مـن تمـام هـستی ام را در نبـرد بـا سـرنـوشـت
در تـهاجـم بـا زمـان آتـش زدم ؛ کـشـتـم
من بهـار عـشق را دیـدم ولـی بـاور نـکردم
یـک کـلام در جـزوه هـایـم هـیـچ نـنوشـتم
من زمقصـدهـا پی مقصـودهـای پـوچ افـتادم
تا تمـام خـوبها رفتـند و خـوبی مـانـد در یـادم
من به عشـق منتـظر بـودن همـه صـبر و قـرارم رفـت
و حالا من خزونم چون!!!
بـهــــارم رفـــت
عشقـــم مــــرد
یـــــــــارم رفـت