دسته
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 37429
تعداد نوشته ها : 34
تعداد نظرات : 11
Rss
طراح قالب

غضنفر مسجد میسازه، ولی چون کسی نمیره نماز بخونه، برای تبلیغ میگه نماز صبح یک رکتی بدون وضو!!!

یه روز پای یه مرده خواب میره، جورابش و می‌دزدن!

ازیه پسره می پرسن اگه دنیارو بهت بدن چی کار میکنی؟ پسره میگه من قصد ازدواج ندارم.

به غضنفر میگن با رضا جمله بساز؟ میگه: من و علی و بهرام و کمال رفتیم کوه. میگن پس رضاش کو؟ میگه: خوب رضا کار داشت نیومد.

یه روز یه تیکه کاغذ میوفته رو سر غضنفر، و سر غضنفر میشکنه! وقتی کاغذ باز میکنند، میبیند توش نوشته: سه تا آجر!!!

يه پيرزن قرص اكس ميخوره ميره سر كوچه ميگه من ترانه پانزده سال دارم!

غضنفر تا 206 میخره، میره مسافرکشی و سه نفر رو سوار میکنه. تو جاده سرعتش خیلی بالا میره. مسافر اول میگه: آقا تورا بخدا آرومتر برو. غضنفر بهش میگه شما 206 داشتید؟ مسافر اول میگه نه. غضنفر میگه: پس ساکت. مسافر دوم میگه: آقا جون مادرت یواش برو. غضنفر بهش میگه شما 206 داشتید؟ مسافر دوم میگه نه. غضنفر میگه: پس ساکت. مسافر سوم فریاد میزنه آقا یواش برو. غضنفر بهش میگه شما 206 داشتید؟ مسافر سوم میگه بله. غضنفر میگه: جون مادرت بگو ترمزش کدوم!!

غضنفر میره بالای پل هوایی و پایین رو نگاه میکن و داد میزن مگه اینجا رودخونه است که روش پل زدید!

نظر نظر نظربدین صدها نظر بدین


دسته ها :
پنج شنبه دوازدهم 5 1385
X