صفحه ها
دسته
وبلاگ هاي مذهبي
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 727535
تعداد نوشته ها : 402
تعداد نظرات : 50
Rss
طراح قالب
GraphistThem253

دین پیامبر صلی الله علیه و آله قبل از بعثت

 

اتفاق مسلمانان بر آن است که پیامبر اکرمصلى الله علیه و آله در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شده‏اند، (1) حال سؤال این است که حضرت قبل از چهل سالگى متعبد بوده و خدا را اطاعت مى‏کرده‏اند یا خیر؟ در صورت اول تابع کدام یک از ادیان و شرایع بوده‏اند؟

قبل از هر پاسخى در این باره، ذکر چند مطلب ضرورى به نظر مى‏رسد.


مطلب اول:

از ابتداى خلقت تا روز قیامت، دین مورد رضایت ‏خداوند متعال یکى بیش نبوده است و تمام انبیاى الهى از حضرت آدمعلیه السلام تا حضرت خاتمصلی الله علیه و آله بشر را به یک دین دعوت نموده‏اند، چنان که خداوند متعال مى‏فرماید:«شرع لکم من الدین ما وصى به نوحا و ...؛ خداوند براى شما دینى قرار داد که قبلا به نوح توصیه شده بود، اکنون به تو توصیه مى‏کنیم و به ابراهیم و موسى و عیسى نیز توصیه کردیم.» (2)

خداوند این دین مورد نظر را «اسلام‏» نام نهاده و در قرآن کریم نیز از آن نام برده است:

«ان الدین عندالله الاسلام (3)؛ دین نزد خدا اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است.»

«ما کان ابراهیم یهودیا ولا نصرانیا ولکن کان حنیفا مسلما (4)؛ ابراهیم نه یهودى بود و نه نصرانى بلکه مرد موحد و مسلمانى بود.»

و در جاى دیگر از قرآن مى‏فرماید:

«و وصى بها ابراهیم بنیه و یعقوب یا بنى ان الله اصطفى لکم الدین فلاتموتن الا و انتم مسلمون (5)؛ ابراهیم و یعقوب به فرزندان خود چنین وصیت کرد: خداوند براى شما دین انتخاب کرده پس نمیرید مگر مسلمان باشید.»

پس معلوم شد که هدف اصلى از بعثت انبیا تبلیغ یک دین بوده و آن هم دین اسلام است. البته همه ادیان و شرایع در تمام مسائل با هم اشتراک نداشته، بلکه به خاطر موقعیت و مقتضاى زمان و مکان اختلافاتى با هم داشته‏اند، چنان که خداوند متعال فرموده است:

«لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجا (6)؛ ما براى هر قومى از شما شریعت و طریقه‏اى «خاص‏» قرار دادیم.»

اما این اختلافات جزئى خللى به مقصد اصلى و اصول فکرى و عملى مشترک بین تمام ادیان الهى نمى‏رساند، چرا که به استناد آیات و روایات، همه ادیان در اصول مانند مبدا و معاد و نبوت اشتراک دارند، آیاتى که ظهور در امر خداوند به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در تبعیت از ملت و دین ابراهیم و شرع نوحعلیه السلام دارند اشاره به همین امر است. (7) با توجه به این که دین یک امر فطرى است اهمیت دین واحد براى تمام انسان‌ها بهتر معلوم مى‏شود. چرا که عادتا تمام فطرت‌ها در اصل با هم مشترکند هر چند علل و عوامل زمانى و مکانى مقتضیات خاص خود را مى‏طلبد.


مطلب دوم:

تمام انبیاى الهى مقدمه ظهور و بروز نبوت پیامبر گرامى اسلام بوده‏اند، لذا تمام آنان موظف و مامور به انذار و بشارت مردم در جهت ‏بعثت این وجود مقدس بوده‏اند، پیامبر اکرم خود فرموده‏اند:«کنت اول الانبیاء فى الخلق و آخرهم فى البعث (8)؛ من از جهت آفرینش در بین انبیا، نفر اول بودم و در مبعوث شدن خاتم و آخرین آنها هستم.»

و باز فرموده‏اند: «نحن الآخرون السابقون یوم القیامة (9)؛ ما که در دنیا آخر از انبیا بودیم، روز قیامت ‏بر همه تقدم و پیشى داریم.»

و نیز فرموده‏اند: «آدم و من دونه تحت لوایى یوم القیامة (10)؛ تمام پیامبران در قیامت زیر پرچم من هستند.»

از امام صادق علیه السلام نیز نقل است که: «ما من نبى من ولد آدم الى محمد صلوات الله علیهم الا و هم تحت لواء محمد (11)؛ هیچ کدام از انبیا از فرزندان آدمعلیه السلام تا حضرت محمد نیستند مگر این که زیر لوا و پرچم حضرت باشند.»

آرى، تمام انبیا، در روز قیامت پشت‏ سر حضرت و تحت پرچم ایشانند، چرا که آنان مقدمه و ایشان نتیجه‏اند. آنها درخت و ایشان میوه و ثمره‏اند، و شریعت آنها برنامه‏هاى موقتى بوده است‏ براى تفهیم و تبیین قانون کلى اسلام که توسط پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله تبلیغ مى‏شده است.

امیرالمؤمنین علیه السلام چنین فرموده‏اند:

«بعث الله محمدا رسول اللهصلی الله علیه و آله لانجاز عدته و تمام نبوته ماخوذا على النبیین میثاقه (12)؛ خداوند سبحان براى وفاى به وعده خود و کامل کردن نبوتش، محمد رسول خویش را مبعوث ساخت در حالى که از همه پیامبران [براى بشارت دادن به آمدنش] پیمان گرفته شده بود.»


مطلب سوم:

فرق بین رسول و نبى است.مشهور چنین است که از جهت مصداق خارجى مقام رسول از نبى عزیزتر است، چرا که نبى فقط فرشته را در خواب مى‏بیند و احکام را از او مى‏گیرد ولى مامور به ابلاغ نیست، ولى رسول علاوه بر این که فرشته را مستقیما مى‏بیند مامور به ابلاغ تکالیف به مردم نیز هست. ضمن این که خود رسولان هم از نظر مقام و موقعیت در حد مساوى نبوده و بلکه بعضى به مقام امامت نیز نایل آمده‏اند. چنان که در تفسیر نمونه آمده است:

«از نظر تعبیرات قرآنى و لسان روایات بعضى معتقدند که رسول کسى است که صاحب آیین و مامور به ابلاغ باشد؛ یعنى وحى الهى را دریافت کند و به مردم ابلاغ نماید. اما نبى دریافت وحى مى‏کند ولى موظف به ابلاغ نیست ‏بلکه تنها براى انجام وظیفه خود اوست و یا اگر از او سؤال کنند پاسخ مى‏گوید.» (15)

به تعبیر دیگر، نبى مانند طبیب آگاهى است که فقط در محل کار خود آماده معالجه بیماران است و به دنبال بیماران نمى‏رود ولى اگر بیمارى به او مراجعه نماید از درمانش دریغ نمى‏کند. اما رسول مانند طبیبى است‏ سیار و به تعبیرى که امام علىعلیه السلام در نهج البلاغه درباره پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله فرموده: «طبیب دوّار بطبه‏» (16) او به همه جا مى‏رود و بدون این که منتظر مراجعه به او باشد خود به سراغ دیگران و اجتماع رفته و به هدایت آنها مى‏پردازد.

با توجه به این مطالب مى‏توان گفت که مقام رسالت ‏بالاتر از مقام نبوت است. و بعضى از انبیا فقط داراى مقام نبوت بودند و برخى دیگر علاوه بر مقام نبوت به مقام رسالت نیز مبعوث شدند. چنان که ابوذر غفارى - رضوان الله علیه - از پیامبر اکرم چنین سؤال کرد:

«یا رسول الله، تعداد انبیا چند نفرند؟ حضرت فرمود: 124 هزار نفر، باز پرسید چند نفر آنها رسول هستند؟ فرمود 313 نفر.» (17)

پس هر رسولى نبى هست ولى هر نبى رسول نیست، (18) لذا مقام رسالت در برگیرنده مقام نبوت هم مى‏باشد و خدا نبوت را قبل از رسالت عطا فرموده است. چنان که امام باقرعلیه السلام درباره حضرت ابراهیمعلیه السلام چنین فرموده‏اند:

«خداوند اول ابراهیم را به بندگى پذیرفت و سپس او را به نبوت مفتخر گردانید و بعد مقام رسالت را به او داد و بعد از آن او را خلیل خود قرار داد و در آخر مقام امامت را به او عطا فرمود.» (19)

و باز فرموده‏اند: «پیامبر اسلام قبل از آن که به رسالت مبعوث شود داراى مقام نبوت بود.» (20)


دیدگاه دانشوران

بعد از بیان این مطالب، باید گفت نظر علما و دانشمندان شیعه و اهل سنت راجع به این که پیامبر قبل از بعثت‏ به چه دین و آیینى تعبد داشته‏اند، مختلف است. هر چند قریب به اتفاق آنها اعتقاد دارند که ایشان قبل از بعثت موحد و خداپرست ‏بوده‏اند، چرا که هرگز براى هیچ بتى سجده نکردند و به هیچ بتى سوگند یاد ننموده و نام هیچ بتى را به جاى نام خدا بر زبان نیاوردند و سر سفره‏اى که با نام بت آغاز شده باشد و گوشت آن با نام خدایانى غیر از خداوند یکتا ذبح شده بود، ننشستند.» (21)

دیدگاه اول

فرقه‏اى به استناد ظاهر آیه شریفه: «ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان.» (22) مى‏گویند پیامبر قبل از بعثت، ایمان به خدا نداشته و موحد نبوده است!

در مقابل این فرقه، تمام مفسران شیعه و اهل سنت در تفسیر این آیه چنین گفته‏اند:

«منظور از «کتاب‏» در آیه شریفه همان قرآن کریم است که یقینا بعد از نزول وحى توسط جبرئیل پیامبر به قرآن و تفاصیل و مطالب آن آگاه گردید. و منظور از «ایمان‏» همان ایمان و اعتقاد به خدا نیست، چرا که ایمان معانى متعددى دارد و آنچه در آیه شریفه مقصود است همان شریعت و معالم دین بوده که فهم و اعتقاد و التزام به آنان در گرو وحى الهى بوده است.» (23)

و باز به استناد آیه شریفه: «وجدک ضالا فهدى‏» (24) گفته‏اند: ایشان قبل از بعثت در ضلالت و گمراهى و کفر به سر مى‏برده است. که باز در این آیه شریفه کلام مفسران چنین است:

منظور آیه، ضلالت در علم و آگاهى به احکام و شریعت اسلام است که بعد از بعثت از طریق وحى به آن هدایت‏ شده و آگاهى یافته‏اند. هر چند نوع مفسران بعد از این بیان گفته‏اند ممکن است منظور از ضلالت گم شدن متعارف است چنان که گویند: پیامبر اکرم در بعض کوچه‏هاى مکه گم شده بودند، ابوجهل ایشان را پیدا کرد و به نزد عبدالمطلب برگرداند. و یا این که وقتى حضرت با عموى بزرگوارش ابوطالب به شام رفته بودند، گم شدند و سپس پیدا شدند. یا وقتى که از قبیله بنى‏اسد به مکه برگشتند داخل شهر گم شدند... و این که خداوند فرموده «فهدى؛ پس تو را هدایت کرد» بنابر معناى اول، یعنى قرآن و شریعت اسلام و احکام آن را به تو شناسانید. و بنابر معناى دوم، این که بعد از گم شدن تو را به منزل برگرداند. (25)

مرحوم طبرسى در مجمع البیان وجه دیگرى فرموده‏اند، با این بیان که:

«خداوند تو را در میان قومى یافت که حق تو را نمى‏شناختند و تو در بین آنان حیران و سرگردان بودى. سپس آنها را به شناخت تو هدایت کرد و به فضل و صداقت تو اعتراف کرده و دور تو جمع شدند ...» (26)

زمخشرى در تفسیر آیه شریفه چنین مى‏گوید: «اگر نعوذ بالله پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله قبل از بعثت کافر بودند، هر آینه این امر به عنوان نقیصه‏اى براى ایشان مطرح مى‏شد.» (27)

به علاوه با مراجعه به سیره عملى حضرت این دیدگاه از اصل مردود است چرا که در موارد متعدد و کتاب‌هاى مختلف مشاهده مى‏کنیم و مى‏خوانیم که حضرت شدیدا از بتها متنفر بوده و اصلا به آنها توجهى نداشته‏اند. و وقتى که «بحیرا»ى راهب، ‏حضرت را به لات و عزى (دو بت ‏بزرگ مکه) سوگند داد، حضرت فرمود: «لاتسالنى باللات و العزى فوالله ما ابغضت ‏شیئا بغضهما (28)؛ مرا به لات و عزى سوگند مده، به خدا قسم چیزى نزد من مانند آن دو مبغوض نیست.»

و یا هر وقت کسانى از اهل قبیله پیامبرصلی الله علیه و آله از آن حضرت مى‏خواستند که با آنها به بتکده برود، امتناع ورزیده و قبول نمى‏کردند و به آن جا نمى‏رفتند. (29)


کدام دین؟

اما این که در طریق توحید و یکتاپرستى، حضرت تابع کدامیک از ادیان و شرایع قبل از اسلام بوده است آراى علماى مسلمانان مختلف است: بعضى این امر را که پیامبر از ادیان قبل از اسلام تبعیت مى‏کرده است جایز مى‏دانند. ولى این که آیا واقعا این امر به وقوع هم رسیده و پیامبر تبعیت از آنها مى‏کرده است توقف کرده‏اند. از جمله کسانى که نظر بر این قول دارند، حجة‏الاسلام غزالى، قاضى عبدالجبار، سیف الدین آمدى، (30) تاج الدین عبدالوهاب سبکى (31) و از دانشمندان شیعه نیز سید مرتضى (32) را مى‏توان نام برد.

استناد این گروه شاید این باشد که مى‏گویند هیچ دلیل معتبرى بر تعبد و یا عدم تعبد حضرت پیامبر اکرم نسبت ‏به ادیان گذشته در دست نیست. (33)


دیدگاه دوم

گروهى نیز معتقدند که حضرت، از یکى از ادیان گذشته، تبعیت مى‏کرده‏اند. ما قبل از آن که به طور مختصر درباره آن دینى که حضرت از آن تبعیت کرده‏اند چیزى بگوییم و دلیل قائلین آن را بیان کنیم و جواب بدهیم، به بعضى از دلایل کلى معتقدین این دیدگاه اشاره کرده سپس به قول مورد نظر و صحیح پرداخته و با دلایلى آن را بیان مى‏کنیم و بعد از آن در بیان دفع توهم، دلایل قائلین به تبعیت را هم اشاره و جواب مى‏دهیم. اینک دلایل آنان:

1-اگر ایشان متعبد به شریعتى از شرایع گذشته نبودند، پس با چه معیارى به حج و عمره مشرف مى‏شده و اعمال آنها را انجام مى‏دادند. با چه دستورى از گوشت مردار و یا حیوانى که با نام خدایانى غیر از خداوند یکتا ذبح شده بود نمى‏خوردند و همچنین اعمال دیگرى که انجام آنها منوط به دانستن احکام آنهاست. پس باید گفت پیامبر به تبعیت ‏یکى از آن شرایع این گونه اعمال را انجام مى‏داده‏اند.

2-در تاریخ برخورد مى‏کنیم که پیامبر در حکم سنگ‏سار کردن زناکار به تورات مراجعه کرده بودند. (34)

3-آیات متعددى در قرآن داریم که خداوند متعال پیامبر اکرم را مامور به تبعیت از شرایع گذشته مانند شریعت نوح، ابراهیم، موسى و عیسى مى‏نماید و این خود دلیلى است که ایشان باید از آنها یا یکى از آنان تبعیت مى‏کرده‏اند.


دیدگاه سوم

در مقابل این دیدگاه‌ها، اکثر دانشمندان اهل سنت و شیعه نظر بر این دارند که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله قبل از بعثت تابع هیچ شریعتى از شرایع گذشته نبوده‏اند، بلکه به تکلیف خود عمل مى‏نموده‏اند، چنان که شیخ طوسى در «عدة الاصول‏» مرحوم میرزاى قمى در «قوانین الاصول‏» علامه طباطبایى در «المیزان‏» مرحوم طبرسى در «مجمع البیان‏» و علامه مجلسى در «بحارالانوار» و همچنین از دانشمندان اهل سنت کسانى مانند قاضى عیاض در «الشفاء بتعریف حقوق المصطفى‏» ابوبکر باقلانى، ابوعلى حیائى، ابوهاشم معتزلى، (35) جارالله زمخشرى در تفسیر «الکشاف‏» امام فخر رازى در «تفسیر کبیر» و ابن ابى‏الحدید معتزلى در «شرح نهج البلاغه‏» (36) قائل به این قول شده‏اند.

از جمله دلایلى که بر این قول - که دیدگاه حق و صحیح نیز همین است - دلالت دارد عبارتند از:

1-قریب به اتفاق دانشمندان شیعه و اهل سنت از جمله تمام معتزله بر این قول نظر دارند.

2-تمام مسلمانان اتفاق نظر دارند که پیامبر اکرم بر تمام انبیا برترى داشته و افضل از آنان است، و از نظر عقل تبعیت کردن افضل از مفضول صحیح نیست. (37)

3-اگر واقعا ایشان به یکى از شرایع گذشته متعبد بوده‏اند حتما در تاریخ زندگى ایشان نقل مى‏شده است و اهل آن شریعت این را جزو افتخارات خود مى‏دانسته و از این مساله به نفع خود احتجاج مى‏کرده‏اند، در حالى که در هیچ جاى تاریخ چنین امرى ذکر نشده است.

4-حضرت امام على بن ابى‏طالبعلیه السلام که از کودکى در محضر پیامبر بوده و تربیت ‏یافته مکتب محمدىصلی الله علیه و آله است در این باره چنین نظر مى‏دهد: «لقد قرن الله بهصلی الله علیه و آله من لدن ان کان فطیما اعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره (38)؛ از همان زمان که رسول خدا از شیر گرفته شد، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگان خود را با او قرین ساخت، تا شب و روز وى را به راه‌هاى مکارم و طرق اخلاق نیک جهان سوق دهند.»

5-با توجه به مراجعه به منابع معتبر شیعه و اهل سنت ‏به طریق صحیح و معتبر از پیامبر نقل شده است که فرموده‏اند: «کنت نبیا و آدم بین الروح و الجسد (39)؛ من به مقام نبوت رسیده بودم در حالى که هنوز روح به جسد آدم دمیده نشده بود.»

همان طورى که قبلا گفتیم نبى کسى است که فرشته را در خواب مى‏بیند و احکام را از او مى‏گیرد. پس پیامبر قبل از بعثت نیز مقام نبوت را داشته و در چهل سالگى به مقام رسالت مشرف شده‏اند، چنان که روایات دیگرى نیز از پیامبر اکرم و امام باقر علیه السلام در تایید این امر بیان داشتیم.

6-با مراجعه به سیره عملى آن حضرتصلی الله علیه و آله در طول چهل سال قبل از بعثت این امر به خوبى معلوم و مشخص مى‏شود که ایشان در این مدت راه و روش خاص خود را مى‏رفته و هیچ موردى ملاحظه نشده است که ایشان به کتاب و یا دانشمندى از دانشمندان شرایع گذشته مراجعه نمایند و یا در معابد و کلیساهاى یهودی‌ها و نصارى و یا مذاهب دیگر رفته و مشغول عبادت و انجام اعمال آنها باشند.


نقد دلایل گروه دوم

اما این که قائلین به این قول که حضرت از یکى از شرایع گذشته تبعیت مى‏کرده و در اثبات این امر به آیاتى از قرآن کریم استناد کرده‏اند، مانند:

-اولئک الذین هدى الله فبهداهم اقتده. (40)

-شرع لکم من الدین ما وصى به نوحا والذى اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسى و عیسى. (41)

-ثم اوحینا الیک ان اتبع ملة ابراهیم حنیفا. (42)

-انا انزلنا التوراة فیها هدى و نور یحکم بها النبیون. (43)

بعضى از این گروه حضرت را تابع نوح و برخى ایشان را تابع ابراهیم و عده‏اى دیگر تابع موسى. و گروه دیگرى نیز پیامبر را به این دلیل که قبل از اسلام آیین رسمى شریعت‏ حضرت عیسى بوده و با آن شرایع گذشته نسخ شده بود پس حضرت را تابع شریعت ایشان مى‏دانند.

جواب کلى این قبیل از آیات قرآن این است که: مقصود از اوامر الهى در خصوص تبعیت پیامبر اسلام از انبیاى گذشته در خصوص احکام فروع دین از قبیل نماز و روزه و حج و امور دیگر نیست هر چند این نوع احکام نیز در شریعت‌هاى گذشته وجود داشته است چنان که خداوند مى‏فرماید:

«یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم.‏» (44)

یا حضرت عیسى فرموده است:

«و اوصانى بالصلاة والزکاة ما دمت‏حیا.» (45)

و یا از قول حضرت موسى مى‏فرماید که خداوند خطاب به ایشان چنین فرموده است:

«فاعبدنى و اقم الصلاة لذکرى.‏» (46)

بلکه مقصود این قبیل آیات تبعیت در اصول کلى دین مانند توحید و معاد، مکارم و محاسن اخلاقى، صبر بر آزار و اذیت کافران و مشرکان بوده است. (47)

به علاوه این که چطور ممکن است ‏خداوند پیامبر را به تبعیت از شرایع گذشته وادار بنماید در حالى که آنها خود با هم اختلاف در فروع داشته و متناقض با هم بوده‏اند. (48)

ضمن این که مرحوم علامه طباطبایى مى‏فرمایند: اگر مقصود خداوند امر پیامبر به تبعیت از آن پیامبران و شریعت آنها بوده، باید مى‏فرمود: «بهم اقتده؛ به آنها اقتدا کن‏» در حالى که در آیه شریفه مى‏فرماید: «بهداهم اقتده؛ به روش هدایت آنها که همان هدایت الهى مشترک بین تمام انبیاست اقتدا کن.» (49)

و اما این که بعضى به استناد این بیان که پیامبر در مساله سنگ‏سار کردن در زنا به تورات حضرت موسى مراجعه کرده است، جواب چنین مى‏توان گفت که: (50)

اولا: این حدیث از خبرهاى واحد است که در این گونه مسائل (اعتقادات) مورد توجه و عمل واقع نمى‏شوند.

ثانیا: اگر واقعا در این مورد مراجعه به تورات کرده باشند، باید در موارد دیگرى نیز مراجعه مى‏کرده و منتظر وحى نمى‏شدند.

ثالثا: شریعت ‏حضرت موسى که به وسیله شریعت ‏حضرت عیسىعلیه السلام نسخ شده بود، پس چرا پیامبر به انجیل مراجعه نکردند.

رابعا: مى‏توان گفت که پیامبر حکم سنگ‏سار کردن را از طریق وحى الهى به دست آورده بود و اگر هم به تورات مراجعه کرده باشد، دلیل دیگرى داشته است. به این که به غیر مسلمانان بفهماند که حکم در سنگ‏سار کردن موافق همان حکم در تورات است و این موجب صدق نبوت ایشان هم مى‏شده است. (51)

و اما این که ایشان با چه معیارى اعمال متعددى را با احکام خاص خود انجام مى‏داده‏اند؟

چنان که گفتیم ایشان قبل از چهل سالگى مقام نبوت را داشتند و به همین جهت فرشته‏اى از فرشتگان همیشه همراه ایشان بوده و احکام لازم و محاسن اخلاقى و آداب نیک را به ایشان تعلیم مى‏داده است چنان که حدیث امام علىعلیه السلام نیز بیانگر این امر بود.

بنابر این نظر صحیح که بیشتر مسلمین از شیعه و اهل سنت‏ بر آن اتفاق دارند همان است که پیامبر تابع هیچ یک از شرایع گذشته بر اسلام نبوده، بلکه او به تکلیف خود عمل مى‏کرده و پیوسته خط توحید را ادامه مى‏داده و به اصول اخلاقى و عبادت الهى مقید و پاى بند بوده است.  در پایان در تایید این دیدگاه کلام علامه مجلسى را حسن ختام قرار مى‏دهیم که چنین نوشته‏اند:

«آنچه از اخبار و روایات معتبر براى من معلوم شد، این است که پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله قبل از بعثت، مقام نبوت را داشته و حضرت جبرئیل او را کمک مى‏کرده است: و یک فرشته با او همدم بوده به طورى که حضرت فرشته را در خواب مى‏دیده و با او صحبت مى‏کرده است، و بعد از چهل سالگى که به رسالت مبعوث شدند، فرشته را مى‏دیده و با او صحبت مى‏کرده و وحى بر او نازل مى‏شده، و حضرت پیام الهى را تبلیغ مى‏کرده است.» (52)


پى‏نوشت‏ها:

1)ر.ک: الصحیح من سیرة النبی، ج‏1، ص‏191 - 197.

2)شورى(42) آیه‏13.

3)آل عمران(3) آیه‏19.

4)همان، آیه‏67.

5)بقره(2) آیه‏132.

6)مائده(5) آیه‏48.

7)ر.ک: الشفاء بتعریف حقوق المصطفى(ص)، قاضى عیاض، ج‏2، ص‏795.

8)همان، ج‏1، ص‏61/ ابن کثیر، سیره پیامبر، ج‏1، ص‏289 و 318.

9)ابن کثیر، سیره پیامبر، ج‏1، ص‏319.

10)شهید مرتضى مطهرى، ختم نبوت، به نقل از بحارالانوار.

11)شیخ عباس قمى، سفینة البحار، ج‏2، ص‏518، باب لام.

12)نهج البلاغه، خطبه اول.

13)اصول کافى، کتاب الحجة، باب سوم، ج‏1، ص‏176.

14)ر.ک: بحارالانوار، ج‏11، باب معنى النبوة/ مراءة العقول، ج‏2، ص‏289.

15)تفسیر نمونه، ج‏13، ص‏92/ و همچنین رک: تفسیر منشور جاوید، ج‏1، ص‏257 – 277/ مفاهیم القرآن، ج‏4، ص‏315 - 370.

16)نهج البلاغه، خطبه‏108.

17)شرح ملاصدرا بر اصول کافى، کتاب الحجة، ص‏453.

18)بحارالانوار، ج‏11، ص‏32.

19)اصول کافى، ج‏2، ص‏175.

20)همان، ص‏176.

21)ر.ک به الوفاء باحوال المصطفى، ج‏1، ص‏139.

22)شورى(42) آیه‏52.

23)ر.ک: المیزان، ج‏18، ص‏77/ مجمع البیان، ج‏9، ص‏58; تفسیر ملاصدرا، ج‏3، ص‏123/ الکشاف، ج‏4، ص‏235.

24)ضحى (93) آیه‏6.

25)ر.ک: تفسیر ملاصدرا، ج‏3، ص‏123/ زمخشرى، الکشاف، ج‏4، ص‏768، الشفاء بتعریف حقوق المصطفى، ج‏2، ص‏724 تا 726.

26)مجمع البیان، ج‏10، ص‏766.

27)زمخشرى تفسیر الکشاف، ج‏4، ص‏768.

28)بحارالانوار، ج‏15، ص‏169/ الشفاء بتعریف حقوق المصطفى، ج‏2، ص‏729.

29)همان.

30)ر.ک: سیف الدین الامدى، الاحکام فى اصول الاحکام ، جزء 4، ص‏131.

31)ر.ک: جمع الجوامع، ج‏2، ص‏352. این کتاب در علم اصول فقه و جزو کتاب‌هاى درسى مدارس علمى اهل سنت است.

32)ر.ک: سید مرتضى، الذریعه الى اصول الشریعه، ج‏2، ص‏595. ایشان در این موضوع بطور مفصل بحث کرده‏اند.

33)همان، ص‏596، الشفا بتعریف حقوق المصطفى، ج‏2، ص‏794.

34)ر.ک: شیخ طوسى، عدة الاصول، ج‏2، ص‏60 - 64. ایشان نیز در این موضوع به طور مبسوط بحث کرده‏اند و بر خلاف استادش سید مرتضى قائل به عدم تبعیت پیامبر از شرایع گذشته هستند.

35)ر.ک: الشفا بتعریف حقوق المصطفى، ج‏2، ص‏793/ عدة الاصول شیخ طوسى، ج‏2، ص‏60.

36)ر.ک: شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج‏17، ص‏207.

37)الذریعه الى اصول الشریعه، ج‏2، ص‏596/ عدة الاصول ج‏2، ص‏60 - 61.

38)نهج البلاغه، خطبه قاصعه، شماره‏192.

39)بحارالانوار، ج‏18، ص‏278/ ابن کثیر، سیره پیامبر(ص)، ج‏1، ص‏317.

40)انعام(6) آیه‏90.

41)شورى(42) آیه‏13.

42)نحل(16) آیه‏133.

43)مائده(5) آیه‏44.

44)بقره(2) آیه‏183.

45)مریم(19) آیه‏31.

46)طه (20) آیه‏14.

47)ر.ک: کتاب‌هاى تفسیر شیعه و اهل سنت و همچنین الشفاء بتعریف حقوق المصطفى، ج‏2، ص‏795.

48)ر.ک: مجمع البیان، ج‏3، ص‏514/ تفسیر فخر رازى، ج‏13، ص‏70.

49)المیزان، ج‏7، ص‏260.

50)ر.ک: شیخ طوسى، عدة الاصول.

51)الذریعة الى اصول الشریعه، ج‏2، ص‏603.

52)بحارالانوار، ج‏18، ص‏277/ مفاهیم القرآن، ج‏5، ص‏162.

قول منسوب به حشویه است. ر.ک به شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید.

حشویه از فرقه‏هاى مشبهه هستند که مى‏گویند مخلصین از مسلمانان در آخرت با خدا مصافحه و معانقه کرده و در کنار هم مى‏نشینند. «ر.ک: ترجمه ملل و نحل، شهرستانى، ج‏1، ص‏133.

منبع:سایت تبیان

 


دسته ها : پیامبر اعظم(ص)
دوشنبه بیست و هشتم 5 1387
X