و چه بد است که دوباره باید تکرار تاریخ را ببینی و به حکم وجدان سکوت کنی...
***
آنجا که می بینی رقیبانت به بدترین الفاظ تو را به باد تهمت و استهزا می گیرند و حتی اگر از خود دفاع کند محکوم به بستن دهان مخالف می شوی....
چه دردناک است ببینی دروغ می گویند و وقتی پاسخشان می گویی به فرافکنی و کتمان واقعیت محکومت می کنند...
چه سخت است ببینی باز هم تمام قدرت و ثروت زیر زمینی یک کشور کمر به نابودیت بسته و همه می بینند و دم نمی زنند و سر آخر باز هم تو محکومی...
چه دشوار است که یاد امام زمان را بر لب، خرافات می دانند و تبلیغات و حرفهایشان یادآور خرافی ترین حرف ها و رفتارهاست و تو باز محکوم به خرافه پرستی هستی...
چه سخت است که همه بخواهند برنامه های تو را اجرا کنند یا ادامه دهند و سر آخر تو را محکوم به بی برنامه گی و تهجر می کنند...
چه سخت است که می بینی استقبال چند صد نفری و چند هزار نفریشان را در بوق و کرنا می کنند و آن را حماسه می نامند و استقبال میلیونی از تو را پوپولیسم!...
چه بی انصاف ی است ببینی تمام زرو زور و تزویر در مقابلت علم شده اند و تو را نماد آن می دانند!
و چه دشوار است که ببینی بیش از یک ماه است تو را تلویزیون سانسور کامل خبری کرده و حتی اقدامات روزانه ات را هم حذف کرده اند و در گزارش اقدامات کاندیداها نیز همیشه در آخر می آورندت و بسایری از روزها حتی نامی از تو نمی رود و رقبایت از سر بی انصافی هر روز نامه ای می نویسند و محکومت می کنند که صدا و سیما شده جولانگاه تو...
و چه سخت است ببینی بعد از چند ماه کشاکش تنها کسی که کمترین میزان تبلیغات(در حد صفر) را داشته و تا به حال تنها دو میتینگ انتخاباتی داشته و حتی نمی توان پوسترش را در سطح شهر ببینی محکوم می شود که بیشترین فعالیت های انتخاباتی را دارد...
وچه بی مروتانه طرفدارانت را در هر برنامه رقیب به باد کتک می گیرند و راهی بیمارستانش می کنند و تو و هوادارانت را محکوم به خشونت و فاشیسم می کنند...
***
و چه دردناک است که دوباره تاریخ بعد از چهار سال تکرار شده و ما مجبوریم هنوز سکوت کنیم...و با اینکه دوست نداشتم دیگر شخصی بنویسم اما نتوانستم این مظلومیت را فریاد نکنم...یاعلی