دسته
نظر درباره ی دهکده رویایی
آرشیو
طراح قالب
Tebyan
هدیه
نوزدهم 8 1388 12:52
من از نهایت شب حرف می زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می زنم
اگر به خانه ی من آمدی
برای من ای مهربان
چراغ بیاور
ویک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم.
برچسب ها :
سرود زیبایی
هجدهم 8 1388 14:46
شانه های تو
همچو صخره های سخت و پر غرور
موج گیسوان من در این نشیب
سینه میکشد چو آبشار نور
شانه های تو
چون حصار های قلعه ای عظیم
رقص رشته های گیسوان من بر آن
برچسب ها :
عصیان خدا
هجدهم 8 1388 14:44
گر خدا بودم ملائک را شبی فریاد می کردم
سکه خورشیدی را در کوره ظلمت رها سازند
خادمان باغ دنیا را ز روی خشم می گفتم
برگ زرد ماه را از شاخه شبها جدا سازند
نیمه شب در پرده های بارگاه کبریای
برچسب ها :
پرسش
هجدهم 8 1388 14:42
سلام ماهی ها ... سلام ماهی ها
سلام قرمزها سبز ها طلایی ها
به من بگویید ایا در آن اتاق بلور
که مثل مردمک چشم مرده ها سرد است
و مثل آخر شبهای شهر بسته و خلوت
صدای نی لبکی را شنیده اید
که از دیار پری های ترس و تنهایی
به سوی اعتماد آجری خ
برچسب ها :
دیوان فروغ فرخزاد
هجدهم 8 1388 14:40
گمگشته
من به مردی وفا نمودم و او
پشت پا زد به عشق و امیدم
هر چه دادم به او حلالش باد
غیر از آن دل که مفت بخشیدم
دل من کودکی سبکسر بود
خود ندانم چگونه رامش کرد
او که میگفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم به جامش کرد
باز هم در نگاه
برچسب ها :
داستانهايي از تاريخ ايران(2)
هجدهم 8 1388 14:37
شادی در تنهایی نیست
ناصر خسرو قبادیانی بسوی باختر ایران روان بود . شبی میهمان شبانی شد در روستای کوچکی در نزدیکی سنندج ، نیمه های شب صدای فریاد و ناله شنید برخاست و از خانه بیرون آمد صدای فریاد و ناله های دلخراش و سوزناک از بالای کوه به گوش می ر
برچسب ها :
..بهترین چیز
شانزدهم 8 1388 21:5
داستانهایی از تاریخ ایران(1)
شانزدهم 8 1388 21:1
سفر هفتاد ساله
در شهر “میانه” نوجوانی باهوش تمام کتابهای استادش را آموخته و چشم بسته آن ها را برای دیگر شاگردان می خواند .
استادش به او گفت به یک شرط می گذارم در امر آموزش دادن مرا کمک کنی شاگرد پرسید چه امری ؟، استاد گفت آموزش بده
برچسب ها :
مژده..........مژده
شانزدهم 8 1388 14:23
مژده..............................................................مژده
به زودی بخش داستانهایی از تاریخ ایران به امکانات این وبلاگ اضافه خواهد شد خوشحال میشم که با نظراتتون منو دلگرم کنید
برچسب ها :
پيپ استالين!!!
شانزدهم 8 1388 14:17
یک هیئت از گرجستان برای ملاقات با استالین به مسکو آمده بود. بعد از جلسه استالین متوجه شد که پیپ اش گم شده و از رئیس کا گ ب خواست تا ببیند آیا کسی از هیات گرجی پیپ او را برداشته یا نه. بعد از نیم ساعت ، استالین پیپ اش را در کشوی میزش پیدا کرد و از ر
برچسب ها :
پشت پرده يک بانک خصوصي(تات)!!!
پانزدهم 8 1388 18:58