شب داشتم توي خيابان هاي شهر عشق قدم مي زدم
گذارم افتاد به قبرستان عشق خيلي تعجب کردم تا
چشم کار مي کرد قبر بود . پيش خودم گفتم يعني
اين قدر قلب شکسته وجود داره ؟؟ همين طور که
مي رفتم متوجه يک دل شدم انگار تازه خاک شده
بود . جلو رفتم و ديدم روي سنگ قبر چند تا برگ
افتاده کنار قبر نشستم و براش دعا کردم وقتي
برگ ها را کنار زدم ديدم .... اون دل همون کسي
بو که باعث شده بود دل من خيلي پيش ها بميره