آیا رئیس جمهوری مملکت حق نداشت بعد از این 4 سال یک بار از خودش دفاع کند؟!
اخلاق؟! کدام اخلاق همانکه دختر آقای هاشمی گفت این دولت اگر دوباره رای بیاورد امر بر او مشتبه می شود که امام زمان (عج) است و یا همان که آقای موسوی رسما اعلام میکرد دولت احمدی نژاد یک دولت دیکتاتورست؟!
احمدی نژاد دیکتاتور بود چون تا کنون در هیچ دولتی عکس رئیس جمهور را در برابرش آتش نزدند و لبخند...
یادمان نرفته است برخورد آقای خاتمی عزیز (که شخصا برایم محترم اند) با دانشجویان را در سال آخر دولتش بدون آنکه عکسش را آتش زنند.
یادم می آید اعتراض طلبه های قمی و طرح سوال از هاشمی را در قم و حکم قضایی برای منتقدین را!
احمدی نژاد دیکتاتور است چون در هیچ دوره ای رئیس جمهور حاضر نشده بود به پای میز مناظره بنشیند!
و اما حیثیت نظام و احساس خطر...!
آقای موسوی وقتی سفیر قبرس در دولت هشتم در خاک کشورمان به ناموس وطنمان تجاوز کرد و دولت هشتم با سیاست تنش زدایی سفیر محترم را بدرقه کشورش کرد حیثیت نظام خدشه دار نشد؟!احساس خطر نکردید؟!
آقای موسوی می دانید که دولت آمریکا 5 سال پیش رسما از دولت ژاپن عذر خواهی کرد و دلیل عذرخواهی هم تجاوز یک سرباز آمریکایی به یک دختر ژاپنی بود؟! دقت کنید که سرباز آمریکایی این عمل را انجام داده بود و نه سفیر ایالات متحده!
شایعه کرده بودند که احمدی نژاد در فیلم تبلیغاتی اش گریه می کند که مظلوم نمایی کند و بعد از اتفاق نیفتادن این امر گفتند که در مناظره قصد گریه کردن دارد! غافل از آنکه او بجای گریستن محکم و استوار حرفهایش را زد!
و یادمان نرفته است که آقای هاشمی بخاطر انتقاد یک روزنامه از دولتش در تریبون نماز جمعه گریست!
و حالا چه کسی به دنبال مظلوم نمایی افتاده است؟! کسی که نتواند از خودش دفاع کند فردا چگونه خواهد توانست از مملکت دفاع کند؟
و افشای اسامی بعضی از افراد..!
می گویند متهمین نبوده اند تا از خود دفاع کنند اما مگر در مناظره شب قبلش که دو طرف در زیرسوال بردن احمدی نژاد رقابت میکردند احمدی نژاد آنجا بود تا از خود دفاع کند؟! این انصاف، انصاف گزینشی نیست؟!
و مگر خودشان نگفتند که اگر راست می گوید و 4 سال شعارش را می دهد اعلام کند؟!
و مگر مرعشی هفته پیش نگفته بود که ما دزد بودیم اما چرا احمدی نژاد عرضه نداشت ما را بگیرد؟!
وحال چه شده است؟! اگر مصلحت نظام در این است که 4 سال تخریب شوی و حق یک بار دفاع از خود را نداشته باشی و اگر مصلحت این است که در برابر همه این رفتارها سکوت کنی تا به کسی بر نخورد همان بهتر که مصلحت اندیش نباشیم!
خدایا مرا از این فاجعه پلید" مصلحت اندیشی" که چون همه کس گیر شده وقاحتش از یاد رفته و بیماریی شده است که از فرط عمومیتش هر که از آن سالم مانده باشد بیمار می نماید مصون بدار:"تا به رعایت مصلحت حقیقت را ذبح شرعی نکنم"
دکتر شریعتی
اضافات:
با ماجرای مدرک تحصیلی خانم رهنورد موافق نبودم چون پای یک زن را بهتر بود به میان نکشیم چرا که سر در اتاق خود مهندس موسوی نوشته است:" دکتر میرحسین موسوی"...
اما اینکه میگویند عکس ناموسش را نشان داده را هم قبول ندارم چون هم چندان عکسی نبود، یک عکس سه در چهار سیاه و سفید و هم اشاره احمدی نژاد به متن پرونده بود و از طرفی خیلی رنگین تر از این عکس هم از خانم رهنورد در اینترنت منتشر شده و از صدا و سیما در کنار آقای میرحسین به نمایش در آمده اما باز هم بهتر بود اشاره ای نمی شد تا دو طرف از آن سوء استفاده نکنند!
این بار نزدیک بود به احمدی نژاد رای ندهم اما نظرم کاملا عوض شد!
پیرمرد روز سه شنبه که احمدی نژاد به مشهد آمده بود از 6 صبح تا 12 ظهر یک گوشه نشسته بود و عکس رئیس جمهور را در دست گرفته بود و میگریست! مظلوم آن پیرمرد بود نه این سیاستمداران!
بعدا اضافه کردم:
مدرک کردان تقلبی بود قبول اما مگر آدم نبود؟! چطوره که علنا عکس سند تجاوزش به یک زن رو در زمان شاه بطور وسیع منتشر کردند؟ چطور شد که این ماجرا رو پشت تریبون مجلس فریاد زدند آیا آبرو مختص افراد خاصی است؟! نشون دادن پرونده خانم رهنورد با یک عکس سه در چهار سیاه و سفید نامردی بود یا منتشر کردن این سند؟ لطفا دم از اخلاق نزنید وقتی سنگین ترین تهمتها رو و کثیف ترین نوع تخریب رو برای وزیر دولت احمدی نژاد و شخص خودش انجام دادید؟ کردان فقط از احمدی نژاد مسئولیت گرفته بود؟ خوبه که نصف مسئولان جمهوری اسلامی در جایی گماشته بودنش حالا چی شد وقتی شد وزیر احمدی نژاد سند تجاوز جنسی اش رو رو کردند؟! بی اخلاقی از این بالاتر؟ لطفا دم از اخلاق نزنید وقتی به این راحتی با آبروی افراد بازی میکنید!
دهمین انتخابات ریاست جمهوری دیشب به پایان رسید. نتیجه انتخابات هرچه باشد، آنچه باید گفته می شد گفته شد؛ و این یعنی، پایان انتخابات قلبهای یک ملت. میلیون ها چشم، از پشت قاب شیشه ای دیدند که در شامگاه چهارشنبه، ۱۳ خرداد ۱۳۸۸، گوشه ای از تاریخ این آب و خاک رقم خورد و یک آهنگرزاده روستایی، توانست نماد مثلث زر و زور و تزویر در مقابل دیدگان یک ملت، رسوا کند.
نمی خواهم حماسه سرایی کنم. آنچه گفته شد و دیده شد به اندازه کافی واضح و روشن بود. در این میان ذکر چند نکته بنظرم لازمست:
- رای های هیئتی، طرفداری کورکورانه
در این مناظره حجت بر کسانی که در جوزدگی، قشری گرایی و هیئتی و تکلیفی رای دادن حامیان میرحسین تردید داشتند، تمام شد. کسی که در اظهارنظرهای ساده دچار لکنت می شود و صدایش می لرزد و در یک صحبت ۴۱ دقیقه ای، ۲۸ بار از کلمه “چیز″ استفاده می کند، هرگز شایستگی ریاست جمهوری یک ملت بزرگ را ندارد. تصور کنید میرحسین رئیس جمهور شود و بخواهد با یک خبرنگار آمریکایی مصاحبه کند. نتیجه این مصاحبه بنظر شما چه می تواند باشد؟!
- خیمه شب بازی سبز
احمدی نژاد با سند و مدرک ثابت کرد، تمام این بازی سبز، یک خیمه شب بازی بچگانه با کارگردانی هاشمی رفسنجانی است. میرحسین و کروبی و رضایی و خاتمی تفاوتی با هم ندارند. کارگردان یک جای دیگر نشسته. کارگردانی که فرزند ملت به خوبی او را رسوا کرد.
- آخرین تیرهای ترکش عوامفریبان
رفتار عوامفریبانه و پوپولیستی حامیان میرحسین، اکنون به اوج خود رسیده است. در شرایطی که همگان متوجه ناتوانی میرحسین در پاسخگویی به استدلالات احمدی نژاد شده اند، سبزها به یکباره یاد اخلاق و فرهنگ و ادب و متانت و نجابت افتاده اند. جالب آنجاست که این دوستان، ناتوانی و دستپاچگی بی حد و حصر میرحسین را به حساب متانت و نجابت او می گذارند! ای کاش میرحسین اصلا در این مناظره حرفی نمی زد تا نجابتش بیشتر حفظ می شد!
- حرفهای احمدی نژاد “اخلاقی” نبود!
آنها که ۴ سال، هر روز و هر شب تمام مرزهای اخلاقی و اعتقادی را زیر پا گذاشتند و از هر ابزاری برای تخریب و توهین و تهمت به منتخب ملت دریغ نکردند، آنهایی که به قد و قواره و قیافه و خانواده احمدی نژاد هم رحم نکردند، آن هایی که در میان حامیان سبزپوش خود، منتخب یک ملت هفتاد میلیونی را “کوتوله” نامیدند و وی را با بدترین وضع تحقیر نمودند، اکنون پرچمدار احترام و تکریم و اخلاق و انسانیت شده اند! من از خوانندگان عزیز این مطلب می پرسم: کدامیک بی ادبانه تر است؛ چهل و پنج دقیقه افشاگری یا چهارسال تهمت و توهین؟
- نباید اسم می برد!
کسانی که چهار سال احمدی نژاد را به بلوف زدن و دروغ گفتن درباره مفاسد اقتصادی متهم می کردند و می گفتند اگر دکتر راست می گوید چرا اسم نمی برد؛ اکنون ناراحتند که چرا احمدی نژاد اسم چند نفر را برده است! مشخص نیست احمدی نژاد بالاخره در راه مبارزه با مفاسد اقتصادی، باید اسم اشخاص را ببرد یا نبرد!
- آقازاده ها منصوب رهبری نیستند
کسانی که حیثیت چند آقازاده مفسد را با حیثیت نظام گره می زنند و افشاگری های احمدی نژاد را، هتک حرمت نظام می خوانند بدانند که آبروی شهدا و امام شهدا، هرگز با رسوایی چند مفسد خدشه دار نخواهد شد. آنهایی هم که به بهانه ارتباط چند شخص با رهبری، حرکت احمدی نژاد را تهمت به شخص رهبری می دانند، فراموش نکنند که منصوبین رهبری در مجمع تشخیص مصلحت و دفتر بازرسی و…، معصوم نیستند و فرزندانشان می توانند دست به هر خطا و مفسده ای بزنند (که در این سال ها زده اند). فساد آقازاده ها در همه جای دنیا اتفاق میفتد؛ با این تفاوت که در کشورهای پیشرفته، شخص فاسد را محاکمه می کنند، نه اینکه به بهانه زیر سوال رفتن کل سیستم، جلوی افشای مفاسد را بگیرند.
-مدرک ما ناموس ماست!
کسانی که طی مدت ۹۰ روز، درباره مدرک جعلی علی کردان تمام کردند و آبروی او را تمام و کمال لگدمال کردند، از این که دکتر احمدی نژاد درباره مدرک زهرا رهنورد افشاگری کرده ابراز نارضایتی می کنند. گویی نه کردان و نه هیچ کس دیگر در این مملکت ناموس ندارد و حالا که “مدرک” علمی همسر میرحسین زیر سوال رفته، به ناموس او توهین شده! عوامفریبی تا کجا؟
- میرحسین شش تایی شد
میرحسین در گفتگو با احمدی نژاد آنقدر ناتوان بود که حتی به یک انتقاد او نیز نتوانست پاسخ دهد. برداشت غیر قانونی ۹۵ میلیاردی میرحسین از بودجه بدون اجازه مجلس، نظر میرحسین درباره اعزام نیرو به فلسطین، شوریدن میرحسین به تنها روزنامه مخالف خود، قطع رابطه با عربستان سعودی، قانون گریزی میرحسین در دورزدن رئیس جمهور در انتخاب وزرا و دخالت امام، مدرک همسر میرحسین و… مواردی بودند که میرحسین، احتمالا بخاطر “نجابت” و “متانتش”کوچک ترین اشاره ای به آن ها نکرد! سعید حجاریان راست گفته بود که اگر میرحسین در مناظره شرکت نکند، ۳ بر صفر و اگر شرکت کند، ۶ بر صفر بازنده خواهد بود.
- دانشجویان ستاره دار و طبل رسوایی
سکوت سبزهای پرمدعا درباره رسوایی دانشجویان ستاره دار و آغاز این عمل زشت در زمان وزارت دکتر معین، دریایی از معنا و مفهوم دارد. تا به این لحظه حتی یک اظهار نظر در این رابطه در هیچ سایت و وبلاگی از حامیان جبهه اصلاحات ندیده ام. فکر کنم آن ها هم دارند متانت و نجابت به خرج می دهند و نمی خواهند بر این طبل رسوایی بکوبند!
- دکتر میرحسین از دکتری ساقط شد
در پی مناظره شب گذشته، سایت دانشگاه تربیت مدرس، امروز (تاکید می کنم؛ همین امروز)عنوان “دکتر” را از ابتدای نام میرحسین موسوی حذف کرد. (من دیروز عنوان “دکتر میرحسین موسوی” را در این سایت را دیدم و خواستم امروز درباره آن مطلب بنویسم که ظاهرا الان این عنوان جعلی حذف شده است). حالا دیگر میرحسین، تنها عضو غیر دکتر لیست بلند بالای اعضای هیات علمی دانشکده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس است.
- پاسخ دندان شکن ملت به حسن خمینی
کسانی که امروز صبح مراسم رحلت امام را در تلویزیون مشاهده کردند، متوجه تاثیر عمیق سخنان احمدی نژاد بر مردم شدند. آنجا که سید حسن خمینی می خواست با استفاده (یا به بیان بهتر، سوء استفاده) از نام خمینی کبیر، علیه احمدی نژاد سخن بگوید؛ در حالی که با شعارهای کوبنده مردم در حمایت از رئیس جمهور مواجه شد. سخنرانی حسن خمینی، درس بزرگی بود برای کسانی که می خواهند از عنوان و اعتبار بزرگان، برای مطامع و اغراض خود سوء استفاده کنند.
- رهبری حجت را تمام کرد
سخنان رهبری نیز، بسیار عجیب و آموزنده بود. در حالی که مخالفین احمدی نژاد در خیال خود منتظر واکنش تند رهبری به افشاگری های دیشب دکتر احمدی نژاد بودند، مقام معظم رهبری حتی یک کلمه درباره افشاگری های اقتصادی رئیس جمهور بر علیه آقازاده ها سخن نگفتند. سکوت رهبری در این رابطه اگر نشانه تایید مواضع احمدی نژاد نیست نشانه چیست؟!
- وای اگر پرده بیفتد…
سخت منتظرم تا مناظره دکتر احمدی نژاد با سایر رقبا را ببینم. در حالی که میرحسین با زندگی پاکیزه و بدون شبهه خود، اینچنین در مقابل رئیس جمهور بازی را واگذار کرد، خدا می داند آن ها که دامنشان آلوده است، چگونه می خواهند در برابر افشاگری های احمدی نژاد مقاومت کنند.
- راه اینجاست
خودمان را فریب ندهیم. امروز، بیش از هر زمان دیگر، راه و بیراه مشخص است. کسانی که دنبال “صراط مستقیم” هستند، در این چهل و هشت ساعت، تکلیفشان روشن شده است. کسانی که می خواهند بازهم با خود فریبی و مردم فریبی، بیراهه را “راه” جا بزنند، خود می دانند با خدای خوبان. والسلام
از حدود 3 ماه پیش که مطالعاتم را روی شخصیت و افکار مهندس موسوی شروع کردم، امید بسیار داشتم که با حضور او انقلاب ما بتواند یک گام بزرگ رو به جلو بردارد. امید داشتم که میرحسین موسوی را ادامه دهنده گفتمانی بدانم که محمود احمدی نژاد 4 سال پیش احیا کرد و با اشتباهات بزرگی که انجام داد نشان داد که صلاحیت او برای در دست نگه داشتن و به مقصود رساندن علم مقدس و عظیم انقلاب اسلامی زیر سؤال و مخدوش است.
و تصویری که من از میرحسین تا یک ماه و نیم پیش داشتم همانی بود که می پنداشتم. کسی که بتواند علم انقلاب را از دستان کم توان احمدی نژاد بازپس بگیرد و آنرا بیشتر از پیش به مسیر اصلی خویش بازگرداند. حتی به تعبیر آن رزوهایم «سکه اصل آمد تا دیگر به سکه تقلبی رأی ندهیم!»
از میرحسین 5 گفتار تا میرحسین انتخابات دهم
میرحسین موسوی را با 5گفتار شناختم و بسیار شیفته او شدم. در 5 گفتار او را به شدت انقلابی و فهمیده یافتم. کسی که به نظر می رسید روی مفاهیم انقلاب به خوبی تأمل کرده و حتی خود قادر است درباره آنها به سخنرانی و بحث تفصیلی بپردازد. مفاهیمی مثل عدالت، استکبارستیزی، اقتصاد اسلامی و حتی صدور انقلاب. مهمترین سخنرانی او با موضوع «توطئه یا توهم توطئه» در سال 76 و بعد از دوم خرداد ایراد شده بود و این مرا امیدوار می کرد که او تغییر نکرده و حتی نسبت به هم پالکیهای سنتی اش هم مرزبندیهای اصولی دارد. اینکه موسوی مستقل به میدان انتخابات آمد و تا حدی حضور خاتمی را هم به رسمیت نشناخت این فرضیات مرا تقویت می کرد و او را به عنوان شخصیت اصولی در ذهنم تداعی می کرد که برخلاف اصولگرایی سنتی معتقد به روشهای نوین در پیشبرد انقلاب است و به جای روشهای چکشی و عملکرد شعاری و هیئتی و غیرسیستماتیک روشهای مبتنی بر عقلانیت و کار بلندمدت و سعه صدر را در دستور کار پیشبرد انقلاب قرار خواهد داد. به همین دلیل بود که بخشهایی از صحبتهای او در سالهای گذشته را به عنوان نشانی از اصولگرایی او را برگزیدم و بصورت جزوه ای در اختیار منتقدین او قرار دادم.
به تدریج که سخنرانیها و صحبتهای موسوی آغاز شد ابعاد تازه ای از شخصیت و افکار او برایم روشن شد. از بعد از مصاحبه مطبوعاتی 17 فروردین او ادبیاتی بسیار نزدیک به ادبیات رایج اصلاح طلبان را به کار گرفت و مباحثی را که سنگ نما و نشانه اصلاحاتیهاست طرح کرد. مباحثی مثل نظارت استصوابی، جامعه مدنی، آزادی فرهنگ، گشت ارشاد، تنش زدایی از سیاست خارجی، دانشجویان زندانی سیاسی و از این قبیل. بخصوص که موسوی با گارد زیادی نسبت به احمدی نژاد و با نزدیکی وثیقی با خاتمی که به مرور هم بیشتر شد وارد عرصه شده بود و این چنین تداعی می کرد که «زاویه من با احمدی نژاد بسی بیشتر از خاتمی است.» شبهه دیگری که مطرح بود استدلال او برای حضور در عرصه انتخابات بود. درک منطق میرحسین موسوی با فرض اصولگرایی کامل او با استدلال «ترس از نابودی کامل ساختارهای مشورتی و کارشناسی و تداوم قانون گریزی» برای کسانیکه میرحسین را برخلاف دیگر حامیانش یک انقلابی اصلاح طلب می دیدند دشوار بود، بخصوص که او بعدتر گفت که «آنقدری که امروز کشور در خطر است در دوره خاتمی و هاشمی هرگز نبوده است.» شبهه سوم درباره موسوی نحوه تعاملی بود که او با مشارکت و مجاهدین اختیار کرده بود و او ظاهراً هیچ مشکلی در این رابطه نداشت.
شبهه این بود که موسوی در عمق اندیشه خود رفرمیست است یا اسلام گرا؟
شبهه بودن این سه مورد از این بابت است که فضای سیاسی و فرهنگی کشور ما در این سالها در بطن خود حامل یک دوگانگی معرفتی بسیار عمیق است. این دوگانگی معرفتی در ریشه خود حاصل فعالیت و نظریه پردازی جریان روشنفکری در ایران است که از ابتدای انقلاب در ایران حضور داشتند و در غیبت یا ضعف مفرط جریان تئوریک انقلاب اسلامی به تدریج در سالها جنگ و دوره وزارت ارشاد آقای خاتمی در دولت هاشمی فعالیت خود را گسترش دادند و عده زیادی از نیروهای انقلاب را نه یکباره که به تدریج با خود همراه کردند تا با ورود به ریاست جمهوری در دوم خرداد این افکار و نظریات به سوی افکار عمومی کشور جاری شود و نسل سوم انقلاب –متولدین پس از انقلاب- را به شدت تحت تأثیر قرار دهد. این گفتمان که آرمانشهری غربی را برای ساکنان مشرق زمین تصویر می کنند، امروز هم بخاطر تطابق بیشتر بر ساختارهای اجتماعی و فضای بین المللی به شدت در میان جوانان و نسلهای بعدی در حال گسترش است و مدتهاست که از حوزه سیاست به حوزه های علم و فرهنگ و هنر و دین هم فعالانه تسری پیدا کرده است. شرح مبسوط این موضوع در مقاله «غربزدگی در ایران» در همین وبلاگ آمده است.
بحث ما در اینجاست که این دو درختی که امروز در فضای جامعه ما ریشه دارند ممکن است در جاهایی شاخه هایشان چنان به هم تنیده شود که تشخیص تعلق هرشاخه به کدام درخت دشوار و ناممکن باشد. بخصوص که حدود و ثغور این دو درخت هم تا حدود زیادی پوشیده است، چرا که زمان زیادی از درک عینی این دو در فضای اجتماعی نمی گذرد و چشمان تیزبین و بصیرتی به نفوذ نگاه سیدمرتضای آوینی می خواهد تا از سال66 تا 72 آنچه را ببیند که ما امروز در سال 88 می بینیم و خیلیها را هم مانده که ببینیم و شاید که بفهمیم! دشواری بیشتر کار در اینجاست که گرچه درخت تناور انقلاب بسی ریشه دارتر و کهنسالتر است لیکن نه فرصت شاخه دادن زیاد یافته است و نه باغبان و متفکر و روشنفکر و رسانه و نشریه دلسوزی دارد تا رشد یابد و پابگیرد و سبز شود و شکوه خویش را به جهانیان عرضه کند. دریغ که دوستان انقلابمان تازه جوانانی هستند که انقلابی گری ای بیش از چسباندن عکس آقا بر پیشانی موتور و تحصن در مقابل سفارتها در مواقع بحران نیاموخته اند و در عوض رقیبان و مخالفان انقلابمان پیران کارکشته ای هستند که مسیر عمل خویش را به روشنی دریافته اند و هر روز که از خواب برمی خیزند دغدغه و مشغله ای جز تأمل در نحوه جلو بردن تفکر و ایده آلهای اجتماعی خویش ندارند و این فقدانی عظیم است که گریبان انقلاب اسلامی ما را گرفته است.
... و موسوی سخن از شاخه ها می گفت تا «تعلق این شاخه ها به کدام درخت» مشخص نباشد. تا جاییکه یادم می آید در جلسه ای که ستاد موسوی در شریف برگزار کرد یک سؤالی ما پرسیدیم از مدعو محترم در باب «جایگاه ولایت فقیه در اندیشه مهندس موسوی» و سؤال دیگری هم عزیزی آنطرفتر پرسید درباب اینکه «موسوی با بزرگترین مانع اصلاحات یعنی ولایت فقیه چه خواهد کرد» تا این طنز تاریخ باقی بماند که طرفداران عبدالله نوری و احمدی نژاد هردو می توانند از یک نامزد حمایت کنند!
این شاخه ها که سخن از آنها گفته شد روشها و سیاستها و تاکتیکهای مدیریتی ای هستند که قابلیت اینرا دارند که در هر دو گفتمان مطرح شوند. «جامعه مدنی» در نظر من یکی از الزامات جدی حکومت اسلامی است چرا که یکپارچگی دولت و ملت و امربه معروف و نهی از منکر متقابل و نظارت و تعامل فعال در گرو آن است. «آزادی در ساحت اندیشه» در بین متفکرین و از آن مهمتر «نقد درون گفتمانی» در میان لایه های عمومی مردم ضرورت حیاتی نظام اسلامی است. امنیتی شدن فضای فکر و فرهنگ و هنر آفت بزرگ جامعه اسلامی است و نشانگر استیصال و یأس از راهبردهای بلندمدت و ریشه دار است. اما بحث بر سر این است که جمله ای مثل تیتر «اعدام کودکان را متوقف کنید» در یک روزنامه، در کدام ساحت معرفتی تفسیر می شود؟
آنجا که کسی از شاخه های دوپهلو و تاکتیکهای ابهام برانگیز و غلط انداز سخن می گوید چنانچه گوینده به این دوپهلویی واقف باشد خود در صدد تصریح و شفاف سازی برمی آید تا ابتنا و اتصال گزاره هایی که می گوید به تنه معرفتی مورد نظر خود مشخص گردد و ذهنیت مخاطبین تعیین کننده محتوای کلام او نشود و طنز یاد شده اتفاق نیفتد.
2فرضیه برای تحلیل کلی همه آنچه موسوی می گوید
در چنین فضایی 2 فرضیه برای تبیین چرایی این نحوه عمل میرحسین موسوی در ذهن من شکل گرفت که متأسفانه به مرور زمان میزان صحت دومی و انطباق آن بر کلام و عمل موسوی قوت بیشتری یافت. فرضیاتی که اولی به معنی رأی دادن به میرحسین و دومی به دلایلی که پس از آن می آید به معنی رأی ندادن بود:
1) میرحسین به این دوگانگی معرفتی و حضور این دو درخت رقیب در جامعه ایران واقف است و خود به شجره انقلاب تعلق دارد و علت محافظه کاری و تساهل او حفظ وحدت و پالایش تدریجی جریان اصلاحات و جلب آراء همه اقشار و افکار با حفظ اصول است.
2) میرحسین به این دوگانگی معرفتی واقف نیست ولی خود به علت اثرات فکری و تربیت مهمی که از شهید بهتشی و حضرت امام(ره) گرفته است دل در گرو شجره انقلاب دارد ولو تصویر کاملی از آن و عظمت و عمق آرمانهای اصیلش ندارد اما جهت گیری او به سوی همانهاست.
فرضیه اول زمانی صادق می شد که میرحسین به همان میزان که از تاکتیکهای خود سخن می گفت از مبانی نظری و معرفتی خود هم می گفت. زمانی صادق بود که او وقوف خود به اشتباه برداشت از سخنانش را به گونه ای نشان می داد و مثلاً با توضیحاتی شائبه ها را برطرف می کرد مثلاً در مورد مسائلی مثل گشت ارشاد یا قضیه ژنو. میرحسین اگر به این دوگانگی وقوف داشت حتماً اطرافیان دیگری جستجو می کرد. در مجموع نشانه های زیر برای اثبات فرضیه دوم کفایت می کند: (نقل قولها به علت کمبود فرصت نقل به مضمون است)
- برخورد او با خاتمی و احمدی نژاد: اگر موسوی به این دوگانگی معرفتی واقف بود قطعاً به جای اینکه بگوید 90درصد افکارم مثل خاتمی است خود را ادامه دهنده راه احمدی نژاد معرفی می کرد. میرحسین دولتها را در نحوه مدیریت و به تعبیر مثالی این نوشته در شاخه ها می بیند و آنها را در همان حوزه نقد می کند و اصلاً از مبانی معرفتی و جهت گیری کلان سیاستها آگاه نیست و به همین دلیل خود را در مقابل احمدی نژاد می بیند و نه خاتمی. او در سطح تحلیل مدیریتی به واقع نقطه مقابل احمدی نژاد است (بحث ساختارها و قانون و خرد جمعی) اما وقوفی به تحلیل معرفتی ندارد تا عنوان کند که در آن سطح با احمدی نژاد یکی است. حتی وقتی از او درباره اصلاح طلبان و تضعیف اسلام در آن روزها پرسیده می شود پاسخی کاملاً مدیریتی می دهد: «آیا حفظ انقلاب این است که معلوم نشود 250میلیارد دلار چگونه ای هزینه شده و کشور دچار مشکل اقتصادی و کسری بودجه باشد؟»
- علت حضورش در انتخابات دهم: موسوی علت حضورش را مسائل مدیریتی خاصی عنوان می کند که مهمترینش از بین بردن نهادهای کارشناسی مثل سازمان برنامه است. این دقیقاً فرضیه دوم را تأیید می کند که یک نفر به هزار دلیل می تواند احساس کند که باید در عرصه حضور یابد و میرحسین نه انتقادی محتوایی مثل مصرف زدگی جامعه بر اثر سیاستهای اقتصادی دارد که اگر بود بعد از هاشمی می آمد و نه چیزی مثل فرهنگ و یا حتی استقلال ملی که اگر بود بعد از خاتمی می آمد و نه حتی چیزی مثل تحجر که اگر بود همان ابتدا عنوان می کرد –البته بعدترها مطرح کرد ولی آنرا هم از وجهی فکری طرح نمی کند- بلکه مهمترین انتقاداتش به دولت همین انحلال سازمان برنامه و شوراهای عالی و قانون گریزی است که اساساً مبحثی مدیریتی و غیرمعرفتی است.
- نگاه او به سازمان مجاهدین و مشارکت: نگاه او به سازمان مجاهدین و مشارکت هم باز فرضیه دوم را تأیید می کند. چرا که او حساسیت تئوریک پرسندگان سؤال را درک نمی کند و صرفاً به قانونی بودن این احزاب اشاره می کند. در همان مصاحبه مطبوعاتی اول هم در پاسخ به سؤالات این چنینی از کلمات «ساختارشکنان» و «برخورد قانونی» استفاده کرد که هر دوی این عبارات عاری از هرگونه مفاهیم محتوایی و معرفتی است.
ریشه یابی چرایی رفتار میرحسین با تفکیک دو دیدگاه «معرفتی» و «مدیریتی» به انقلاب
میرحسین موسوی نمونه تمام عیار دسته خاصی از سیاستمداران و دولتمردان جمهوری اسلامی است. برای روشن شدن بیشتر موضوع باید گفت که در میان مسئولین و سیاستمداران کلان ایرانی 2 نوع نگاه به انقلاب اسلامی وجود دارد. عده ای از مسئولین ما که بیشتر «مهندسانی» هستند که دارای سمتهای کلان مدیریتی سی سال گذشته جمهوری اسلامی بوده اند، به علت ساختار اداری بیشتر اجرایی و کمتر فکری و معرفتی دولت و همینطور تیپ شخصیتی خودشان، نگاه مدیریتی به انقلاب اسلامی دارند. این نگاه مدیریتی در مقابل نگاه دیگری قرار می گیرد که نگاه تئوریک یا نگاه فلسفی و معرفتی به انقلاب اسلامی است.
در نگاه مدیریتی شاه فردی بود که به طبقات پایین دست جامعه اعتنایی نداشت و به دین مردم احترام نمی گذاشت و مسائل اقتصادی و معیشتی مردم را به رسمیت نمی شناخت و به استقلال کشور اهمیتی نمی داد و ما را وابسته و سرخورده بار آورده بود. در مقابل جمهوری اسلامی آمده است تا رضایت مردم را تأمین کند و دین مردم حفظ شود و امنیت و استقلال و عزت ایرانی را احیا کند. این نگاه نسبت به مسائل معرفتی و فلسفی انقلاب و کلاً جهان ناآگاه است و علاقه ای هم به پرداختن به آنها ندارد. به عبارت بهتر نگاه مدیریتی سطح نازلتری از انقلاب را می بیند و از درک ریشه های فلسفی و عمق آرمانی و فکری مندرج در آن عاجز است. به نظر می رسد که اکثر سیاسیون نظام اسلامی این دیدگاه را دارند و نمونه بارز آن هم جناب آقای هاشمی رفسنجانی است. با آنکه در ظاهر حضور این دسته نمایانتر است اما عملاً دسته بعدی هستند که جهتگیریها و مرزبندیها و آرمانها را مشخص می کنند و بازیگردانان اصلی فضای اجتماعی کشور هستند و مدیران اجرایی بیشتر در پازل صاحبان نگاه معرفتی بازی می کنند.
در مقابل صاحبان نگاه معرفتی و تئوریک به انقلاب هم خود دو دسته اند و همان 2 درخت مذکور را ترسیم می کنند. جناب آقای موسوی خوئینیها چندی پیش در مصاحبه ای در نشریه تبلیغاتی میرحسین «اندیشه نو» عنوان کرده بود که «مگر مردم ما با شاه چه مشکلی داشتند؟ آیا مشکل فقط این بود که اعلیحضرت نماز نمی خواند؟ مشکل اصلی این بود که شاه هم مردم را صاحب رأی نمی دانست» (این یکی استثنائاً چون مهم بود نقل به مضمون نیست و عیناً نقل شده. در ضمن به «هم» بعد از شاه دقت کنید که با توجه به موضوع بحث به اصولگرایان برمی گردد!) آقای خوئینیها نماینده تفکری است که در تحریفی ظریف، انقلاب ایران را اساساً انقلابی دموکراتیک و صرفاً ضد استبدادی می پندارند و چنین آرمانی را هم برای جامعه ما می جویند. در مقابل این نگاه تئوریک که به خوبی تفسیر مورد نظر خود را از انقلاب اسلامی و اندیشه حضرت امام بسط می دهند، خبری از جریان تئوریک حقیقی انقلاب جز در میان سخنان تنها یادگار حقیقی امام(ره)، آیت الله خامنه ای نیست که آن هم در میان هیاهوهای کاذب و وارداتی داخل کشور گم می شود تا روزبه روز بر انفعال جریان انقلاب افزوده شود. کجاست تببین فلسفی اندیشه امام؟ کجاست تداوم خط رهبری در جامعه؟ کجاست ترسیم راهبردهای بلندمدت تمدن سازی؟ کجاست سازماندهی و هدایت نیروهای گم شده حزب الله؟ آیا آنچنان ذلیل شده ایم که تجلی انقلاب ما رجانیوز است و کاربرد مصرفش دعواهای سخیف هرساله انتخاباتی یا تجلی انقلاب ما مشتی دانشجوی نورسند که غایت آمالشان «رسانه ای شدن پلاکارد بالا گرفتنشان» اس در حالات مختلف یا تجلی انقلاب ما مشتی الفاظ ملوث و تکراری است که لقلقه زبان دوست و دشمن است و جز به کار جمع کردن رأی عوام الناس نمی آید؟
جمع بندی آنچه گفته شد؛
دعوای اساسی در شرایط فعلی همین دوگانگی معرفتی حاکم بر باطن فضای سیاسی کشور است و باقی بحثها بر سر سیاستهای اقتصادی و تورم و اشتغال و مسأله زنان و هسته ای و غیره همه دعوا بر سر لحاف ملا. داشتن نگاه مدیریتی فی نفسه ایراد نیست لیکن بحث بر سر این است که چنانچه مسئول دولت دارای نگاه مدیریتی باشد اما حتی بصورت کلی هم نسبت به مسائل معرفتی آگاهی نداشته باشد به راحتی آلت دست روشنفکران و متفکران قرار خواهد گرفت. به عبارت دیگر من در این رأی با محمد قوچانی هم نظرم که رییس جمهور باید نگاه اجرایی و مدیریتی داشته باشد و روشنفکر به کار مدیریت کشور نمی آید، لیکن مدیر اجرایی باید اولاً یک وقوف کلی نسبت به مسائل معرفتی صاحب نظران موجود داشته باشد تا مورد بهره برداری نظامهای معرفتی دیگر قرار نگیرد و ثانیاً خود به فکر تشکیل تیمی فکری برای دولتش باشد تا انسجام و یکپارچگی معرفتی و جهتگیری سیاستهای دولت مشخص باشد.
آنچه من درباره مهندس موسوی می بینم این است که ایشان از مسائل زیربنایی معرفتی و اختلافات عمیق سالهای اخیر در این حوزه آگاه نیستند و به همین دلیل درکی از استحاله معرفتی طیف وسیعی از اصلاح طلبان و بخصوص اعضای جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب ندارند. حتی این موضوع درباره چند نفری از نزدیکان ایشان در ستاد مثل دکتر بهزادیان نژاد و دکتر مؤمنی هم صادق است. در جلسه ملاقات دانشجویان با اعضای ستاد مهندس موسوی که به همت ستاد شریف و با حضور این دو نفر و حمیدرضا تاجیک در ستاد مرکزی تشکیل شد من همین موضوع را به عنوان سؤال شفاهی طرح کردم و جناب آقای تاجیک با ادبیات خاص اصلاح طلبان از وجود قرائتهای مختلف از دین سخن گفتند و البته تأکید کردند که مدرنیته ای که در ایران پیاده می شود باید با دین و اعتقادات مردم سازگار باشد. در کمال ناباوری دکتر بهزادیان نژاد هم نظر ایشان را تأیید کردند و گفتند که ما در دولت خود از تمامی کارشناسان استفاده می کنیم. دکتر مؤمنی هم ضمن تأیید صحبتهای تاجیک چنین گفت که اگر آقای موسوی زمانی طور دیگری صحبت می کرد و اکنون طور دیگری باید بگوییم «ما همه تغییر کرده ایم.»! و از آنجایی که من در صحبتهای خود از دوگانگی معرفتی اقتصادی هم سخن گفته بودم که بالاخره آقای دکتر نیلی نماینده تفکر اقتصادی میرحسین است یا دکتر مؤمنی ایشان چنین ادامه دادند که «دکتر نیلی هم تغییر کرده است و نیلی الآن نیلی 76 نیست و نیلی 76 نیلی ده سال قبلش نبود»!
با توجه به همین عدم وقوف جناب آقای میرحسین موسوی به دوگانگی معرفتی امروز ایران و با توجه به حضور گسترده متفکرین و اندیشمندان اصلاح طلب به عنوان حامی و حاضر در ستاد ایشان و با توجه به اعتمادی که ایشان بخصوص در حوزه های فرهنگ و آموزش و هنر به طیف مشارکت و مجاهدین دارند گمان نزدیک به یقین حقیر بر این است که هرچند میرحسین خود دلبسته آرمانهای اسلامی و انقلابی است لیکن به علت همین حضور، نمای باطنی و تأثیر اجتماعی دولت او رو به سوی تقویت سکولاریسم و توقف و عقبگرد گفتمان امام و انقلاب و تغییر دوباره مسیر اصلاح شده جمهوری اسلامی دارد، ولو اقداماتی در جهت حمایت از محرومین و اصلاحات اقتصادی هم اتفاق بیفتد.
نویسنده:محمد حسین بادامچی
آیا مناظره دیشب 3 - 0 تمام شد یا 6 - 0 آقای حجاریان درست حدس زده بودید مناظره دیشب 6 - 0 به نفع آقای احمدی نژاد تمام شد ، لابد میپرسید چرا ؟ ؟ ؟
من چند نکته جالب از این مناظره را براتون بگم بعد از سخنان استکبار ستیز آقای دکتر احمدی نژاد آقای موسوی به یکباره ترسید و در موقع پاسخ دادن به سوالات آقای احمدی نژاد صدایش میلرزید و رنگش به زردی تمایل یافت و شتابزده و بدون برهان سعی در حمله و نقادی دولت داشت ، ایشان بدون پاسخ به سوالات آقای احمدی نژاد ، فقط و فقط انتقاد می کرد و می خواست طوری وانمود کند که انگار با آقایان هاشمی و خاتمی و ناطق نوری هیچ ارتباطی ندارد. آقای موسوی یادشان رفته است که در 16سال قبل از آقای احمدی نژاد یک دوره مشاور و یک دوره 8 ساله دیگر مشاور ارشد رئیس جمهوران وقت بوده اند ، آقای موسوی ماجرای 18 تیر ، تورم 49.5 درصد و نوشاندن جام زهر به رهبری را فراموش کرده اند ؟ ؟ ؟ چرا پس آن موقع احساس خطر نکردند ، یعنی در آن مواقع در حال کشیدن نقاشی بودند ؟؟؟ آقای موسوی این همه - چندین برابر دولت کنونی - قانون گریزی که در دولتهای قبل اتفاق افتاده بود را نمیدیدند ؟ ؟ ؟ آقای موسوی استفاده از دفتر روزنامه اطلاعات و یا امکانات دانشگاه الزهرا را استفاده از امکانات دولتی نمی دانند ؟؟؟ آقای موسوی از قانون مداری میگویند در حالی که در دوره مدیریت ایشان شاهد عدم ارائه لیست وزرا به رئیس جمهور و ارسال آن به امام بودیم و عدم فرمان پذیری از رئیس جمهور وقت ، آقای موسوی این همه مدیر دولتی را که در دوران آقایان میلیاردر شدند را ندیدند ؟ ؟ ؟ آقای موسوی پولهای میلیاردی که از طرف آقایان دارد در ستادشان هزینه میشود را نمی بینند ؟ ؟ ؟ آقای موسوی رفت و آمد ضد انقلاب در ستادشان را نمی بینند ؟؟؟ آقای موسوی فکر نمی کنند چرا بهاییت از ایشان حمایت کرده است ؟؟؟ آقای موسوی ندیدند در شب سالگرد حضرت امام هوادارانشان تا ساعت 4 صبح چگونه در خیابان ها طبق معمول ایام گذشته به رقص و پایکوبی مشغول بودند ؟ ؟ ؟ آقای موسوی از امام فقط اسمشان و عکسها و فیلمهای یادگاریشان را دارند ؟؟؟ آقای موسوی چندبار صحیفه نور را خوانده اید و یا بهتر بگم چند جلد صحیفه نور را خوانده اید و یا بهتر بگم اصلا صحیفه نور را خوانده اید ؟؟؟ آقای موسوی از کردان میگویند در حالی که کسی که مدرک لیسانس فلسفه در دانشگاه اصفهان را دارد در برنامه تلویزیونیشان دکتر خاتمی !!! می نامند ، آقای موسوی از کردان میگویند در حالی که پشت در اتاقشان و همچنین در سایت دانشگاه تربیت مدرس ذکر شده است دکتر موسوی ، آقای موسوی از کردان میگویند در حالی که مدرک تحصیلی همسرشان در مقطع فوق لیسانس و دکترا جای بررسی دارد ، آقای موسوی از کردان میگویند در حالی که در دولت آقای خاتمی 35 کردان وجود داشت - لیست این افراد موجود است - از جمله آقای حاجی وزیر آموزش و پرورش !!! آقای موسوی از اقتصاد میگویند در حالی که ما هنوز بعد از حدود 20 سال از پایان یافتن دوره ایشان هنوز آثار و تبعات اقتصاد کوپنی و تبعیض آمیز ایشان را شاهدیم ، آقای موسوی از سیاست خارجی میگویند در حالی که ملت ایران هنوز خفت و خواری در زمان 8 سال اصلاحات را فراموش نکرده اند ، آقای موسوی از انحلال سازمان مدیریت میگویند و ادعا میکنند رئیس جمهور طبق قانون توانایی انجام چنین کاری را ندارد ، ولی انگار یادشان رفته که نص صریح قانون این اجازه را به رئیس جمهور میدهد ، آقای موسوی از وضعیت کشور میگوید با چند سفر استانی ولی انگار یادشان رفته است آقای احمدی نژاد به هر استان 2بار سفر کرده است و همه چیز را مشاهده کرده است ، و در آخر - البته فعلا - آقای موسوی از چیز میگوید ولی انگار چیز کاری هایش را فراموش کرده است.