آموزش هوش
در گذشته چنین تصور می‌‌شد که هوش یک توانایی ارثی غیر قابل تغییر است و به همین دلیل آموزش در آن تأثیری نخواهد داشت. این اندیشه حاصل نظریه هایی بود که هوش را تغییر ناپذیر می‌‌دانستند. نظریه های تازه تر که هوش را یک رشته فرآیند ذهنی می‌‌دانند بر تغییر ناپذیری آن اصرار چندانی نمی ورزند و لذا از لحاظ پرورشی نظریه های امیدوار کننده تری هستند .

گیج و برلاینر 1992- (Gage & Borliner) در این باره می‌‌گویند:

" ما می‌‌توانیم به برنامه های آموزش حل مسأله ای که رفتار هوشمندانه را افزایش می‌‌دهند بیندیشیم. ما می‌‌توانیم به برنامه هایی بیندیشیم که به دانش آموزان کمک می‌‌کنند تا زمان یادگیری، استراتژی های یادگیری یا توالی مطالب یادگیری خود نظارت کنند. می‌‌توانیم درباره مهارت های رمزگردانی یا مهارت های مقایسه کردن دانش آموزان کار کنیم - اگر فکر می‌‌کنیم مشکل آنان به این قسمت مربوط می‌‌شود - با آگاهی کامل از مفاهیم مربوط به هوش در نظریه های خبرپردازی جاری، می‌‌توانیم درک کنیم که پائین بودن سطح توانایی های کلی ذهنی یک شرایط عمومی فرد نیست بلکه یک الگوی رفتاری قابل اصلاح است."

اسلاوین (1991) در کتاب "روان شناسی پرورشی" خود یکی از روش های معروف آموزش توانایی های هوشی را با نام غنی سازی موثر* معرفی کرده است. این روش به وسیله ریون فیورستاین (Reuven Feurestein) ابداع شده است. در این برنامه آموزشی دانش آموزان یک رشته تکلیف کتبی یا اصطلاحاً مداد و کاغذی را نظیر آنچه در شکل دیده می‌‌شود انجام می‌‌دهند. هدف این تمرین‌ها ایجاد مهارت های ذهنی از قبیل طبقه بندی، مقایسه ، جهت یابی فضایی و توالی عددی است.

برنامه آموزشی غنی سازی موثر در هفته سه تا چهار ساعت و برای حداقل دو سال متوالی به اجرا در می‌‌آید. این برنامه معمولاً برای دانش آموزان ضعیف و یا دارای ناتوانی های یادگیری مورد استفاده قرار می‌‌گیرد. اسلاوین به پژوهش هایی اشاره می‌‌کند که نشان داده اند روش غنی سازی موثر، اگر به طور کامل به اجرا در آید در افزایش عملکرد دانش آموزان در آزمون های استعداد و هوش تاثیر مثبت خواهد داشت. حتی بعضی مطالعات نشان داده اند که تاثیر این روش در بالا بردن نمرات آزمون استعداد تا دو سال پس از پایان یافتن برنامه آموزشی، دوام داشته است.

در مقابل برخی از صاحب نظران ( از جمله استرنبرگ و بهانا، 1986) گفته اند که روش غنی سازی موثر صرفا به دانش آموزان یاد می‌‌دهد که چگونه به آزمون های هوش جواب دهند. آنان به عنوان دلیلی بر این ادعای خود گفته اند، بسیاری از تمرین های این روش آموزشی ( مانند آنچه در شکل آمده ) شبیه به سؤالات آزمون های هوش هستند. اسلاوین در نتیجه گیری از بحث خود پیرامون آموزش مهارت های اندیشیدن گفته است: " تا زمانی که برنامه های مهارت های اندیشیدن نشان نداده اند که علاوه بر افزایش عملکرد یادگیرندگان در آزمون های هوش، می‌‌توانند پیشرفت تحصیلی دانش آموزان را نیز افزایش دهند، استفاده از آنها در مدارس محدود خواهد بود".

 

هر چند که هنوز درباره چگونگی تغییر پذیری هوش، اختلاف نظر فراوان وجود دارد و گر چه تا کنون روش های نظام دار آموزشی متنوعی برای آموزش هوش و استعداد تدوین نشده ، اما شواهد تجربی و نظریه های تربیتی فراوانی موجود که نشان می‌‌دهد غنی سازی محیط رشد و تربیت افراد به ویژه در سال های اولیه زندگی در پرورش استعدادهای ذهنی موثرند. معلمان با سرلوحه قرار دادن این اصل می‌‌توانند به رشد استعدادهای دانش آموزان کمک کنند.
آموزش هوش(روشهای معروف)

مثالی از روش غنی سازی موثر (فیورستاین و جنسن 1980، به نقل اسلاوین، 1991)

 

راهنمایی: به اشکال سمت راست نگاه کنید. برای هر یک از شکل های سمت چپ در سمت راست شکلی وجود دارد که آن را کامل می‌‌کند. دانش آموز باید برای هر یک از اشکال سمت راست مکمل آن را در سمت چپ پیدا کند تا شکل بالای صفحه ساخته شود.

دسته ها :
چهارشنبه هشتم 8 1387

آموزش خلاقیت (آفرینندگی)
همه روان شناسان پرورشی و متخصصان آموزشی معتقدند که توانایی های آفریننده و شیوه های فکری واگرا را می‌‌توان به افراد، به ویژه به کودکان و نوجوانان، آموزش داد. ما اینجا به طور خلاصه به چند اصل کلی برای پرورش خلاقیت اشاره می‌‌کنیم.

1. تجارب کودکان را به موقعیت های خاص محدود نکنید.

سؤالاتی بپرسید که با چرا و چگونه آغاز می‌‌شوند، نه کجا و چه کسی و چه وقت. سؤال هایی طرح کنید که دارای جواب های متعدد باشند. سؤال هایی که تنها یک جواب دارند منجر به تفکر همگرا می‌‌شوند، سؤال هایی که جواب های متعددی را در یادگیرنده بر می‌‌انگیزانند. شوق تفکر واگرا و آفرینندگی است.

2. برای طرح سؤال‌ها و اندیشه های غیر معمول و بدیع ارزش قائل شوید.

از سؤال های غیر معمول که از سوی دانش آموزان طرح می‌‌شوندو شما از عهده جواب آنها بر نی آیید نهراسید. به آنها کمک کنید و با همکاری یکدیگر به جستجو برای یافتن جواب این سؤالات بپردازید.

3. فرصت هایی برای خود آموزی و یادگیری اکتشافی در اختیار یادگیرندگان قرار دهید.

4. نسبت به تفاوت های فردی یادگیرندگان با احترام برخورد کنید.

گورتزل (1962- Gortzel) پس از بررسی شرایط پرورشی 400 نفر از افراد برجسته قرن بیستم تأثیر شرایط پرورشی آموزشگاه‌ها و روش آموزشی معلمان را بر رشد توانایی های خلاق در کودکان به گونه زیر بیان داشته است. " معلمانی که بیش از معلمان دیگر مورد احترام و علاقه افراد نخبه مورد مطالعه ما قرار داشتند، معلمانی بودند که به این افراد امکان می‌‌دادند تا متناسب با توانایی هایشان پیش بروند. فرصت فعالیت کردن در موضوعات دلخواهشان را به آنها می‌‌دادند و آنها را به تفکر وا می‌‌داشتند و کتاب های مهیج به آنها معرفی می‌‌کردند"

5. رفتارهای آفریننده را برای کودکان سر مشق قرار دهید.

یلون و نیستاین (1977) در این مورد گفته اند: " دانش آموزان کلاس پنجم ابتدایی پس از مشاهده رفتارهای خلاق نشان داده شده در یک فیلم یا از سوی معلم، رفتارهای خلاق از خود نشان داده اند."

6. از روش‌ها و فنون ویژه بالا بردن سطح آفرینندگی استفاده کنید.

معروف ترین این روش‌ها روش بارش مغزی است. در این روش معلم مسأله ای را به دانش آموزان می‌‌دهد و از آنها می‌‌خواهد تا هر چه راه حل برای مسأله به ذهنشان می‌‌رسد بگویند. معلم دانش آموزان را برای دادن راه حل‌ها و اظهار نظرهای مختلف تقویت می‌‌کند ولی پیش از ارایه تمامی راه حل‌ها از سوی دانش آموزان، درباره آنها هیچ گونه اظهار نظری نمی نماید.

روش آموزش دیگری که منجر به بالا بردن سطح فعالیت های خلاق یادگیرندگان می‌‌شود، آموزش مهارت های پژوهشی (Research Skill) است. آموزش مهارت های پژوهشی به طرح و آزمودن فرضیه از سوی یادگیرندگان کمک می‌‌کنند. روش های درست طرح فرضیه و آزمون فرضیه از سوی یادگیرندگان کمک می‌‌کند. روش های درست طرح فرضیه و آزمون فرضیه به وسیله کودکان منجر به ایجاد طرز تفکر آفریننده در آنها می‌‌شود.

علاوه بر روش های فوق روش مطالعه آفریننده (Creative Study) نیز روش موثری در آموزش خلاقیت است. تورنس و هارمون (1961) نشان داده اند که می‌‌توان به کودکان آموزش داد تا مطالب را به طور آفریننده بخوانند. آنها در این باره راهنمایی های زیر را در اختیار دانش آموزان قرار داده اند:

وقتی که به خواندن مطالب یک کتاب می‌‌پردازید به مورد استفاده های مختلف اطلاعاتی که در آن کتاب به آنها بر می‌‌خورید بیندیشید. خیلی اهمیت دارد به راههایی که می‌‌توانید اطلاعات خوانده شده را در زندگی شخصی و حرفه ای خود به کار ببندید فکر کنید.

تنها به این سوال اکتفا نکنید که مولف چه می‌‌گوید؛ از خود بپرسید که چگونه می‌‌توانم آنچه را که نویسنده نوشته است، مورد استفاده قرار دهم. تنها به یک مورد اکتفا نکنید تا آنجا که می‌‌توانید موارد استفاده های بیشتری را بیابید و بعضی از آنها را برای مصارف آینده خود یادداشت کنید. ممکن است مدتی وقت لازم باشد تا این نوع مطالعه کردن را بیاموزید. با این حال مأیوس نشوید بعد از دو سه روز خواهید دید که می‌‌توانید این روش مطالعه را به راحتی به کار ببندید.

 

دسته ها :
چهارشنبه هشتم 8 1387

چگونه بهتر تمرکز کنیم؟

چکیده: بسیاری از دانش آموزان از عدم تمرکز در هنگام مطالعه شکایت دارند. آنها فکر می‌‌کنند قدرت تمرکز یک استعداد ذاتی است که برخی انسانها فاقد آن هستند؛ اما حقیقت این است که با انجام تعدادی تمرین ساده می‌‌توان قدرت تمرکز را چند برابر کرد. در این مقاله قصد داریم شما را با تعدادی از این تمرین‌ها آشنا کنیم.


برای یادگیری تمرکز در ابتدا باید مکان آرامی را بیابید که در آن کسی مزاحم شما نشود؛ سپس بر روی زمین و یا یک صندلی راحتی بنشینید. نفس عمیقی بکشید و بدن خود را به حالت آزاد و رها نگهدارید. سعی کنید تمام عضلات خود را آزاد و شل کنید. اکنون می‌‌توانید به انجام تمرین‌ها بپردازید. قبل از انجام تمرینات به نکات زیر توجه کنید:

- با اولین تمرین شروع کنید و هر روز آن را تکرار کنید تا اینکه به انجام آن مسلط شوید و قادر باشید برای مدت ۵ دقیقه به چیز دیگری غیر از آن فکر نکنید.

- با خودتان رو راست باشید و هنگامی که مطمئن شدید تمرین اول را با تمرکز کامل و به درستی انجام داده اید، به انجام تمرین بعدی بپردازید.

- زمانبندی خاصی برای انجام این تمرین‌ها پیشنهاد نمی شود، چون اگر به شما گفته شود که باید در مدت یک هفته تمرینی را تکمیل کنید و به آن مسلط شوید و شما از عهده این کار بر نیایید، ممکن است ناامید شوید و یا گاهی ممکن است برای به پایان رساندن تمرین در زمان تعیین شده، آن را بطور کامل و صحیح انجام ندهید. بخاطر بسپارید که گاه روزها، هفته‌ها و حتی ماهها تمرین مستمر لازم است تا به این مهارت‌ها مسلط شوید.

- هنگام انجام تمرین‌ها به چیز دیگری فکر نکنید. دقت کنید که به رویا فرو نروید و خواب آلوده نباشید و هنگامیکه احساس می‌‌کنید فکرتان به مسائل دیگر مشغول شده، تمرین را متوقف کنید.

- وقتی که در انجام این تمرین‌ها مهارت پیدا کردید، می‌‌توانید مدت آن را بیشتر کنید و یا دو بار در روز به انجام آن بپردازید، اما در ابتدا سعی نکنید که بیش از اندازه تمرین کنید. ممکن است فکر کنید که تمرین‌ها بسیار ساده و آسان هستند و بخواهید تمام آنها را در یک زمان انجام دهید. اما توصیه ما به شما این است که به تدریج پیش بروید و ذهن خود را خسته نکنید تا به نتیجه بهتری دست یابید.

- به خاطر داشته باشید که افراد مختلف دارای قدرت تمرکز متفاوتی هستند. برخی افراد دارای قدرت تمرکز بالاتر و برخی ( دارای قدرت تمرکز ) پایین تری می‌‌باشند. مهم نیست که شما قدرت تمرکز کمی دارید، مهم این است که می‌‌توانید آن را تقویت کنید و برای این کار نیاز به استعداد خاصی ندارید. تقویت این مهارت تنها بستگی به میزان ممارست شما در انجام این تمرینات دارد. کافی است روزی ۱۰ دقیقه برای این کار وقت صرف کنید. در پایان، بعد از گذشت زمانی شما قادر خواهید بود که در زمان‌ها و مکان‌ها و شرایط گوناگون بر کارها و مطالعات خود تمرکز داشته باشید. می‌‌دانید این به چه معنی است؟ توانایی تمرکز کردن، فکر کردن و عمل کردن تحت هر شرایطی با کمال آرامش و خونسردی، واقعا موفقیت بزرگی است.

توصیه آخر اینکه، روی هر تمرین آنقدر کار کنید تا مطمئن شوید که آن را به درستی انجام داده اید و کاملا بر آن مسلط گشته اید.

اکنون به سراغ تمرین‌ها می‌‌رویم. ممکن است برخی از آنها آشنا یا ساده به نظر برسد، اما انجام آنها باعث می‌‌شود که قدرت تمرکز شما بیشتر شود.

دسته ها :
چهارشنبه هشتم 8 1387
با معماران عصر دیجیتال
اندیشه های بیل گیتس                                  

امروزه مایکروسافت شرکت بزرگی است که سالانه بیش از 25 میلیارد دلار درآمد دارد و 50 هزار کارمند آن در 78 کشور مشغول کار هستند.
مایکروسافت برای سال جاری 5/2 میلیارد دلار در امور تحقیق و توسعه هزینه می کند.
اگر ویژگی دهه 80 رویکرد به کیفیت و دهه 90 دوران مهندسی مجدد بوده است، ویژگی دهه 2000 سرعت است.
اگر می خواهید شرکت طراز اول باشید، باید اطلاعات بیشتری به دست آوریدو به آن سریعتر عمل کنید.
کلید موفقیت کسب و کار در این قرن سرعت اندیشه است.
ما هنوز تا آرمانمان که روی هر میز و در هر خانه یک کامپیوتر باشد، فاصله داریم.
در شرکت مایکروسافت ما هرگز راجع به چیزهایی که در آن موفقیت کسب کرده ایم حرف نمی زنیم. همواره راجع به چالشهای پیش رو صحبت می کنیم.
تجربه های شکست خورده در راهی درست، اشتباهات ارزشمندی هستند که باید آنها را ارج گذاشت.
ناخشنودترین مشتریان، بزرگترین منبع یادگیری ما هستند.
تنها با کمک نظامهای دیجیتالی می توان یادگیری را در سازمان به شکل عادت درآورد.
راز سرآمدبودن هر شرکت آن است که تغییرات صحیح را در زمان مناسب انجام دهد.

مقدمه

بیل گیتس در سال 1955 میلادی درشهر سیاتل آمریکا به دنیا آمد. پدرش وکیل و مادرش آموزگار بود. در دوران دبیرستان با رایانه آشنا و به آن علاقه مند شد و از 13 سالگی نوشتن برنامه های رایانه ای را شروع کرد و اولین نرم افزار خود را که یک بازی ساده رایانــه ای بود در همان سن نوشت. او این کارها را به همراه دوستش پل آلن ( PAUL ALLEN ) انجام می داد. پل دو سال از او بزرگتر بود و مهارت خاصــــی در سخت افزار نیز داشت. در سال 1973 به دانشگاه هاروارد وارد شد و در آنجا با استیو بالمر( STEVE BALLMER ) - از مسئولان فعلی شرکت مایکروسافت - آشنا شد.
یک سال بعد در 19 سالگی دانشگاه را ترک گفت تا به همراه دوست دبیرستانی اش پل آلن شرکت مایکرو سافت را تاسیس کند. در ابتدای راه، برنامه زبان بیسیک( BASIC ) را ارائه دادند. کار شرکت با 40 کارمند و فروش سالانه 2/4 میلیون دلار آغاز شد. در سال 1980 شرکت با ارائه سیستم عامل برای ریزپردازنده های 16 بیتی 8088 اینتل که به سفارش شرکت IBM انجام شد به شهرت و ثروت رسید. یکسال بعد اولین نسخه سیستم عامل WINDOWS از سوی شرکت عرضه شد. در سال 1992 شرکت مایکروسافت با انتشار نسخه WINDOWS 3.1 اولین سیستم عامل گرافیکی را ارائه کرد که قبول عام یافت و این مقبولیت با انتشـــار نسخه های 95، 98، 2000 و XP به اوج رسید، به گونه ای که هم اکنون بیش از 95 درصد کاربران رایانه های شخصی در دنیا از نـــــــرم افزارها و محصولات مختلف این شرکت استفاده می کنند.
امروزه مایکروسافت شرکت بزرگی است که سالانه بیش از 25 میلیارد دلار درآمد دارد و 50 هزار کارمند آن در 78 کشور و منطقه در سراسر دنیا مشغول کار هستند. مایکروسافت برای سال جاری میلادی 5/2 میلیارد دلار در امور تحقیق و توسعه هزینه می کند.
بیل گیتس به عنوان موسس و رئیس شرکت با بیش از 77 میلیارد دلار ثروت سالهاست که عنوان ثروتمندترین فرد دنیا را به خود اختصاص داده است. گیتس در سال 1994 ازدواج کرد و با همسرش بنیاد خیریه ای با 24 میلیارد دلار سرمایه تاسیس کرده که در امور بهداشت جهانی و آموزش فعالیت می کند. او تاکنون دو کتاب منتشر ساخته و در آن نظرات خود را راجع به نحوه اداره شرکتش و نیز فناوریهای عصر اطلاعات و آینده آن ارائه کرده است: در سال 1995 کتاب «جاده پیش رو(1)» و در سال 1999 کتاب «سرعت اندیشه(2)».

این کتاب به 25 زبان ترجمه و در 60 کشور جهان منتشر شده است. علاوه برآن، او با ملاقاتها و مسافرتهای متعدد و سخنرانی در مجامع مختلف که تفصیل همه آنها در سایت خود او در اینترنت (3) آمده است، جزئیات افکار و اندیشه های خود را به عنوان یکی از تاثیرگذاران عصر دیجیتال ارائه داده است.
در این مقاله مجموعه ای از افکار و عقاید او در زمینه ویژگیهای عصر دیجیتال، اینترنت شاهراه اطلاعاتی، سیستم عصبی دیجیتالی، الگوی زندگی و کار شبکه ای، فناوری اطلاعات، شتاب تغییرات در کسب وکار، کارهای دانش بر و کارکنان فرهیخته، مدیریت دانایی و ابزارهای دیجیتالی مدون و در قالب یک مصاحبه ارائه شده است. البته این مصاحبه هیچ گاه صورت نگرفته است و تنها به عنوان شکل و قالبی برای تفکیک و تنظیم و عرضه نظرات او در بخشهای مختلف انتخاب شده و بنابراین گاه در پاسخ ارائه شده به یک سوال، از لابلای کتابها، سخنرانیها و مقالات او مطالبی استفاده شده است.
به هرروی این مقاله تلاشی است برای مرور کلی اندیشه های یکی از معماران برجسته عصر دیجیتال. مرد خودساخته ای که در 19 سالگی دانشگاه را رها کرد تا شرکتی تاسیس کند که امروزه غول نرم افزاری جهان محسوب می شود و خود با تصاحب بیشترین ثروت در دنیا بیش از هر فرد دیگری در تاریخ نیز ثروت و افراد ثروتمند آفریده است.

 

ویژگی «عصر اطلاعات» از نظر شما چیست؟

بیل گیتس: اطلاعات یک ابزار جدید کسب و کار است و می تواند به سرعت اندیشه جابجا شود و حرکت کند. اگر ویژگی دهه 80 رویکرد به کیفیت و دهه 90 دوران مهندسی مجدد بوده است، ویژگی دهه 2000 سرعت است. شرکتهای موفق آنانی هستند که اطلاعات به آسانی در آن جریان دارد. اگر می خواهید شرکت طراز اول باشید باید اطلاعات بیشتری به دست آورید و به آن سریعتر عمل کنید. من یک باور ساده اما قوی دارم: آنچنان که اطلاعـات را جمع آوری، مدیریت و استفاده می کنی پیروز می شوی یا شکست می خوری. قرن بیست و یکم قرن شتاب خواهد بود و سرعت تغییر. کلید موفقیت کسب و کار در این قرن سرعت اندیشه است.


شما به عنوان موسس ... ...

من لفظ «موسس» را نمی پذیرم زیرا حاکی از آن است که من اول موسس بوده ام و سپس یک پدیدآورنده نرم افزار. در حالی که من یک مهندس نرم افزار هستم که تصمیم گرفتم یک تیم را جمع کنم. ما از ابتدا که شرکت را تاسیس کردیم، شرکت بزرگ نبود و بلکه بسیار ساده بود. تیم در طول زمان رشد کرد و محصولات نرم افزاری جدید عرضه کرد. زمانی که من و پل مایکروسافت را تاسیس کردیم صرفاً به کار نرم افزار پرداختیم.
البته پل از من واردتر بود و چه بسا مــــــی خواست یک شرکت سخت افزار داشته باشیم. در این زمینه ما بحثهای زیادی با هم داشتیم. این فکر را با پل از دوران دبیرستان داشتیم. من به پل گفتم ریزپردازنده اینتل 8088 به اندازه کافی قدرتمند نیست و بنابراین، ما باید یک شـــرکت را راه اندازی کنیم. بعد از یکسال و نیم کار پیاپی به عنوان اولین محصولمان BASIC را نوشتیم. در سال 1983 به فکر افتادم هیئت مدیره ای از افراد برجسته و خبره بگمارم و از مشورتهایشان استفاده کنم. JIM TOWNE را به عنوان اولین رئیس مایکروسافت آوردیم و به مرور افراد مستعد را جذب کردیم. پس از آن JON SHIRLEY را آوردیم که کار تیمی را به خوبی بلد بود و به کسب و کار علاقه داشت.


پس به نظر می رسد شرکت کاملاً متکی به شما باشد.

نه کاملاً. من از جوانترین مدیران عاملی هستم که می توانید در شرکتها سراغ بگیرید. تغییر مدیرعامل معمولاً یک انتقال توام با خطر برای سازمان است. اما من سعی کرده ام سیستمی پدید آورم که متکی به فرد نباشد.
دارائی حقیقی شرکت ما کارکنان ماست. باید به کارکنان اجازه داد وظایف و کارهایشان را به خوبی مدیریت کنند.


امروزه شما چکار می کنید؟

من در مقام رئیس شرکت بیشتر درصدد جذب و بکارگیری افراد نخبه، بستن قراردادهای جدید و فروش نرم افرار هستم. استخدام افراد باهوش از همان ابتدا مهمترین نکته برای ما بوده است. بسیار تلاش کرده ایم که افراد متناسب با فرهنگ سازمانی خود را پیدا و جذب کنیم.


مایکرو سافت اکنون به یک شرکت عظیم تبدیل شده است. چگونه یک شرکت چندده هزارنفری را اداره می کنید؟

نگهداری و هدایت شرکتهای بزرگ در سطح عالی بسیار مشکل است. منظور من جذب و استخدام و نگهداری کارکنان بزرگ و داشتن آرمان والاست. کار ما نوشتن نرم افزارهای عالی است. ما باید در این زمینه برتر باشیم. به زمینه هـــای دیگر کاری نداریم. ما به خوبی می دانیم چطور استخدام کنیم، چطور مدیریت کنیم و چگونه محصولات نرم افزار جهانی تولید کنیم. ما شرکتی به وجود آورده ایم که می خواهد نرم افزارهای برتر بنویسد و کارکنان بزرگــی داریم که این ارزشها را نگه می دارند. شرکت ما برای این هدف خاص تاسیس شده است. کسب و کار ما همین است: تولید محصولات برتر، ملاقات و نشست با مشتریها، تماسهای تلفنی و جذب و بکارگیری کارکنان باهوش.


فکر می کنید چه وقت رشد مایکروسافت به انتها می رسد؟

ما براساس رویکرد درازمدت خود معتقدیم این کسب وکار به صورت سیکلی جلو می رود، یعنی فرازونشیب دارد. ما به کسب سود خود مطمئنیم. البته تولید نرم افزارهای برتر سود بیشتری دارد. تنها سوال این است که چگونه رهبری خود را در تولید و عرضه نرم افزار حفظ کنیم. ما نسبت به توانایی خود در این زمینه اطمینان داریم. ما یک شرکت با آینده غیرقابل باور هستیم.


فکر می کنید روزی مایکروسافت از بین برود؟

بی تردید روزی فرا خواهد رسید که ستاره بلندپروازی، گوی کسب و کار را از دست مایکروسافت برباید. تنها امید من آن است که آن روز 50 سال دیگر باشد نه 2 یا 5 سال دیگر.


آرمان شرکت طی سالها چه تغییراتی داشته است؟

چشم انداز اولیه شرکت عبارت بود از: یک رایانه شخصی PC در هر خانه و روی هر میز. در این بیست و چندسال این آرمان را تغییر دادیم و تکمیل کردیم: در هر زمان و هرمکان و روی هر دستگاهی. یعنی ایده آن است که روی هر میز و هرخانه و هراتاق و هرماشین و هر جیب یک کامپیوتر باشد. آرمان جدید مایکروسافت عبارتست از: تواناساختن مردم به اینکه نرم افزارهای عالی و برتر را در هر زمان و مکان و روی هردستگاهی داشته باشند. از هدفهای بی پروایانه کنونی آن است که رایانه شخصی را بسیار پرتوان تر از آنچه هست کنیم به گونه ای که ببیند، بشنود و یادبگیرد. ما ناچاریم برای ساختن آینده درازمدت خود به خطرهای بزرگی تن دهیم. بلوغ صنعتی هنگامی پدید می آید که دیگر به خطرپذیری نیاز نباشد اما در صنایع روبه رشد باید همواره به استقبال خطر رفت تا بتوان فرآورده های نوین و بی مانند آفرید. رشد صنعت رایانه را می توان با صنعت خودروسازی دهه 1920 یا هواپیماسازی دهه 1930 سنجید.


پس معتقد هستید مایکروسافت می تواند بهتر از این باشد؟

این مسئله بستگی به آن دارد که چطور سریعتر حرکت کنیم و افراد مناسب را برای آینده جذب کنیم. من نسبت به روند پیشرفت خوشحالم اما کارهای بسیاری وجود دارد که باید انجام دهیم. بیشتر وقت جلساتی که من با بخشهای مختلف مایکروسافت دارم راجع به آن است که کارکنان باید کارها را بهتر انجام دهند. وقت کمی اختصاص دارد به کارهایی که خوب پیش رفته است. ما هنوز تا آرمانمان که روی هر میز و در هر خانه یک کامپیوتر باشد فاصله داریم.

برای رسیدگی به کارها وقت خود را چگونه تنظیم می کنید؟

وقت من در ملاقات با گروههای تولید و سایر بخشهای شرکت و مشتریان تقسیم شده است. علاقه شخصی من آن است که با گروههای تولید کار کنم و بیشتر وقت ملاقات من با آنهاست. یک سوم وقت ملاقاتها نیز با مشتریان است. من مدیری با جهت گیری تولید هستم و بنابراین بیشتر وقتم در این جهت می گذرد. البته من فرصت ندارم به کارهای جزئی برسم. من مجبورم اطمینان حاصل کنم که کارکنان در جهت آرمان آینده ما حرکت می کنند.اما در امور دیگر مثل جزئیات فروش و... خبره نیستم. مشاورهــای فناوری هم دارم که از آنها بهره می برم. ما در شرکت دو هفته داریم که هفته تفکر ( THINK WEEKS ) نام دارد که من مواردی را که همه کارکنان باهوش نوشته انــــــــد می خوانم.


پس به نظر می رسد بیش از حد کار می کنید؟

من ساعات زیادی کار می کنم، البته نه مثل بعضی خیلی زیاد. گاه روزهایی تا 14 ساعت کار می کنم اما معمولاً 12 ساعت. در روزهای تعطیل به ندرت از 8 ساعت بیشتر کار می کنم. ما کارهای زیادی داریم که می توانیم بهتر انجام دهیم. آنچه مرا به سمت جلو می برد کارکردن باافراد هوشمند است. تمام شرکتهای موفق توسط تیمی از افراد به جلو می روند و من خوشحالم که با تیم کار می کنم. شغل من بهترین شغلی است که وجود دارد. من فردی خوش بین هستم و به پیشرفت اعتقاد دارم. من از اینکــه در چنین دوره ای از تاریخ زندگی می کنم خشنودم.


نقش خانواده شما در این راه چیست؟

خانواده من یک انگیزه و اشتیاق حقیقی برای من است.


شما ثروت هنگفتی به دست آورده اید و سالهاست ثروتمندترین فرد دنیا هستید. چرا خود را بازنشسته نمی کنید؟

این سوال را معمولاً از من می پرسند. پاسخ من آن است کــه دیدگاه اولیه من نسبت به رایانه های شخصی، دستگاهی بود با ظرفیت بیشتر و قدرت فزونتر و استفاده وسیع تر نسبت به آنچه امروز بدان دست یافته ایم. بنابراین، وقتی هدف من ایــن چنین بزرگ بوده شما نمی توانید برای دست یابی به چنین دیدگاهی در تمامی طول عمر خود از کار کنار بکشید. من هنوز رویای رایانه شخصی را در سردارم که بدون نقص کار کند.

اگر روزی از مایکروسافت بروید به چه کاری می پردازید؟

باز هم به نرم افزار می پردازم. البته من به بیوتکنولوژی هم علاقه مندم زیرا معتقدم در آینده نزدیک، انقلابی در بحث بهداشت جهانی ایجاد خواهد کرد. به همین دلیل در بنیاد گیتس هم روی این موضوع پروژه هایی در دست داریم.


تفاوت شرکتهای بزرگ و کوچک چیست؟

شرکتها باید از هم درس بیاموزند. شرکتهای بزرگ باید بدانند که استفاده موثر از فناوری یک اسلحه راهبردی برای آنهاست. این همـــان وادی است که شرکتهای کوچک را می تواند مضمحل سازد. شرکتهای کوچک در حال حاضر در یک مسیر تاثیرپذیر قرار گرفته اند. البته اینترنت قواعد رقابت را تغییر داده و این فرصت را در اختیار شرکتهای کوچک قرار داده تا سریع توسعه یابند و به مشتری توجه کنند و با رقبای بزرگ به رقابت بپردازند.


در زمینه کسب و کار خواندن چه کتابی را توصیه می کنید؟

در زمینه کسب و کار اگر می خواهید یک کتاب بخوانید کتاب «سالهای خدمتم در جنرال موتورز» اثر آلفرد اسلوان(4) را بخوانید.


شما به رشد و پیشرفت مایکروسافت اشاره کردید. انگیزه های پیشرفت را با توجه به این رشد سریع چگونه در کارکنان حفظ می کنید؟

اگر شما به کارکنان خود به عنوان کسانی که می توانند به موفقیت سازمان کمک کنند ننگرید. همه فناوریهای موجود در جهان هم نمی توانند انگیزه لازم را در آنها به وجود آورند. ما کارکنان بزرگ و خوبی داریم. اینان کلید موفقیت ما هستند. ما همواره در شرکت نیم نگاهی به رقبا داریم. من فکر می کنم شعار پیروزی سردادن، شعار درستی نیست. من هرگز خطاب به کارکنانم این شعار را به کار نمی برم. شما همواره پیروز نیستید، شما باید محصــــول و خدمات خود را بهتر کنید. ما می دانیم که باید مسائل و مشکلات شرکت خود را بهتر از رقبا حل کنیم. این مسئله یک شبه به دست نمی آید. مسیری طولانی است که باید کارکنان دائم به آن فکر کنند. آیا ما رو به پیشرفت هستیم؟ چطور می توان پیشرفت را اندازه گرفت؟ ما هرگز راجع به چیزهایی که در آن موفقیت کسب کرده ایم حرف نمی زنیم. ما همواره راجع به چالشهای پیش رو حرف مـــی زنیم. این چالشها پایان ناپذیرند. شما هیچ گـــــاه در جلسه ای در مایکروسافت نمی شنوید که کسی بگوید بیائید پیروز شویم یا پیروز شدیم.


چرا اینقدر نسبت به پیروزی و موفقیت موضع می گیرید؟

موفقیت معلم بدی است. ما چالشهای بزرگ و اهداف بزرگ پیش رو داریم. مایکروسافت محیطی است که ما راجع به اشتباهــات بحث می کنیم. ماافراد را تشویق می کنیم که اطراف خود را برای چالشهای جدید بنگرند و راهی برای مشارکت در موفقیت درازمدت شرکت بیابند. ما همه را به این مسئله متوجه می کنیم که «چه می کنیم» و «چگونه به بهبود نیاز داریم». این سوالهایی است که مـن در مایکروسافت همه را تشویق می کنم که همـواره بپرسند. کارکنان ما یاد گرفته اند از جنبه های مثبت و منفی به پروژه هایمان بنگرند. من هرسال عادت دارم چیزی را که «ده اشتباه بزرگ مایکروسافت» می نامم به روز کنم و کارکنان را ترغیب کنم راجع به درسهای آینده شرکت صحبت و فکر کنند ما در مایکروسافت همـــواره خود را آسیب پذیر می دانیم. از 20 سال پیش تاکنون چنین بوده ایم. ما ضمن پیگیری برنامه های درازمدت در زمینه پژوهش، همواره گوش به زنگ خبرهای بد هستیم. من می کوشم تا از خبرهای بد امروز برای حل مسائل فردا کمک بگیرم.


خبرهای بد چگونه می تواند مهم باشد؟

به نظر من یکی از وظایف راهبردی مدیران عامل، جستجو و پذیرش خبرهای بد و تشویق سازمان به پاسخگویی مناسب به آن است. کارکنان باید اطمینان داشته باشند که خبرهای بد نیز مانند خبرهای خوب نزد مدیریت خریدار دارد. اگر به خبرهای ناگوار نه با دید منفی بلکه به عنوان نشانــه ای از نیاز به دگرگون سازی برخورد کنید شکستی در پی نخواهد بود. باید از آنها درس گرفت. باید به پیشواز خبرهای بد رفت تا مواردی را که نیاز به بهبود دارند به شما نشان دهد. سرعت پاسخگویی به پیشامدهای اضطراری اصولاً معیاری برای درک توان یک سازمان است. نظام دیجیتالی اطلاعات باید سازمانها را در تبدیل خبرهای بد به فرآورده های بهتر یاری رساند. باور کنید که در مایکروسافت بسیاری از دستاوردهای ما پیامد شکستهای ما هستند. تجربه های شکست خورده در راهی درست، اشتباهات ارزشمندی هستند که باید آنها را ارج گذاشت.


می توانید نمونه ها و مثالهای عملی در این زمینه ذکر کنید؟

مـــا روش تهیه برنامه EXCEL را که پیشرفته ترین صفحه گسترده گرافیکی است وقتی آموختیم که در تهیه برنامه MULTIPLAN شکست خوردیم. شکست در زمینه تولید پایگاه داده پردازی OMEGA زیربنای ساخت برنامه ACCESS به عنوان پرطرفدارترین پایگاه داده، شد. شکست در تهیه برنامه های MS AT WORK زمینه ساز تهیه نرم افزارهای EXPEDIA برای امور مسافرت INVENTOR برای امور مالی و SIDEWALK برای فعالیتهای سرگرمی و تفریحی شد.


و نمونه ای از شرکتهای دیگر؟

نخستین سازنده ناموفق پلوپز برقی در ژاپن شرکت غول آسای سونی است که امروزه رهبری صنایع الکترونیکی جهان را دردست دارد.


با شکایت مشتریان چگونه برخورد می کنید؟

ناخشنودترین مشتریان بزرگترین منبع یادگیری ما هستند. باید توجه خود را بر مشتریان بسیار ناخشنود متمرکز کرد. باید در کسب و کار، ساختار و سیاستهایی را اجرا کرد که شکایتها را با شتاب و بی واسطه با راه حلها پیوند دهد. مشتریان ناخشنود بزرگترین فرصتها را در اختیار ما می گذارند. اگر از ایرادهای مشتریان به جای برخورد منفی و دفاعی برای خود فرصت یادگیری و آگاهی فراهم آوریم، شکایت مشتری بهترین راهنمای بهسازی کیفیت فرآورده ها خواهد بود. شما به شکایتهای مشتریان بیش از گزارشهای مالی توجه کنید.


فناوری اطلاعات چه نقشی در پیشبرد اهداف شرکت دارد؟

فنــاوری اطلاعات، اطلاعاتی به مدیریت می دهد که او را به فهم عمیق تر کسب و کار کمک می کند و اینکه در کجا می تواند رقابت کند و بازار بزرگ بعدی چیست و... در صنعت، اطلاعات باید جایگزین موجودی انبار شود. روان بودن جریان اطلاعات برجسته ترین ویژگی سازمانها در عصر دیجیتالی است. روان بودن اطلاعات در سازمان همچون خون در رگها، راه حلهای فردی و گروهی فراوانی را بـــــرای مشکلات سازمان با خود به همراه می آورد. ابزارهای دیجیتالی راه آسان دستیابی، پخش و بکارگیری اطلاعات را بسیار هموار کرده است.


شما مفهـــوم «کار اطلاعاتی» را زیاد به کار برده اید. منظورتان از این مفهوم چیست؟

کار اطلاعاتی INFORMATION WORK عبارتست از پردازش اطلاعات توسط مغز انسان یا برنامه های کامپیوتر. به نظر من کار اطلاعاتی، کار فکری است. بیشتر حجم کاری که در کشورهای پیشرفته انجام می شود کار اطلاعاتی است. بکارگیری ابزارهای دیجیتالی، شرکت را قادر می سازد کار اطلاعاتی را با کارائی، عمق و خلاقیت بیشتر انجام دهد. بــــه تعبیر یک استاد دانشگاه MIT ، تفاوت فرآورده های عینی (فیزیکی) و فرآورده های داده ای (اطلاعات) مثل حرکت اتم ها (در حالتی که محصولی مثل خودرو یا رایانه تولید می شود) و بیت هاست (در حالتی که کاری مثل تجزیه و تحلیل مالی انجام می شود). باید در پی تبدیل کارهای نیروبر به «کارهای دانش بر» بود. کارهای دانش بر یعنی افزودن اندیشه انسانی به داده ها برای حل مسائل.


آیا مدیریت کارهای دانش بر مدیریت خاصی است. آیا این همان است که شما از آن به عنوان «مدیریت دانائی» تعبیر کرده اید؟

بله، مدیریت دانایی یعنی گردآوری و سازماندهی اطلاعات، پخش و رساندن اطلاعات به کاربرانی که به آن نیاز دارند و بهبود مستمر اطلاعات از راه تجزیه و تحلیل داده ها و همکاری با دیگران.
بنابراین مدیریت دانائی چیزی جز مدیریت جریان روان اطلاعات و رساندن آن به کاربران نیازمند نیست.
قطعاً مدیریت دانایی بدون هدف قراردادن پخش اطلاعات در میان کارکنــــان برای برنامه ریزی و اجرای امور و بدون پاداش دهی مناسب به کارکنان در برابر عرضه دانش خود به دیگران کارایی نخواهد داشت. باید به کارکنان در برابر همکاری و تلاش برای آموزش دیگران پاداش مناسب داد. آموزش نه تنها در کلاسها بلکه در کنار میز افراد نیز باید جریان داشته باشد. برخی از این سخن کهن که «دانائی توانائی است» تفسیـر نادرستی دارند و گمان می کنند باید دانائی را همچون زروسیم بیندوزند، در حالی که توانایی در سایه نگهداشتن و اندوختن دانش به دست نمی آید بلکه نشر و گستـرش دانش مایه تواناترشدن می گردد. بنابراین، مدیریت دانائی تنها یک ابزار است و نمی تواند هدف نهایی سازمانها باشد. هدف نهایی، افزایش هوشمندی و بهره هوشی سازمان است. آن دسته از شرکتها که از سرمایه های هوشی خـــــود به خوبی بهره می گیرند پیشتازان و رهبران بازار در سالهای آینده هستند. همانگونه که جک ولش (5) گفته است توان یادگیری و به عمل درآوردن پرشتاب آموخته ها بزرگترین مزیت رقابتی را در اختیار سازمان می گذارد. تنها به کمک نظامهای دیجیتـــــالی می توان یادگیری را در سازمان به شکل عادت درآورد.


در گذشته تغییرات بسیار کنـــــد صورت می گرفت، در حالی که امروزه شتاب تغییرات و دگرگونیها بسیار زیاد است. چگونه با تغییرات باید برخورد کرد؟

در سال 1990 زمان عرضه یک خودرو از پیدایش اندیشه، طراحی، ساخت تا روانه شدن به نمایشگاههای فـروش بیش از 5 سال طول می کشید. در ساخت خودرو 150 عیب در 100 خودرو مشاهده می شد (1/5 عیب در هر خودرو). در سال 1998 زمان عرضه به یکسال و نقصهای ساخت به 81 رسید (کمتر از یک عیب در خودرو). امروزه کوتاه کردن پاسخ به تغییرات پیش آمده در تولید در 8 ساعت کاری و بلکه تا 4 ساعت کاری یعنی در همان روز محدود شده است. بنابراین، فرهنگ شتاب را باید در سازمانها جــــــاری کرد. به تعبیر جک ولش، هر دگرگونی با خود فرصتی به همراه می آورد و بنابراین سازمانها باید به جای سستی، از دگرگونیهـــا نیرو بگیرند. چنانچه بی تفاوت کنار بنشینیم جنبه های منفی دگرگونیها به ما خواهد رسید، ولی اگر فعالانه گام در راه بگذاریم حتی می توانیم جنبه های منفی را به جنبه های مثبت تبدیل کنیم. در ده سال آینده، روند کسب وکار بیش از 50 سال گذشته دگرگون خواهد شد. به همه کسب و کارها باید هشدار داد که حتی اگر تاکنون در وضعیت خود بی رقیب هستند ممکن است به زودی مورد هجوم بازیگران تجارت اینترنتی قرار گیرند. یعنی هیچ شرکتی نمی تواند موقعیت خود را در بازار ایمن ببیند. به باور من راز سرآمدبودن هر شرکت آن است که تغییرات صحیح را در زمان مناسب انجام دهد.


کتاب «سرعت اندیشــه» را برای چه کسانی نوشته اید؟

این کتاب را برای کسانی نوشته ام که راجع به کسب و کار فکر می کنند: مدیران عاملی که در این اندیشه اند که شرکتهای خود را چگونه به عرصه جدید وارد کنند، کارکنان فرهیخته ای که درصددند با نوآوری خود شرکت خود را برتر آورند و آنانی که سازمانهای خود را برای دنیای جدید آماده می کنند. در این کتاب تمرکز اصلی برارائه چک لیستی از مواردی است که باید روی آن فکر شود. برخلاف کتاب «جاده پیش رو»، تمرکز اصلی این کتاب بر صاحبان کسب و کار است که فرصتهایشان چیست. باتوجه به پیشرفتهای فناوری در این چندسال، مثالهای جدید نیز آورده ام.


شما واژه و مفهومی را ابداع کرده اید به نام «سیستم عصبی دیجیتالی» و آن را در کتاب خود توضیح داده اید. منظورتان از این مفهوم چیست؟

دستگاه یا سیستم عصبی دیجیتالی دربرگیرنده فرآیندهایی است که کارایی، واکنش و توان پاسخگویی بهنگام سازمانها را به دگرگونیهای محیطی، چالشهای رقبا و نیازهای مشتریان فراهم می آورد. این سیستم در شرکت چیزی نظیر سیستم عصبی انسان اســـت که می تواند جریان پالایش شده اطلاعات را به موقع به افراد مناسب در سازمان برساند. این سیستم ترکیبی است از سخت افزارها و نـــــرم افزارهای ویژه. در حقیقت دستگاه عصبی بازتاب دهنده ای است نسبت به خطر یا نیاز. این دستگاه اطلاعات لازم را در اختیار ما می گذارد و ما بر پایه آن تصمیم گیری می کنیم. سیستم عصبی دیجیتالی یعنی استفاده ازفناوری اطلاعات برای رفع نیازهای مردم محیط در کار و خانه. این سیستم را کار به اضافه تفکر به اضافه فناوری کامپیوتر تشکیل می دهد. درست مانند یک موجود زنده، یک سازمان وقتی عالی کار می کند که بتواند مانند سیستم عصبی که اطلاعات را فوراً به بخشی از بدن که به آن نیاز دارد می فرستد، اطلاعات را به جایی و افرادی که نیاز دارند سریعاً بفرستد. جریان اطلاعات به منزله خون زندگی بخش سازمان است.


از کجا می توان متوجه شد که این سیستم در یک سازمان به خوبی کار می کند؟

سازمانهایی که از یک نظام کارآمد اطلاعات برخوردارند هزینه جاری آنها نزدیک 30 درصد بودجه آنهاست. یکی از علائم خوب کارکردن سیستم عصبی دیجیتالی آن است که وقت مدیران میانی و کارکنان فرهیخته آزادتر می شود و آنان می توانند ضمن دسترسی داشتن به اطلاعات دقیق و درست، آنها را تجزیه و تحلیل کنند و از کارهای روزمره خلاصی یابند. علامت دیگر تعداد پیشنهادها و ایده های خوبی است که از مدیران میانی و کارکنان فرهیخته می رسد. و علامت دیگر کیفیت و محتوای جلسات است که با آماده بودن اطلاعات از قبل، پربارتر می شود.


در مورد بخش اول یعنی تاثیر سیستم عصبی دیجیتالی یا نظام دیجیتالی اطلاعات بر چگونگی گذراندن وقت و کارکردن کارکنان فرهیخته و مدیریت آنها بیشتر توضیح دهید.

سیستم عصبی دیجیتالی توانمندیهای اندیشه انسانی را افزایش داده و از کارهای بدنی او کاسته است. کارکنان با رهاشدن از انجام کارهای روزمره و تکراری، می توانند به فعالیتهای فکری ویژه بپردازند و نظامها را توانمندتر سازند. کارهای تکراری و چرخاندن مداوم چرخ ریسندگی بزرگترین عامل سرخوردگی و ناامیدی انسانهای پویاست. در سازمانهای نوین، کارگران مانند گذشتــــه مهره های یک دستگاه نیستند، هرکدام بخشی از یک فرآیند هستند که فرآورده های باارزش را ساخته و تکمیل می کنند. من سخت اعتقاد دارم اگر شرکتها به کارکنان خود آگاهی و اختیار لازم و ابزار بکارگیری آنها را بدهند، دستاوردهای شگفت انگیز و آفرینشهای چشمگیری از آن جوانه خواهد زد. ابزار عصر دیجیتال میدان فعالیت و توان مغز و اندیشه ما را گسترش داده است در حالی که ابزار دوران صنعتی به کمک بازوان ما آمده بود. سیستم عصبی دیجیتالی ما را از کاغذبازی می رهاند و وقت کافی برای حل مسائل اصلی را در اختیار قرار می دهد. سیستم عصبی دیجیتالی در پی آن است که توانمندیهای پرارزش فردی را به سود مشتریان به توانمندیهای کارآمد سازمانی تبدیل کند. شرکتها باید زیربنای اطلاعاتی خود را به گونه ای برپا سازند که کارهای عادی و جریان اطلاعات به صورت خودکار و دوسویه برقرار باشد. تماسهای فردی را باید در زمینه های ارزش افزا و موقعیتهای استثنائی به کار گرفت. این کار وقتی میسر است که داده ها همواره آماده و در اختیار همه کارکنان باشند. همه بتوانند آنها را باهم بسنجند و در بهبود کارها از آن بهره گیرند. داده ها و عدد و رقمها معدن پنهان اطلاعات هستند که از آنها می توان در الگوسازی پیش بینی و کمک به تصمیم گیری سود جست. داده های مستقل و جدا از هم، هرچند کارآمد هم باشند از ایجاد رفتار سازمانی بسیار برجسته ناتوان هستند. عددها روی کاغذ حالت ایستاده و مرده دارند. داده های دیجیتالی آغاز اندیشیدن و حرکت هستند. در شرکتهای عصر اطلاعات، تمام کارکنان فرهیخته باید بتوانند سهم خود را در تنظیم سیاستها و راهبردها ادا کنند. اساساً گذاشتن ابزار کار خوب در اختیار کارکنان فرهیخته و برداشتن تنگناهای اداری از پیش روی ایشان این پیام را نیز باخود دارد که سازمان وقت آنها را بسیار باارزش می داند و باید از این منبع گرانبها به خوبی بهره برداری کنند. ارزیابی کارهای دستی آسان است اما نمی توان بازده کارکنان فرهیخته را به آسانی اندازه گرفت.


سازمان شما کارکنان فرهیخته دارد. چگونه آنها را ارزیابی می کنید؟

ارزیابی شش ماهه کارکنان زیردست از وظایف سرپرستان و مدیران است. هرکارمند از خود یک ارزیابی می کند و به مدیر ارائــــه می دهد. مدیر همه دیدگاههای خود را لحاظ می کند و با مدیر بالادست مشورت می کند. سپس نتیجه ارزیابی و نیز اهداف و برنامه های آینده به صورت رودررو با کارمند در میان گذاشته می شود. در گذشته تکمیل فرم های لازم و وقتی که برآنها گذاشتـه می شد دشوارتر و وقت گیرتر از خود ارزیابــــی بود. اما امروزه به کمک نظام دیجیتالی کار سریعتر شده است. براساس درصدهای پیشنهادی مدیر، سطح شغل و حقوق کنونی هرشاغل، پاداش موقت محاسبه و عرضه می شود. البته حداقل و حداکثر پاداش در هر دوره را مدیریت شرکت تعیین می کند.


سیستم عصبی دیجیتالی چگونه بر کیفیت و محتوای جلسات اثر می گذارد؟

خلبانان می گویند فرود خوب نتیجه خوب آماده شدن برای فرود است. قبل از جلسات اگر با پست الکترونیکی، داده ها را برای همه شرکت کنندگان بفرستیم آنها با آمادگی بیشتری به جلسه می آیند و می توانند پیشنهادهای بسیار سازنده ای ارائه دهند. حل مسئله ای که گسترده و دشوار است نیاز به رویکردی فراگیر به همه جنبه ها و بخشهای آن دارد. در مایکروسافت همه تصمیم گیریهای بزرگ به صورت رودررو و پس از بحث و بــــــررسیهای لازم گرفته می شود، اما داده ها و پیش نیازهای تصمیم را دستگاه عصبی دیجیتالی از پیش آماده کرده و در دسترس همه گذارده است تا بتوانند پیشنهادهای خود را برای غنی شدن مطالب ارائه دهند. نشستهای غیرسازنده و نشستهایی که تنها برای به روز کردن وضعیت کنونی برپا می شوند نشان از گردش کند اطلاعات در شرکت دارند.


به پست الکترونیکی اشاره کردید که می تواند در روان ساختن جریان اطلاعات در سازمان کمک کنـد. آثار این روان سازی چگونه دیده مـی شود؟

استفاده از پست الکترونیکی برای انجام ارتباطات سازمانی و تبدیل فرآیندهای کاغذی به دیجیتالی از گامهای بنیادین برای این منظور است. پست الکترونیکی این امکان را به افراد و مدیران می دهد تا بیشتر بگویند و بشنوند. چنین امکاناتی ساختار سازمانی را افقی تر و بهره گیری از نظام اطلاعات را بیشتر می کند. به نظر من هنگامی که مدیران یک شرکت حداقل روزی 5 تا 10 پیام الکترونیکی بفرستند و 25 تا 50 پیام دریافت دارند می توان گفت پست الکترونیکی را جدی گرفته اند. بد نیست به تجربه ای در این زمینه اشاره کنم. در سال 1996 تصمیم گرفتم وضع مصرف کاغذ را در شرکت بررسی کنم. با شگفتی دیدم در آن سال بیش از 350 هزار نسخه گزارش فروش تهیه کرده ایم. در اداره مرکزی، واحد تدارکات به تنهایی 114 فرم به کار می برد. من از موقعیت سازمانی خود استفاده کردم و دستور حذف همه فرم های غیرضروری را دادم.

به جای آن همه کاغذ، یک نظام الکترونیـکی رشد کرد که کار با آن ساده و برای کاربران دل انگیزتر بود. اطلاعات این نظام بسیار قابل اعتمادتر است و به کارکنان اختیارات گسترده تری می دهد. اکنون شمار فرم ها از 1000 به 60 فرم رسیده است: 10 فرم مربوط به نیازهای قانونی، 10 فرم هنوز دیجیتالی نشده، زیرا هنوز دیجیتالی شدنش احساس نشده و 40 فرم مربوط به کار با شرکتهایی که هنوز نظام کاغذی دارند. صرفـــه جویی از این امر در آن سال 40 میلیون دلار بود. این در زمانی است که هنوز مصرف کاغــــذ هر چهارسال یکبار دوبرابر می شود. هنوز بیش از 95 درصد اطلاعات در آمریکا برروی کاغذ ضبط می شود و سهم ثبت الکترونیکی یک درصد است. وزن اسناد کاغذی مناقصه ها و سفارشهای یک هواپیما به 3/5 تن می رسد هزینه چاپ کتابهای درسی مقطع ابتدایی آمریکا در سال 97 سه میلیارد دلار و در مورد دانشگاهها 2/7 میلیارد دلار بوده است امروزه دفتر کار بدون کاغذ یک محل کار تمام دیجیتالی است.


به بحث اینترنت بپردازیم که مهمترین وجه عصر دیجیتــال است. شما در کتاب «جاده پیش رو» از اینترنت به عنوان «شاهراه اطلاعاتی» تعبیر کرده اید. منظورتان چیست؟

بله، اینترنت شاهراه اطلاعاتی است. یک شبکه جهانی که مستمراً تغییر می کند و هیچ مرزی نمی شناسد. اینترنت رسانه ای است نوین که ویژگیهای تلفن، تلویزیون و ارتباطهای نوشتاری را با هم دارد و توان جستجوی اطلاعات و پیونددادن افراد دارای علائق و مفاهیم مشترک را ایجاد می کند.

اینترنت فضای جهانی تازه ای در زمینه بهره گیری از اطلاعات، اشتراک مساعی و تجارت فراهم آورده است.

اینترنت دنیای سالهای آغازین قرن بیست ویکم را شکل خواهد داد. همانگونه که اختراع تلفن، اتومبیل و هواپیما دنیای ما را در قرن بیستم شکل داد. اینترنت انقلابی درراه و روش زندگی و کار ما ایجاد کرده و خواهد کرد. چه بسا تاثیر درازمدت اینترنت بتواند معادل همه ابداعات مهم قرن بیستم باشد. اینترنت هنوز در دوران طفولیت خود به سر می برد.


رشد بسیار سریع اینترنت مشکلات و مسائلی را در پی داشته و خواهد داشت. این مسائل چیست؟

عمده ترین مسائل عبارتست از حفاظت از ماهیت خصوصی افراد، حفاظت از حق انحصاری نشر، حفاظت از تجارت جهانی، حفاظت از امنیت اینترنت و بالاخره حفاظت از فرزندانمان. باتوجه به اینکه اینترنت هرچه بیشتر به این سمت می رود که راه اصلی برای افراد در مدیریت مسائل مالی و ارتباطی آنها با پزشکانشان باشد، مسئله «خصوصی» بودن بیشتر اهمیت می یابد. در مورد حفظ حقوق اطلاعات مصرف کنندگان و تولیدکنندگان نیز، هرچه دنیای دیجیتال از طریق اینترنت آسانتر و گسترده تر می شود. حکومتها و بخشهای خصوصی باید با اشتراک مساعی و همکاری، راههای مناسب حفاظت از حقوق اطلاعات مشتریان و مصرف کنندگان در سراسر جهان را تامین کنند.

در مورد حفاظت از تجارت جهانی، هرچه فعل و انفعالات تجاری از طریق اینترنت بیشتر می شود، حکومتها و کسب و کارها باید با همکاری یکدیــــگر راههایی بیابند برای قاعده مندکردن وضع مالیاتها از تجارت الکترونیکی بدون اینکه خللی در روند کار ایجاد شود. حفظ امنیت اینترنت نیز مهم است زیرا اقتصاد وابستگی شدیدی به اینترنت پیدا کرده است. و از همه مهمتر حفاظت از فرزندانمان است زیرا اینترنت، آموزش را دگرگون کرده و به کودکان و جوانان فرصت داده تا استعداد و کنجکاوی خود را بروز دهند و تاریخ گذشته و دنیای اطراف خود را بهتر و بیشتر بشناسند. اما در عین حال آنها می توانند در معرض خشونت و موضوعهای مبهم و تاریک و نامناسب نیز باشند.


همانگونه که اشاره کردید بحث آموزش و اینترنت به عنوان یک فناوری نوین و جنبه ها و اثرات مثبت و منفی آن بویژه بر نسل جوان بسیار مهم است. در این زمینه چه باید کرد؟

به نظر من فایده اصلی هر فناوری جدید، افزایش پتانسیلهای بشریت است، همانگونه که دستیابی به الکتریسیته، تلفن، اتومبیل و هواپیما در قرن بیستم دنیا را برای بیشتر مردم در دسترس قرار داد. فناوری همه چیز ما و از جمله تعلیم و تعلم را تغییر داده است. برای من مهیج ترین جنبه فناوری جدید، پتانسیل آن به عنوان یک ابزار آموزشی برای نسل جدید است. هدف ما فراهم آوردن دسترسی به اینترنت برای هر کلاس و در هر مدرسه است. در این صورت یک ارتباط آموزشی داریم که در آن مدرسه، خانواده، بچــه ها، موزه ها، کتابخانه ها و همسایگان به طور خلاق در اطلاعات و منابع مشارکت دارند. البته بچه های دهه پیش، نسل اینترنت هستند و این نسل تنها یک شروع است. اینترنت می تواند غیرقابل باورترین ابزار آموزشی باشد که تاکنون پدید آمده است. البته معتقدم فناوری به تنهایی پاسخ نهایی نیست، پاسخ معلمان بزرگی هستند که قادرند از فناوری به خوبی استفاده کنند.


ویژگیها و مزایای اینترنت چیست؟

اینترنت دنیا را کوچکتر و ساده تر ساخته و مردم را به هم نزدیکتر کرده است. توانائی ارتباطات و تبادل اطلاعات همزمان ودر مسافتهای طولانی فراهم آمده است. ارتباط مردم کشورها با یکدیگر از طریق پایگاههای اطلاعاتی و پست الکترونیکی و نظایر آن برقرار شده است. در بحث تجارت نیز سدهای پشتیبانی و تدارک شکسته شده، زمان و مسافت کم شده، فرآیندهای پیچیده تجاری ساده شده و خرید کالاها و خدمات مرز داخلی و خارجی نمی شناسد. اینترنت این فرصت را به مــردم می دهد که اطلاعاتشان را برای کار مورد استفاده قرار دهند و بهره بیشتری از فرصتهای به دست آمده برای زندگی بهره ورتر ببرند. اینترنــت می تواند زندگی افراد غیر مفید و غیرموثر را در سراسر دنیا قوی و غنی کند. اینترنت منبعی است برای دسترسی به اطلاعات و ارتباطات و دروازه ای است به سرزمین وسیع دانش، فرهنگ و هنر.


بااین روند آیا اینترنت همه چیز را تسخیر خواهد کرد، حتی انسان را؟

اینترنت جانشین انسانها نمی شود بلکه آنها را کاراتر می کند. این گفته «مایکل دل» بنیانگذار شرکت «دل» است. بنابراین، موارد و موضوعهای اساسی در اجتماع و تجارت باقی خواهد ماند. هنوز شرکتها به سودآوری نیاز دارند، مردم به چارچوبهای اجتماعی محتاج هستند و همانگونه که قبلاً اشاره کردم، آموزش نیازمند معلمان بزرگ است. البته بسیاری از مردم می ترسند که رایانه و اینترنت کارها را یکسره ماشینی کند و دنیایی بیافریند که پراز سردرگمی و کمتر صمیمانه و انسانی باشد. با پیدایش تلفن نیز بسیاری گمان می کردند دیدارهای رودررو سخت کاهش خواهد یافت. من دید مثبتی به رخدادهای نوین دارم.
اما در آینده با «فاصله دیجیتالی» و تقسیم دیجیتالی افراد و کشورها روبرو خواهیم بود.
اول بار WILSON و KNOWLING در تحقیقی که انجام دادند آشکارا بیان داشتند که تقسیم دیجیتالی یک مسئله جهانی است. پل زدن و پرکردن این فاصله دیجیتالی بسیار مهم است. ناآشنایی مردم با رایانه یعنی «بی سوادی شبکه ای» باید حذف شود، زیرا در سالهای آینده، ترکیبی از تجهیزات رایانه ای ارزان و قدرتمند برای دسترسی سریع و آسان به اینترنت ساخته و عرضه خواهد شد به گونه ای که اینترنت از نظر عمومیت و قدرت، منبعی مثل الکتریسیته خواهد بود. در حالی که تا سال 1994 تنها حدود 500 پایگاه شبکه ای در اینترنت وجود داشت، امروزه این رقم به بیش از سه میلیارد صفحه رسیده است.


پس به نظر می رسد یک الگوی جدید زندگی در پیش خواهیم داشت. شما در نوشته هایتان از آن به «الگوی زندگی شبکه ای» تعبیر کرده اید.

بله، اینترنت روش تازه ای از زندگی را پدید آورده که می توان آن را «الگوی زندگی شبکه ای» نامید. این الگو به معنای دگرگــــون سازی طبیعت انسانی و یا بنیانهای زندگی مردم نیست.
اما روی کسب وکار و مشاغل به شدت تاثیر گذاشته است.
«الگوی کار شبکه ای» شغلها و فعالیتها را نابود نمی کند، آنها را به حرکت وا می دارد و جابجا می کند، یعنـــی شغل و حرفه مفهوم تازه ای پیدا می کند. شغلهای ساده حذف خواهد شد. در آمریکا میلیونها نفر کار می کنند بدون اینکه هرروز به دفتر اداره بروند. کار را در خانه با رایانه و پست الکترونیکی انجـــــام می دهند. رویکرد شغلهای استودیوئی که روش شرکتهای بزرگ فیلم سازی هالیود است نضج می گیرد که در آن تنها گروه کوچکی از کارکنان و مدیران تمام وقت در زمینه های مالی، بازاریابی و پخش کار می کنند. وقتی ساخت فیلمی تصویب می شود همه نیروها از کارگردان تا هنرپیشه و... استخدام و سپس متفرق می شوند. در این زمینه شرکتها می توانند با «مهندسی مجدد» فعالیتها، آن دسته از فعالیتها را که اصلی و مربوط به تولید محصولاتشان است نگه دارند و بقیه را به شرکتهای پیمانکار برون سازمانی واگذارند. این الگو به تمام معنا مشتری محور خواهد بود. روش ساخت بر پایه سفارش( BUILD TO ORDER ) که اینک در صنعت رایانه روبه گسترش است بــــه زودی در دیگر صنایـــع و به ویژه خودروسازی، لباس دوزی، مبلمان منزل و اداره هم پذیرفته و همگانی خواهد شد.

ترجمه و تدوین: مسعود بینش
برگرفته از سایت سازمان مدیریت صنعتی

دسته ها :
چهارشنبه هشتم 8 1387
بزرگواری یک کارگر  

پیرزنی برای سفیدکاری منزلش کارگری را استخدام کرد.

وقتی کارگر وارد منزل پیرزن شد، شوهر پیر و نابینای او را دید و دلش برای این زن و شوهر پیر سوخت.

 اما در مدتی که در آن خانه کار می کرد متوجه شد که پیرمرد انسانی بسیار شاد و خوش بین است.

 او درحین کار با پیرمرد صحبت می کرد و کم کم با او دوست شد.

در این مدت او به معلولیت جسمی پیرمرد اشاره ای نکرد.

پس از پایان سفیدکاری وقتی که کارگر صورت حساب را به همسر او داد، پیرزن متوجه شد که هزینه ای که در آن نوشته شده خیلی کمتر از مبلغی است که قبلا توافق کرده بودند.

پیر زن از کارگر پرسید که شما چرا این همه تخفیف به ما می دهید؟ کارگر جواب داد: «من وقتی با شوهر شما صحبت می کردم خیلی خوشحال می شدم و  از نحوه برخورد او با زندگی متوجه شدم که وضعیت من آنقدر که فکر می کردم بد نیست. پس نتیجه گرفتم که کار و زندگی من چندان هم سخت نیست. به همین خاطر به شما تخفیف دادم تا از او تشکر کنم.» پیرزن از تحسین شوهرش و بزرگواری کارگر منقلب شد و گریه کرد. زیرا او می دید که کارگر فقط یک دست دارد.

دسته ها :
چهارشنبه هشتم 8 1387

همه انواع ذهن

بچه ای که نمی تواند تمرکز کند، توجه داشته باشد، به خاطر بیاورد، یک دقیقه ساکت بنشیند، درست نمی فهمد و موفق نمی شود، چه جور بچه ای است؟ احتمالاً می‌گویید اختلال کمبود توجه دارد یا ناتوانی یادگیری یا اختلال رفتاری دارد - اینها از جمله برچسب هایی است که ما روی دانش آموزان در حال کوشش خودمان می‌زنیم. اما برای دکتر مل لوین که دانش آموخته هاروارد و متخصص کودکان است اینها فقط عنوانهای نادقیقی هستند که گاهی اثر مخرب و ویرانگری دارند. دکتر لوین بیش از 25 سال است که درباره نحوه کارکردن مغز، به خصوص نحوه یادگیری و رشد کودکان تحقیق می‌کند. او که از همه این برچسب های بی مورد بیزار است، کارش را بر روی راز زدایی از مغز متکرکز کرده و امیدوار است که " به جای بچه ها، روی پدیده‌ها برچسب بزند. " او عقیده دارد که برای غلبه بر تفاوتهای یادگیری باید به معلمان، والدین و بچه‌ها آموخت که چطورنقاط ضعف و قوت نحوه فعالیت مغزشان را تشخیص بدهند، بفهمند و کنترل کنند. او برای این کار مرکزی تأسیس کرده است که به تربیت معلمان برای اجرای این برنامه می‌پردازد. این برنامه در حال حاضر در 500 مدرسه ابتدایی و راهنمایی در آمریکا اجرا می‌شود. برنامه شامل شناسایی هشت ناحیه فعالیت مغز، روشهای مداخله طراحی شده برای جلوگیری از برچسب زنی، کلاسهای خاص و آزمونهای اضافه روانشناسی است. هدف اصلی از همه اینها هم " پیوستن " آدمهاست.

 

هر کسی تفاوتهایی در یادگیری دارد.


وقتی معلم‌ها از این برنامه برمی گردند، اکثراً به همکاران خود می‌گویند که این آموزش، عمیقاً دیدگاههایشان را تغییر داده است. یکی از آنها می‌گوید: " همه آدمها تفاوتهای یادگیری دارند. اما در مورد بعضی بچه ها، این تفاوت مانع یادگیری می‌شود و دلیلش هم روش سنتی ما در تدریس است! " دکتر لوین این نکته را چنین توضیح می‌دهد که " بچه هایی در مدرسه خوب پیشرفت می‌کنند که ذهنشان در روبرو شدن با وظایفی که معمولاً با آنها برخورد می‌کند، " کانالیزه " شده است. مثلاً سهولت به یاد آوردن که در مدرسه به آن اهمیت می‌دهند. اما واقعاً چقدر از مشاغل به حافظه و یادآوری انبوه اطلاعات، آن هم در عصر کامپیوتر، احتیاج دارند؟ انگار برای موفقیت در مدرسه به حافظه بیشتری نسبت به حافظه مورئ نیاز شغل تان احتیاج دارید! " محققان مغز عقیده دارند که فهمیدن تفاوتهای یادگیری می‌تواند حتی موجب پرورش ستاره های علمی شود. در واقع بچه هایی که در مدرسه با ما کلنجار می‌روند، پیغامی درباره نحوه یادگیری همه بچه‌ها به ما می‌دهند.

هیچ کس ذهن کامل ندارد.

خود دکتر لوین هم از این مشکلات دارد. وقتی دنبال یک مداد گمشده می‌گردد که یک دقیقه همین جا بوده است به مشکلاتش در جمع و جور کردن اشیا می‌خندد و می‌گوید: " این یک ضعف است. اما هیچ کس ذهن کامل ندارد. در واقع همه ما - درست 100% مردم - نوعی از ناکارایی رشد عصبی را تجربه کرده اند. خوب این یعنی چه؟ مثلاً شما دارید شام می‌خورید و ناگهان به چاقو احتیاج پیدا می‌کنید. بلند می‌شوید و به آشپزخانه می‌روید و رو بروی کشو می‌ایستید. ناگهان نمی توانید به یاد بیاورید چرا آنجا ایستاده اید. این ناکارایی در حافظه کوتاه مدت - نوعی از " از کارافتادگی فعالیت " - است. انواع رایج دیگری هم هستند که شاید نشود به این راحتی روی آنها اسم گذاشت و آنها را فهمید. دکتر لوین و همکارانش هشت ساخت یا جنبه برای فعالیت مغز مطرح کرده اند که عبارتند از: توجه، زبان، حافظه، فعالیت حرکتی ظریف و زمخت، ترتیب دهی فضایی، ترتیب دهی زمانی - توالی، شناخت سطح عالی و شناخت اجتماعی. هر کدام از این ساخت‌ها زیر مجموعه های خاصی دارد. موارد ضعف و قوت ذهن، پرونده رشد عصبی هر فردی را تشکیل می‌دهد. اما این ساخت‌ها در سنگ حک نشده اند. اینها تنها راهی کارا، ولی ناکامل، برای طبقه بندی کارهای چیزی به پیچیدگی مغز هستند.

 

درس لغت معنی

یکی از فعالیت های این مدرسه تربیت معلم، درس لغت معنی برای آموزشگران است. آنها سعی می‌کنند لغاتی پیدا کنند که دقیقاً رفتار خاصی - یعنی همان پدیده ای که معلم هر روز مشاهده می‌کند - را توصیف کند. مثلاً بچه ای را در نظر بگیرید که دایم خشن و پرخاشگر است و بدون قصد خاص مدام احساسات هم کلاسی هایش را جریحه دار می‌کند. ممکن است معلم‌ها بدون فهمیدن انگیزه های پشت رفتار بد بچه، او را " غیر قابل کنترل " بدانند. اما اگر معلم‌ها بااستفاده از مشاهده دقیق مهارت‌ها و واژگان جدید، کشف کنند که اختلال کودک در مهارتهای پیش بینی یا توانایی او در پیش بینی نتیجه اعمال است، چیزی برای کار کردن در دست خواهند داشت. از آنجایی که مهارتهای پیش بینی در هنگام خواندن یک داستان یا نوشتن انشا تمرین می‌شود، تمرکز بر چنین فعالیت هایی ممکن است به کودک در به مهارت رسیدن و کسب مهارتهای اجتماعی دیگر، کمک کند. استفاده از لغت هایی که نامأنوس به نظر می‌رسند برای بیرون کردن و ترساندن دیگران نیست. بلکه برای آن است که معلمان، والدین و دانش آموزان با هم و دقیقاً روی نقطه خاصی کار کنند که ناحیه مهارتی ای است که برای بچه مشکل درست کرده است.

 

دخالت در ناتوانی ها

یک معلم پایه راهنمایی استراتژی های ساده برنامه را برای تشخیص حوزه های مشکل ، به خصوص در مورد کنترل توجه و ظرفیت حافظه، مفید یافته است. مثلاً مشخص کردن مفاهیم مهم در یک اورهد، کپی کردن و پخش کردن ورقه های اورهد و درخواست مشخص کردن همان مفاهیم از بچه ها، می‌تواند به خصوص به بچه های مشکل دار فرصت دوباره بدهد. معلمان خوب از قبل از چنین تمرینی استفاده می‌کردند، اما حالا یک هدف روشن و خاص دارند یعنی می‌دانند دارند روی سهولت کدام کارکرد مغز کار می‌کنند. بنابراین، آموزش دهنده ها، فعالیت های یادگیری ای را طراحی می‌کنند که به بچه کمک می‌کنند با انجام آن روی نقطه ضعف خودش کار کند. مثلاً یک معلم ریاضی چنین تجربه ای دارد: " یک بار تمرینی با بیست مسأله طراحی کردم که شامل جمع، تفریق، ضرب و تقسیم بود. بعد اول از یک بچه خاص خواستم که مسائل جمع را به یک رنگ و مسایل تفریق را به رنگ دیگری و ... مشخص کند. قبل از شروع به حل مسأله این کار را انجام داد. اگر موفق نمی شد ورقه را پس می‌گرفتم و می‌دیدم که در این کار اشتباه کرده است. آن هم به این دلیل ساده که مثلاً نمی توانسته فرق بین علامت ضرب و جمع را تشخیص بدهد.

 

"یادگرفتن درباره یادگرفتن
فقط معلم‌ها نیستند! بچه‌ها و والدین آنها هم باید یاد بگیرند. درواقع برنامه‌ها و طرح درس هایی وجود دارند که دانش آموزان را به درک نحوه فعالیت مغز علاقه مند می‌کنند و تشویقشان می‌کنند که درباره نحوه کار مغز، مهارتها و راه های بهتر یاگیری شان فکر کنند. بچه‌ها هم با همان هشت اصطلاح اصلی، ولی به نحوی ساده و بچه فهم، کار می‌کنند و این بسیار جالب است که از بچه ای کلاس پنجمی بشنوید که در " آگاهی فونولوژیک " یا " خود دیده بانی " مشکل دارد. و جالب تر آن است که بچه‌ها می‌فهمند که " من نقص عمده ای ندارم. من عقب مانده نیستم. من کند نیستم! " جداسازی و شناسایی نقاط قوت هم مزایایی دارد: مثلاً نه تنها باعث افزایش اعتماد به نفس می‌شود، به بچه‌ها کمک می‌کند تا با استفاده از این نقاط قوت، مشکلات دیگر خود را حل کنند. مثلاً اگر بچه ای در ریاضیات مشکل داشته باشد، می‌تواند از توانایی های کلامی یا هنری اش در حل مسأله استفاده کند. مثلاً نمودار بکشد یا راجع به مسأله داستانی بنویسد. دکتر لوین اعتقاد دارد که :" این خوب است . بچه هایی که به انجام کاری علاقه ندارند، نباید آن را لزوما به همین شیوه ای انجام بدهند که بچه هایی که با علاقه کار می‌کنند، انجام می‌دهند." بچه‌ها در عاقبت این احساس را دارند که حتماً نقاط قوت خاصی دارند، نقاط قوتشان رسمیت دارد. می‌توانند از مهارتهایشان استفاده کنند. به قول دکتر لوین :" بچه‌ها نیاز دارند که در یاد گرفتن درباره یاد گرفتن یاد بگیرند."

اگر به این موضوع علاقه مند شده اید، هفته آینده می‌توانید توضیح بیشتری درباره این دیدگاه در صفحه معلم ما بخوانید.

جنیفر پرسکات / ساناز فرهنگی

دسته ها :
چهارشنبه هشتم 8 1387
این خداوند است

آن روز یکی از گرم ترین روزهای فصل خشکسالی بود و تقریباً یک ماه بود که رنگ باران را ندیده بودیم، پرندگان یکی یکی از پا درمی آمدند و محصولات کشاورزی همه از بین رفته بودند، گاوها دیگر شیر نمی دادند، نهرها و جویبارها همه خشک شده بودند و همین خشکسالی باعث ورشکستگی بسیاری از کشاورزان شده بود.

هر روز شوهرم به همراه برادرانش به طرز طاقت فرسایی آب را به مزارع می رساندند؛ خوب البتّه این اواخر تانکر آبی خریداری کرده بودیم و هر روز در محل توزیع آب، آن را از جیره مان پر می کردیم.

اگر به زودی باران نمی بارید، ممکن بود همه چیزمان را از دست بدهیم و در همان روز بودکه درس بزرگی از همیاری گرفتم و با چشمان خود شاهد معجزه ای بودم.

وقتی در آشپزخانه مشغول تهیّه ی ناهار برای شوهر و برادرشوهرهایم بودم« بیلی» پسر 6 ساله ام را در حالی که به سمت جنگل می رفت دیدم. او به آسوده خیالی یک کودک خردسال نبود. طوری قدم برمی داشت مثل این که هدف مهمی دارد. من فقط پشت او را می دیدم امّا کاملاً مشخص بود که با دقّت بسیار راه می رود و سعی می کند تا جای ممکن تکان نخورد. هنوز چند دقیقه ای از ناپدید شدنش در جنگل نگذشته بود که با سرعت به سمت خانه برگشت. من هم با این فکر که هر کاری که انجام می داده دیگر تمام شده به درون خانه برگشتم تا ساندویچ ها را درست کنم. لحظه ای بعد او دوباره با قدم هایی آهسته و هدفمند به سمت جنگل رفت و این کار یک ساعت طول کشید. با احتیاط به سمت جنگل قدم برمی داشت و بعد با عجله به سمت خانه می دوید. بالاخره کاسه ی صبرم لبریز شد، دزدکی از خانه بیرون رفتم و او را تعقیب کردم. خیلی مراقب بودم که مرا نبیند. چون کاملاً مشخّص بود کار مهمی انجام می دهد و نمی خواستم فکر کند او را کنترل می کنم. دست هایش را دیدم که فنجانی کرده و در مقابل خود نگه داشته بود، خیلی مراقب بود تا آبی که در دستانش قرار داشت نریزد. آبی که شاید بیشتر از 2 یا 3 قاشق نبود.

هنگامی که دوباره به جنگل رفت، دزدکی به او نزدیک شدم، تیغ ها و شاخه های درختان با صورت او برخورد می کردند، اما هدف او خیلی خیلی مهم تر از این بود که بخواهد منصرف شود. هنگامی که خم شدم تا ببینم او چه کار می کند، با شگفت انگیزترین صحنه در عمرم مواجه شدم؛ چند آهوی بزرگ در مقابل او ظاهر شدند، سپس بیلی به سمت آن ها رفت. دلم می خواست فریاد بکشم و او را از آن جا فراری دهم اما از ترس نفسم بند آمده بود. بعد قوچی بزرگ را با شاخ هایی که نشان از مهارت خالق مطلق داشت، دیدم که به طرز خطرناکی به بیلی نزدیک شده بود، امّا به او صدمه ای نزد. حتّی هنگامی که بیلی دو زانو روی زمین نشست. تکان هم نخورد. روی زمین بچه آهویی افتاده بود و معلوم بود که از گرما و کم شدن آب بدن رنج می برد. بچه آهو سر خود را با زحمت بسیار بالا آورد تا آبی را که در دستان پسرم بود لیس بزند. وقتی آب تمام شد و بیلی بلند شد تا با عجله به سمت خانه برگردد، خودم را پشت یک درخت پنهان کردم تا مرا نبیند.

هنگامی که به سوی خانه و به سمت شیر آبی که آن را مسدود کرده بودم می رفت، او را دنبال کردم. بیلی شیر آب را تا آخر باز کرد و قطره ها آرام آرام شروع به چکیدن کردند و او همان جا، در حالی که آفتاب به پشت او شلاق می زد، دو زانو نشست و منتظر ماند تا قطره های آبی که به آهستگی می چکیدند، دست های او را پر کند.

حالا موضوع برایم روشن شده بود. به خاطر آب بازی با شلنگ آب در هفته ی گذشته و سخنرانی مفصّلی که درباره اهمیّت صرفه جویی در مصرف آب از من شنیده، کمک نخواسته بود. تقریباً بیست دقیقه طول کشید تا دستان او پر از آب شد، وقتی که بلند شد و می خواست به جنگل برگردد، من درست در مقابل او بودم در حالی که چشمان کوچکش پر از اشک شده بود فقط گفت: من آب را هدر ندادم و به مسیر خود ادامه داد. من هم با یک دیگ کوچک آب که از آشپزخانه برداشته بودم به او پیوستم. هنگامی که رسیدیم، عقب ایستادم و به او اجازه دادم بچه آهو را به تنهایی تیمار کند، زیرا این کار او بود و خودش باید تمامش می کرد. من ایستادم و مشغول تماشای زیباترین صحنه زندگی ام یعنی سعی و تلاش برای نجات جان دیگری شدم. وقتی قطره های اشک از صورتم به زمین می افتادند، ناگهان قطره ها، بیشتر و بیشتر شدند. به آسمان نگاه کردم، گویی خود خداوند بود که با غرور و افتخار می گریست.

بعضی ها شاید بگویند که این فقط یک اتفاق بوده و این گونه معجزات اصلاً وجود ندارند و یا شاید بگویند گاهی اوقات باید باران ببارد. من نمی توانم با آن ها بحث کنم، حتّی سعی هم نمی کنم. تنها چیزی که می توانم بگویم این است که باران، مزرعه ما را نجات داد. درست مثل عمل پسر بچه ای کوچک که باعث نجات جان یک آهو شد.

این خداوند است

آیا تا به حال شده جایی نشسته باشید و یک دفعه دلتان بخواهد برای کسی که دوستش دارید، کاری نیک انجام دهید؟

این خداوند است! او با شما صحبت می کند. آیا تا به حال مستاصل و تنها شده اید، طوری که هیچ کس نباشد تا با او حرف بزنید؟ این خداوند است! می خواهد شما با او حرف بزنید. آیا تا به حال شده است به کسی فکر کنید که مدّت هاست از او خبری ندارید سپس، بعد از مدّتی کوتاه او را ببینید یا تماس تلفنی از جانب او داشته باشید؟ این خداوند است! هیچ چیزی به اسم تصادف و اتّفاق

 

آیا تا به حال چیز خارق العاده ای را بدون این که آن را درخواست کرده باشید دریافت کرده اید در حالی که توانایی پرداخت هزینه آن را نداشته اید. این خداوند است! او از خواسته قلبی ما خبر دارد.

آیا فکر می کنید این متن را تصادفی خوانده اید؟ نه این طور نیست. و اکنون این خداوند است!

به خداوند نگویید که چقدر توفان شما بزرگ و سهمگین است. به توفان بگویید که خداوند شما چقدر بزرگ و توانا است.

منبع:مجله موفقیّت

دسته ها :
چهارشنبه هشتم 8 1387
کاریکلماتور 

اغنیا به آب درمانی و فقرا به نان درمانی نیازمندند.

شکسته ترین خط ، خط ِ فقر است.

تنها ننگ ِ ریاضیات ، درس ِ "جبر" است.

سقوط ، پروازی است که سر ِ زا می رود.

خط فکری اش "کوفی" بود ، از او پرهیز کردم.

ساعتم سرما خورده ، ثانیه ریزی پیدا کرده.

مترسک ، عاشق بازی ِ کلاغ پر است.

بی بخار ترین شیر شیر سرد است.

حلوای ماضی بعید را در زمان حال ساده می پزند

خاک سپاری اغاز حیات درخت است .

مسئله سازترین ادمهای دنیا معلمان ریاضی هستند.

بیدهای خانگی از باد نمی لرزند، پشم می خورند

پشتم باد خورده، ابر ِ وجودم از باران تهی شده.

خطِ فقر را، هیچ کس نمی خواند

دیکتاتور، همه چیز را با «من» وزن می کند.

نگهبانی الفبا را به «هـ» دوچشم می سپارم

نیروی ِ جاذبه‎ات، سیب گلویم را دچار سقوط کرد.

قالی را در منظر ِ عام به دار می آویزند

 

دسته ها :
چهارشنبه هشتم 8 1387
 

                   گاهی با خویش خلوت کنید.

 

در را ببندید

و

 به نیازها و مسئولیت های خویش بیندیشید

هر روز دست کم زمانی را صرف این کار کنید.

دسته ها :
چهارشنبه هشتم 8 1387
 

                 نگران نباشید که مردم درباره شما چه فکرمی کنند  

                                                       در واقع آنها    

                   اصلاً راجع به شما فکر نمی کنند.

دسته ها : نگاه متفاوت
چهارشنبه هشتم 8 1387
پدران فراموش می کنند

طفلک من گوش کن... تو خفته ای و رخسارت را زیر انگشتان کوچکت پوشانده ای .موهای مجعد طلائیت  بر پیشانی نمناکت چسبیده است.من آهسته خود را به خوابگاه تو رسانده ام،تا در برابر تو اعترافی بکنم.هم اکنون که در دفتر خود به خواندن روزنامه مشغول بودم،امواج ندامت بر من تاختن گرفت.

امروز قدری با تو به درشتی رفتار کردم،بامداد که تو برای رفتن به مهد کودک مهیا می شدی به تو پرخاش نمودم،زیرا که دستمال نمناک به بینی خود مالیدی .ملامتت کردم که کفشت واکس خورده نیست و چون بازیچه های خود را به زمین افکندی از روی خشم بانگی بر تو زدم.در وقت چاشت باز تو را به رعایت تربیت و ادب متوجه کردم.تو شیر را ریختی و لقمه ها را نجویده فرو می دادی.آرنج ها را به میز تکیه می دادی.،بیش از اندازه کره بر روی نان خود می مالیدی.وقت رفتنت به طرف من برگشته،دست را به نشانه ی وداع  حرکت دادی و گفتی "خداحافظ پدر ".من در جواب با ابروان درهم کشیده گفتم:"راست بایست".

شب که از کار برمی گشتم ،چون تو را در کوچه دیدم که بازی می کردی و زانو بر خاک می مالیدی و جورابت را پاره کرده بودی.تورا در حضور همسالانت سر افکنده کردم و تو را به پیش انداخته،به خانه آوردم و در راه غر می زدم که نمی دانی جوراب چقدر گران است،اگر پول از کیسه ی خودت بود بیش از این ها دقت می کردی .

پس از آن به خاطر داری که  چه شد؟در حالی که سرگرم کارم بودم ،با نهایت شرم و احتیاط خود را به اتاق من انداختی.من سر برداشته بی صبرانه از تو پرسیدم:"چه خبر است؟"تو پاسخی ندادی،اما بی اختیاربه جانب من دویدی و دستانت را بر گردنم حمایل کردی وبا محبت و خلوصی که خداوند در قلب تو رویانده و سردی  و خشونت من هم نمی توانست آن را پژمرده کند مرا در آغوش فشردی... پس از آن رو به فرار نهادی و من صدای پای کوچک تو را که از پله ها فرو می جستی تا مدتی     می شنیدم.

 آه فرزند!آن وقت کتاب از دستم افتاد و واهمه ای هولناک مرا فرو گرفت.با خود گفتم مرض انتقاد و غیب جویی مرا پدری پرخاشجو و زشت خو کرده است.تو را تنبیه کردم که چرا طفل هستی ؟ نه این بود که به تو محبت نداشتم،اما توقع و انتظارم از تو بیش از اندازه ی عمر تو بود.من تو را با مقیاس تجارب سالیان دراز خود می سنجیدم.غافل بودم که چه مایه فتوت  و وظیفه شناسی ونجابت در باطن تو نهفته است.دل کوچک تو مثل دامان سپیده دم که از پشت کوهسار برمی خیزد،روشن و پهناور است.گواه من همین بس که با آن همه درشتی  باز هنگام خفتن پیش من آمدی و "شب به خیر" گفتی. اکنون باید گذشته را از یاد ببرم.....امشب آمده ام تا با فرط پشیمانی و تاسف در کنار بستر تو زانو بزنم.

من گناه کارم .با تو مانند مردی رفتار کرده ام. اکنون که تو را در بستر کوچکت  می بینم که خسته و بی کس افتاده ای،ملتفت می شوم که کودکی کوچک هستی .دیروز بود که در آغوش مادر گریستی و سرت را بر دوش او می نهادی.......

توقع من از تو فوق طاقت تو بوده است......خیلی بیش از استعدادت از تو انتظار داشته ام.....

می دانم که در خواب هستی  واگر هم بیدار بودی،همه ی این مطالب را درک نمی کردی.فردا خواهی دیدکه پدری حقیقی و حسابی خواهم بود. باز رفیق و هم بازی تو خواهم شد،با خنده هایت خواهم خندید و با گریه هایت ،گریه خواهم کرد.و اگر هوس پرخاش و ملامت در من پیدا شود،زبانم را می گزم و این عبارت را ورد زبان خود قرار می دهم:"این طفلی بیش نیست. این کودک خردسالی بیش نیست" 

                                                                  لیونینگ استون لارند

دسته ها :
چهارشنبه هشتم 8 1387
X