوق و در یک
شرکت سرمایهگذاری
مالی آیا میتوانیم
تخصیص وجوه
برای خرید
داراییهای
ثابت را سرمایهگذاری تلقی
کنیم و آیا
اساسا" در یک
شرکت سرمایهگذاری
که نقش آن بیشتر
جنبه ستادی
دارد و به
کنترل سرمایهگذاریها
و سیاستگذاری
برای آنها میپردازد، آیا
اساسا" برخوردار
بودن چنین
شرکتی از
داراییهای
ثابت درخور
ملاحظه، ارزش شمرده
میشود؟ در
استاندارد بینالمللی
حسابداری
شماره 25 که
موضوع آن حسابداری
سرمایهگذاری
درازمدت است،
“سرمایهگذاری
نوعی دارایی
است که واحد
سرمایهگذار
برای افزایش ثروت،
از طریق دریافت
بازده (مانند
بهره، حقامتیاز،
سود سهام و
اجاره)، بالا
رفتن ارزش
سرمایه یا سایر
مزایا،
مانند مزایای
ناشی از
مناسبات تجاری،
نگهداری میکند”. بنابه تعریف
فوق هدف از
سرمایهگذاری،
افزایش ثروت
سرمایهگذار
است و چنین
افزایشی از
طریق دریافت
بازده و یا
بالا رفتن ارزش
سرمایه حاصل
می شود. همچنین
هرگاه بخواهیم
خود را در
چارچوب تعریف فوق
که جامع،
کامل و علمی
بهنظر میرسد،
محدود سازیم،
باید چالشی دیگر
را نیز پذیرا
شویم. این
چالش این است
که اگر تعریف
فوق را بپذیریم
و هرگاه مدیری در یک
شرکت سرمایهگذاری،
بخش عمده
وجوه خود را،
با این فرض که
تورم مستمر و
چشمگیری در
جامعه وجود
دارد، صرف خرید
اقلام داراییهای
ثابت و یا کالاهای
کمیاب کند، و
عملکرد چنین
مدیری با
سودآوری
درخور توجهی
نیز همراه باشد،
آیا چنین
عملکردی را میتوانیم
ارزشی که
سهامدار را نیز
راضی میسازد،
بهحساب آوریم؟
چنین مدیری
مانند آنچه
در شرکتهای
مضاربهای اتفاق
میافتاد،
از شرایط
تورمی جامعه
خود سود میبرد
و ثروت واحد سرمایهگذار
را ارتقا میدهد.
لیکن آیا چنین
عملکردی
مورد تایید
جامعه ماست و آیا،
عملکرد مدیریت
محسوب میشود
یا شرایط
نامناسب
اقتصادی است
که عملکرد مدیریت
را مطلوب بهنظر
میرساند؟
هدف پاسخگویی
به این گونه سئوالات
و پرسشها نیست،
بلکه با طرح این
گونه نکات میخواهم
متذکر شوم که مبحث
صورتهای مالی
تلفیقی، از ریشه
و مبنا دارای
چنان نقاط
حساس و ظریفی است
که یقینا" شایسته
توجه بیشتر و
عالمانهتری
است. فارغ از
جنبهها و تعریفهای
تئوری محض که
شایسته بحث و
رایزنی است،
موضوع دیگری
که در امر سرمایهگذاری
نیازمند
توجه و دقت
نظر است،
مسئله
ارزشگذاری یا
قیمتگذاری سرمایهگذاریهاست.
فرصتی که در
اختیار دارم
اجازه بحث در
کلیت موضوع
را نمیدهد و
لذا ناگزیرم
فقط به موضوع
ارزشگذاری
سرمایهگذاریهای
مالی و در محدوده
آن فقط به طرح
برخی مسائل
مرتبط با قیمتگذاری
سهام و آن هم
سهام شرکتهای
سرمایهگذاری
بسنده کنم و
در مورد اهمیت
صورتهای مالی
تلفیقی و مسائل و
مشکلاتی که
در تهیه چنین
صورتهای مالی
وجود دارد
تنها اشارهای گذرا
داشته باشم. عوامل موثر
در قیمتگذاری
سهام بهطور کلی
در موضوع قیمتگذاری
سهام، عوامل
موثر در قیمتگذاری
به دو گروه کلی
تقسیم میشوند، عوامل
درونسازمانی
و عوامل برونسازمانی. هر یک از این
عوامل، حتی
در شرکتهایی
که در یک صنعت
قرار دارند
ممکن است متفاوت
باشد و
اساسا" هر
شرکت شرایط،
ویژگیها و
خصوصیات خاص
خود را دارد و بهسبب
همین شرایط
خاص نیز شرایط
قیمتگذاری
سهام هر شرکت
از ویژگی خاص همان
شرکت
برخوردار
است و بهتعداد
شرکتهایی که
در بازار
سهام مورد
معامله قرار میگیرد،
ویژگیهای
خاص وجود
دارد. اینگونه
ویژگیها اگر
چه ممکن است در
بسیاری از
موارد در
شرکتها
مشترک باشد
ولی واقعا"
بهدشواری میتوان
دو شرکت را پیدا
کردکه عینا"
مانند یکدیگر
باشند. این
مقوله مانند
لباسی است که
باید به قامت
هرکس اندازه
کرد. از اینرو،
من نیز در این
بخش اولا" به
شرکتهای
سرمایهگذاری
خواهم
پرداخت و ثانیا"
فقط عوامل
مشترک بین این شرکتها
را مورد توجه
قرار خواهم
داد. پرسش این
است که در
شرکتهای سرمایهگذاری
کدام عوامل
در تعیین قیمت
سهام دخالت
دارند؟ در این
بخش نیز من خواهم
کوشید عمدتا"
به عوامل
درونسازمانی
بپردازم زیرا
مباحث برونسازمانی،
نیازمند
جامعنگری
خاص دیگری
است که فرصتی
برای
پرداختن به آنها
نخواهد بود. عناوین
عوامل موثر
بر قیمت سهام
شرکتهای
سرمایهگذاری
عبارت است از:
• درآمد هر
سهم ،
• استمرار
سودآوری
شرکت،
• رشد سود
قبل از مالیات
در هر سال
نسبت به سال
قبل در مقایسه
با رشد مبلغ
سرمایه،
• ترکیب
درآمد شرکت
از نظر سود
سهام دریافتی،
سود حاصل از
فروش سرمایهگذاریها
و سایر
درآمدهای
شرکت،
• سیاست
تقسیم سود و
درصد سود تقسیم
شده به سود
قبل از مالیات،
• ارزش سبد
سهام شرکت،
• درجه
گستردگی
سرمایهگذاری
در بین
شرکتهای
سرمایهپذیر
از نظر درصد
آن جهت کاهش ریسک
سرمایهگذاری،
• درجه گرایش
شرکت به سرمایهگذاری
در یک نوع
صنعت خاص،
• ترکیب
سبد سهام
شرکت از نظر
شرکتهای
داخل بورس و
خارج از
بورس،
• میزان
نفوذ مدیریت
شرکت اصلی در
کنترل و سیاستگذاری
شرکتهای فرعی،
• درجه
حساسیت و تاثیرپذیری
کالاهای تولیدی
شرکتهای فرعی
از شرایط
اقتصادی
کشور،
• توان مدیریتی
و استمرار
دوره مدیریت
مدیران شرکت
اصلی و
شرکتهای فرعی،
• میزان توانمندی
شرکت از نظر
تشکیل ستادی
از
کارشناسان و
مشاوران ذیصلاح
و سیاستهای
شرکت جهت
ارتقای
توانمندی
آنها و جذب اینگونه
کارشناسان،
• درجه اتکای
شرکت اصلی و
شرکتهای فرعی
ازنظر
استفاده از سیستمهای
مناسب جهت بهبود
سیستم
کنترلهای
داخلی و سیستم
دریافت
گزارش از
شرکتهای فرعی
و توان ارزیابی
این
گزارشها،
• توان
شرکت اصلی در
کنترل نظاممند
شرکتهای فرعی از
طریق تعیین
هدف و بودجه
برای آنان، و
مقایسه
بودجه با
عملکرد واقعی
شرکتها و تجزیه
و تحلیل دلایل
انحراف
عملکرد واقعی
از بودجه.
نگاهی اجمالی
به عنوانهای
عوامل موثر پیشگفته
بهخوبی
نشان میدهد
که بررسی و تحلیل
کلیه عوامل
فوق موضوعی
است که به بحث
مستقل نیاز
دارد و ناگزیر تنها
به عنوان
کردن عوامل
فوق و بررسی
موضوع درآمد
هر سهم در شرکتهای سرمایهگذاری
بسنده میشود. درآمد
هرسهم در
شرکتهای سرمایهگذاری
عموما" ناشی
از سود سهام
دریافتی از
شرکتهای
سرمایهپذیر، سود
حاصل از فروش
سرمایهگذاریها
و سود حاصل از
انجام سایر
فعالیتهاست . نکات عمده
مرتبط با سود
شرکتهای
سرمایهگذاری
بهشرح ذیل
طبقهبندی میشود: -1 ترکیب
و درصد هریک
از درآمدهای
برشمرده فوق
در مجموع
درآمد شرکت
اصلی بسیار
مهم است. الف) شرکتهایی
که بخش عمدهای
از درآمد
آنها از محل
سود حاصل از
شرکتهای فرعی تأمین
میشود و چنین
سودی نیز از
استمرار و
رشد
برخوردار
است، در پیشبینی و
اعلام سود
خود ثبات بیشتری
دارند. ب) شرکتهایی
که بخش عمده
درآمد آنها
از محل خرید و
فروش سهام یا
سرمایهگذاریها
تأمین میشود،
از توان
کارشناسی بیشتری
برخوردارند
و در عین حال نیز
ریسک بیشتری را
پذیرا میشوند. -2 شرکتهایی
که بخش عمده
سبد سهام آنها ناشی
از سرمایهگذاریهای
درازمدت و
دارای قدمت
است، سرمایهگذاریهای خود
را به اقل بهای
تمام شده یا
ارزش بازار
ارزیابی میکنند.
در واقع این گروه
شرکتها ناگزیر
از اتخاذ چنین
رابطهای
هستند زیرا
در صورتی که
در شرایط تورمی
بهای سرمایهگذاری
خود را
براساس ارزش
بازار ارزیابی
کنند، با سود تحقق
نیافته رو
بهرو میشوند
که تقسیم چنین
سودی به هیچوجه
عاقلانه نیست. از
سوی دیگر اینگونه
شرکتها در
شرایط حاد
تورمی،
هرگاه نسبت
به ارزش جاری
سرمایهگذاریهای
خود بیاعتنا
باشند،
اطلاعات
منعکس در
ترازنامه آنها در
مورد ارزش
واقعی سرمایهگذاریها
اطلاعات حقیقی
نخواهد بود و بههمین
سبب نیز در
بورس تهران،
ارزش جاری
سبد سهام
شرکتهای
سرمایهگذاری بهصورت
ماهانه در
اختیار
استفادهکنندگان
قرار میگیرد.
باید توجه
کرد که حتی
ارزشهای جاری
در مورد
شرکتهای فرعی
ارزشهای حقیقی
نیستند زیرا
قیمتهای بازار
براساس
معاملات سهام
خرد شکل میگیرد
در حالی که
سهام عمده (بیش
از 5 درصد)
ازنظر قیمتگذاری
تابع شرایط
خاص و عموما"
قیمتهای
بالاتر است
که بعضا" با
بهای جاری
بازار تفاوت
چشمگیری
دارد. -3 نکته بسیار
مهم دیگر که
مربوط به
موضوع بحث
حاضر است این
است که
درمورد سود سهام
دریافتی از
شرکتهای فرعی،
در صورتی که
ضوابط مربوط
به تهیه صورتهای
مالی تلفیقی
رعایت نشود،
سود ممکن است
با خطر واقعی نبودن
مواجه شود و
در شرایط
خاص،
سهامداران
شرکت را بهگمراهی
بکشاند و یا در
شرایط خاص
اقتصادی سودی
بین
سهامداران
تقسیم شود که
بهصورت
اشتباه و موهوم
شناسایی شده
است. تنها
عاملی که
ممکن است از
چنین خطری
جلوگیری
کند، تهیه
صورتهای مالی
تلفیقی است و
واقعا" در این
زمینه راه حل
دیگری نمیشناسیم.
در حالی که
بعضا" در
کشور ما این
تصور وجود
دارد که تهیه صورتهای
مالی تلفیقی
امری بیهوده
و یا از نظر
علم و فن
حسابداری کاری تجملی است.
هر اندازه
مبادلات و
معاملات بین
شرکتهای فرعی
بیشتر باشد
خطر غیرواقعی
بودن چنین
سودی نیز بیشترخواهد
بود. 4 - خطر
دیگر این است
که در تصمیمگیری
در مورد
صورتهای مالی
شرکت اصلی به موارد
مشروط مندرج
در گزارشهای
حسابرسی
شرکتهای فرعی
بیتوجه باشیم. هرگونه
عمل در این
مورد ممکن
است پیامدهای
بسیار
خطرناکی در پی
داشته باشد.
چگونه ممکن
است در مورد یک
کلیت قضاوت
صحیح داشته
باشیم بدون
آنکه به اجزا و
مشکلات اجزا
توجه کنیم؟
باید توجه
داشت که
مطمئنا"
گزارش حسابرسی
شرکت اصلی،
بدون تهیه
صورتهای مالی
تلفیقی و داشتن
گزارش
حسابرسی در مورد
آنها، ممکن
است گمراه
کننده باشد.
بههمین سبب
است که
استاندارد حسابداری
شماره 18 که
کاربرد آن از
سوی سازمان
حسابرسی
الزامی
شناخته شده است،
بهاستثنای
موارد
محدود، تهیه
صورتهای مالی
تلفیقی را
واجب و ضروری شناخته
است. 5-
سرانجام، نکته
دیگر در مورد
آن گروه از
شرکتهای فرعی
است که در
بورس پذیرفته
نشدهاند.
بدون تردید
شفافیت اطلاعات
وگزارشگری
در مورد
شرکتهای پذیرفته
شده، بسیار بیشتر
از شرکتهای خارج
بورس است. اگر
در ترکیب سبد
سهام شرکت
سرمایهگذاری،
نقش اینگونه شرکتهای
خارج از بورس
و یا سرمایهگذاریهایی
که بورس بهصورت
مستمر در مورد
آنها
اطلاعات
شفاف ندارد،
زیاد باشد،
خطر قیمتگذاری
نامناسب
افزایش مییابد.
تنها روشی که
ممکن است چنین
خطری را کاهش
دهد، تهیه
صورتهای مالی تلفیقی
است تا از این
طریق بتوان
در مورد
شرکتهای
خارج از بورس
اطلاعات موثر و مفیدی
گرد آورد. وقت جلسه این
امکان را نمیدهد
تا در مورد
موضوع فوقالعاده
مهم اطمینان
از شناسایی
درآمد و سود
شرکتهای
سرمایهگذاری مطالب
بیشتری را بیان
کنم. بنابراین
بخش پایانی
صحبت را به
موانع و مشکلاتی
که در راه تهیه
صورتهای مالی
تلفیقی وجود
دارد، اختصاص
میدهم تا با
ارزیابی اهمیت
اینگونه
دشواریها،
رسالت
حسابداران
کشور در
موضوع تهیه صورتهای
مالی تلفیقی
و حسابرسی
صورتهای مالی
مزبور بیشتر
آشکار شود. مشکلات تهیه
صورتهای مالی
تلفیقی در راه تهیه
صورتهای مالی
تلفیقی،
حسابرسی اینگونه
صورتها، تجزیه
و تحلیل آنها و در
نهایت، تصمیمگیری
براساس نتایج
حاصل از
صورتهای مالی
تلفیقی، موانع،
دشواریها و
اختلاف دیدگاههای
متعددی وجود
دارد. 1- اولین
نکته این است
که اساسا" در
جامعه ما و بهویژه
در میان مدیران
و کارشناسان
مالی ما نیاز
به تهیه چنین
صورتهای مالی
احساس نشده
است. شاید بهتر
باشد که بگوییم،
سهامداران
عمده هر شرکت
اصلی اساسا"
این نیاز را احساس
نکردهاند
که خواسته
خود را به
حسابداران
منتقل کنند
تا آنها ناگزیر باشند
در جهت ارتقای
این بخش از
علم حسابداری
قدمهای موثری
بردارند. برای این
پدیده، دلایل
متعددی را میتوان
برشمرد که به
چند دلیل
عمده آن
اکتفا میکنم. الف) اساسا"
اندیشة
داشتن گروه
واحدهای
تجاری و
استفاده از
آن برای بهحداکثررساندن
منافع و
نگاهداری
منافع در
محدوده شرکتهای
گروه، زاییده
جامعه سرمایهداری
پیشرفته و
خصوصی است. در
چنین جامعهای
سرمایهدار
عمده نمیتواند
فعالیتهای
خود را فقط به
زمینههای خاص
محدود سازد.
گستردگی
دامنه فعالیتها
از یک سو و
ضرورت نگرش
تخصصی و تفکیک این
فعالیتها در
قالب شرکتهای
متعدد از سوی
دیگر، و در
نهایت، تلاش برای
تحصیل سود بیشتر
از طریق
انجام کلیه
فعالیتها در
چارچوب گروه
و در زنجیره فعالیتهای
مکمل یکدیگر،
سبب ایجاد
اندیشة
استفاده از
گروه شرکتها شده
است. درسالهای
قبل از
انقلاب، در
قسمتی از بخش
خصوصی آن
زمان و بهصورت
بسیار
محدود، چنین
تجربهای
آزموده شده
است. گروه
صنعتی ملی،
گروه شرکتهای
توسعه صنایع
بهشهر، گروه
شرکتهای مینو
و داروپخش از جمله
مصداقهای بارز چنین
پدیدهای
هستند. با
وقوع انقلاب
و اجرایی شدن
قانون حفاظت
و تاسیس
سازمان صنایع
ملی، ارتباط
بین شرکت اصلی
و شرکتهای
فرعی آن، از
نظر شیوه کنترل
آنها گسسته
شد و هر یک از
شرکتهای فرعی،
بهسبب
الزامات آن زمان،
در اختیار و
تحت مدیریت یک
گروه خاص
قرار گرفتند.
مثلا" گروه
صنایع برقی و
لوازم برقی،
گروه نساجی،
گروه شرکتهای
خودروساز و
امثال آنها.
در چنین شرایطی
شرکت فرعی
تحت سیاستها
و شیوه سرمایهپذیری
اداری گروه
تخصصی خود بود و
نفوذ درخور
ملاحظه شرکت
اصلی در
شرکتهای فرعی
عملا" بیمعنی
شده بود. بعد از
سالهای اولیه
انقلاب نیز،
سیاستهای
کلان کشور در
جهت رشد اقتصاد
دولتی عملا"
زمینهای
برای رشد
گروه شرکتها
در بخش خصوصی
فراهم نکرد. ب) شرکتهای
سرمایهگذاری
فاقد قوانین
خاص مربوط به
خود هستند و
بنابراین زمینه
قانونی
مناسب نیز
برای مشخص
کردن ضوابط لازم
در اداره
شرکتهای اصلی
وفرعی فراهم
نشده است. ج) ازنظر
استانداردهای
حسابداری،
تا سالهای اخیر،
الزامات شدید
و استانداردهای
خاصی نداشتهایم
که
حسابداران
را ناگزیر از
توجه بهصورتهای مالی
تلفیقی سازد.
انتشار
استاندارد
صورتهای مالی
تلفیقی یکی
از اقدامات اولیه
در جهت جلب
نظر
کارشناسان
مالی به این
امر مهم است. د) در قوانین
مالیاتی نیز
پیبردن به
سود واقعی در
گروه شرکتها
اساسا" مورد عنایت
قرار نگرفته
است و هر شرکت
بهصورت
منفرد در
مرکز توجه
قرار داشته است. 2- دومین
دشواری در تهیه
صورتهای مالی
تلفیقی این است
که بهسبب اهمیت
کافی ندادن
بهموضوع
صورتهای مالی
تلفیقی،
تلاش لازم نیز
برای فراهم
کردن سیستمهای
لازم جهت تهیه
اطلاعات
مورد لزوم
صورت نگرفته
است و سیستمهای
اطلاعاتی
لازم بهصورت
مناسب
استقرار نیافته
و مورد بهرهبرداری
واقع نشده
است. برای
آنکه صورتهای
مالی تلفیقی
بهطور صحیح تهیه
شود، میباید
اقدامات
اساسی زیر
انجام گیرد. الف) فروش
کالا و خدمات
بین شرکتهای
گروه باید
کاملا" در هر یک
از شرکتهای
گروه براساس
مستندسازیهای
لازم شناسایی
شود و مهمتر
آنکه قیمت
تمامشده اینگونه
کالاها و
خدمات و سود
حاصل از آنها
نیز بهصورت
کامل، صحیح و شفاف
مشخص گردد. این
امر مهم باید
در طی سال مالی
مورد توجه
قرار گیرد و اجرای
آن نباید به
پایان سال
موکول گردد.
براساس
استانداردهای
مربوط و پس از
مرحله ترکیب
صورتهای مالی
میباید
سودهای تحققنیافته
ناشی از
مبادلات درونگروهی
که در مبلغ
ثبتشده داراییها،
نظیر موجودیهای
جنسی و داراییهای ثابت
منظور شده
است، کلا"
حذف شود.
انجام چنین
امر مهمی
صرفا" مشروط
به آن است که پیشاپیش
سیستمهای
لازم جهت
ارائه
اطلاعات
راجع به اینگونه
تعدیلها فراهم
شده باشد و یکی
از وظایف مهم
حسابرسان
شرکتهای اصلی
این است که از استقرار
سیستم
کنترلهای
داخلی مناسب
جهت فراهم
کردن اینگونه
اطلاعات، اطمینان
لازم بهدست
آورند؛ در
حالی که در
گزارشهای
حسابرسان اینگونه شرکتها،
تاکنون
مشاهده نشده
است که به این
نکته مهم
توجه شده
باشد. ب) در تهیه
صورتهای مالی
تلفیقی یکی
از اقدامات
مهم این است که
مانده
حسابهای فیمابین
و مبادلات بین
واحدهای
تجاری عضو
گروه، شامل
فروش، هزینهها
و سود سهام،
کلا" حذف شود.
لازمه انجام
این امر مهم،
این است که
هرگونه وجهی
که توسط هر یک
از شرکتهای
گروه به حساب
بدهکار یا
بستانکار
شرکت دیگر
منظور میشود
با استناد به
اعلامیه
بدهکار یا
بستانکار
مربوط صورت
پذیرد و در صدور
چنین اعلامیههایی
تاییدیه ناشی
از پذیرش
موضوع از
شرکت مقابل
دریافت شود.
شرکتهای عضو
گروه باید
همه ماهه
حسابهای بین یکدیگر
را مقابله نمایند؛
صورت مغایرات
حسابهای فیمابین
را تهیه
کنند؛ و
انجام این
امر مهم را به پایان
سال موکول
نکنند. اینگونه
صورت مغایرات
باید بهامضای مسئولان
ارشد مالی دو
شرکت نیز
برسد تا از
بروز هرگونه
اختلافنظر
جلوگیری شود. ج) دوره مالی
شرکتهای عضو
گروه باید
ترجیحا" یکسان
باشد تا مبانی
گزارشگری و
فراهمکردن
اطلاعات و
مقابله آنها
با دشواری رو
بهرو نگردد
و نهایتا"
اختلاف زمانی
دورههای
مالی بر اساس استانداردهای
مربوط، بیش
از سه ماه
نباشد. انجام
این مهم
مشروط به آن
است که هماهنگیهای
لازم در این
مورد از سوی
شرکت اصلی بهعمل
آمده باشد. د) مهمترین
روشهای
حسابداری باید
در شرکتهای
عضو گروه ترجیحا"
یکسان باشد. یکنواختنبودن
رویههای
حسابداری یقینا"
سبب خواهد شد
که در پایان
دوره مالی تعدیلهای
لازم جهت یکنواختسازی
اینگونه رویهها
الزامی باشد. 3- سومین
نکته مهم در
تهیه صورتهای
مالی تلفیقی،
توجه به
موضوع قیمتهای
انتقالی است. یکی
از موضوعهایی
که همواره،
موجب ایجاد
تنش بین مدیران
شرکتهای فرعی میگردد،
تعیین قیمت
فروش کالاها
و خدماتی است
که بین شرکتهای
گروه مبادله میشود.
مدیران
فروشنده
کالا و خدمات
همواره مایلند
که کالاهای
خود را به بهایی
مناسب و نزدیک
به قیمت
بازار بهشرکتهای
فرعی دیگر بهفروش
رسانند. استدلال
آنها این است
که اگر شرکت
فرعیِ خریدار
نمیتواند
بهای مناسبی
را به شرکت
فروشنده
بپردازد،
آنها کالاهای
خود را به
شرکتهای
خارج از گروه خواهند
فروخت. آنها قیمتهای
بازار را
مبنای مناسبی
برای کالاهای
خود میدانند و
معتقدند
مبادلات باید
در شرایط
آزاد و رقابتی
صورت پذیرد.
در سمت مقابل،
شرکتهای خریدار
مایلند
کالاها و
خدمات خود را
به بهای
ارزانتر تهیه
کنند.
استدلال
آنها این است
که اجبار در
خرید از شرکت
فرعی باید
توام با مزیتی
برای آنان
باشد، زیرا
هرگاه قرار
باشد هیچگونه
مزیتی در میان نباشد،
ترجیح میدهند
فروشنده
مناسب دیگری
را جستجو
کنند. از دیدگاه
شرکت اصلی،
هدف آن است که
مبادلات
شرکتهای فرعی
ترجیحا" در
درونِ گروه
انجام پذیرد تا
از انتقال
سود به خارج
از گروه
اجتناب شود.
از سوی دیگر
برای شرکت اصلی
بسیار مهم
است که ظرفیت
تولیدی
شرکتهای فرعی
بهصورت
کامل مورد بهرهبرداری
قرار گیرد و
اساسا" خوشایند
نیست که یک
شرکت فرعی
نتواند کالای
خود را به
شرکت فرعی دیگر
بفروشد و با
ظرفیت
استفاده
نشده روبهرو باشد.
همچنین شرکت
اصلی توجه
دارد که در
صورتی که در
تمامی موارد
قیمتهای بازار بر
مبادلات بین
شرکتهای
گروه حاکم
گردد، ممکن است
محصولات نهایی گروه
از نظر بازاریابی
و در شرایط
رقابتی با
دشواری
مواجه شود؛
در عین حال شرکت
اصلی میداند
که عملکرد مدیران
شرکتهای فرعی
را باید
براساس
سودآوری آنها
مورد ارزیابی
قرار دهد. مجموع شرایط
فوق، وضعیتی
را ایجاد میکند
که نیازمند
دخالت
آگاهانه شرکت
اصلی در تعیین
قیمت
محصولات
مورد مبادله
در بین
شرکتهای فرعی
است. بیتوجهی
به مراتب
فوق، ممکن
است تهیه صورتهای
مالی تلفیقی
را تحتالشعاع
قرار دهد و مدیران
شرکتهای
گروه را از همکاری
لازم و یا پذیرش
نتایج تلفیق
باز دارد. 4- چهارمین
نکتهای که
در تهیه
صورتهای مالی
تلفیقی وجود
دارد، رویه
شرکت اصلی در
فروش بخشی از
سرمایهگذاریهای
آن است. مسئله
این است که
بخشی از سود شرکت
اصلی را سود
حاصل از فروش
سرمایهگذاریهای
آن تشکیل میدهد.
در برخی موارد
شرکت اصلی
خود را از
دسترسی به
سود پیشبینی
شده ناتوان میبیند.
از سوی دیگر
شرکت مادر میداند
که ارزش برخی
از شرکتهای
فرعی آن به مراتب
بیش از قیمت
تمام شده
آنهاست.
ضرورتها و
استانداردهای
حسابداری نیز
اجازه ارزیابی
سرمایهگذاریها
را به قیمت
بازار فراهم
نمیسازد. در چنین
شرایطی
متاسفانه
برخی شرکتها
ناگزیر از
فروش برخی از
سرمایهگذاریهای خود
در زمان نزدیک
به پایان سال
مالی میشوند.
اینگونه
شرکتهای اصلی
پس از پایان
سال مالی
مجددا" دست
به خرید سهام
فروخته شده میزنند
تا از دو مزیت
بهرهمند
شوند؛ اولا"
با فروش سهام
خود، از سود
حاصل از فروش برخوردار
شوند و ثانیا"
با خرید
دوبارة سهام،
سرمایهگذاری
پیشین را احیا کنند.
متاسفانه
وضعیت فوق
گاه بین دو
شرکت سرمایهگذاری
روی میدهد و
به این ترتیب
هر دو شرکت از
مزایای چنین
روشی بهرهمند
میشوند و در
عین حال سرمایهگذاریهای
اولیه خود را
بعد از پایان
سال مالی بهدست
میآورند. توجه به اینگونه
موارد تنها
در حوصله و
چارچوب رسیدگیهای
حسابرسان
معتمد بورس است
تا بر افشای این
گونه مراتب
اصرار ورزند. 5- پنجمین
دشواری در تهیه
صورتهای مالی
تلفیقی،
نبود
گزارشگری
مالی مستمر
در مورد
شرکتهای فرعی
خارج از بورس
است. اهمیت این
مورد شاید ایجاب
کند که استانداردی
خاص برقرار
شود که
شرکتهای فرعی
خارج از بورس
را به
گزارشگری مستمر
ملزم سازد. در پایان
سخن دو نکته
مهم را قابل
اشاره میدانم. اول آنکه
از نظر بورس
تهران،
ارائه
صورتهای مالی
شرکت مادر،
بدون دریافت صورتهای
مالی تلفیقی
حسابرسی شده
شرکتهای
گروه، قابل
پذیرش و استناد
نیست. و لذا
ضروری است
قوانینی
فراهم شود که
تقسیم سود را
بدون تهیه و
تنظیم صورتهای
مالی تلفیقی
محدود یا
ممنوع سازد. دوم آنکه
خلاءهای
قانونی مربوط
به شرکتهای
سرمایهگذاری
باید پُر شود.
اگر همه
کارشناسان
بر این باشند
که چنین نیازی
وجود دارد، و
باید به آن
توجه شود،
اقدامات عملی
و همت بیشتری
لازم خواهد
آمد. پانوشت ها : -- Earning Per Share (EPS)
-- Transfer Pricing |