در ادبیات ما آثاری از بزرگان و ره یافتگان به سوی حقیقت وجود دارد که رهروان طریق انسانیت را هدایت می کنند و در حقیقت، این آثار سفرنامه واصلان و سالکان و ره یافتگان طریق انسانیت است که از خود به جای می گذارند تا شیفتگان و عاشقان این راه را هدایتگر باشند؛ از جمله آن آثار، آثار نفیس امام خمینی (س) است. من به یکی از این آثار به نام اربعین حدیث اشاره می کنم. قبل از ورود به بحث به دو مقدمه نیازمندیم:
1) بپذیریم که برای انسان شدن سفری لازم است، سفری در خود به منظور خودشناسی که مقدّمه خداشناسی است، زیرا که "من عرف نفسه فقد عرف ربّه"، بنابراین ضرورت این سفر معلوم می شود.
برای این منظور باید به تعریف انسان بپردازیم و ببینیم وجه امتیاز انسان از سایر موجودات چیست به عنوان مثال، وجه امتیاز انسان از حیوانات در چیست اگر به خوردن و خوابیدن و تولید مثل و ساختن محل سکونت است که حیوانات نیز این اعمال را انجام می دهند و چه بسا برخی از آنها خیلی بهتر و منسجمتر؛ پس آن چیزی که انسان را انسان می کند، چیست؟ برخی حسّ خداپرستی را وجه امتیاز انسان از سایر حیوانات دانسته اند که در این صورت خداپرستی به جای خودپرستی، کمال پرستی به جای لذت پرستی و امثال اینها قرار می گیرد؛ ولی برای اینکه زودتر به بحث مورد نظر ـ که نظریه حضرت امام خمینی (س) است ـ برسم، از سایر اقوال می گذرم. امام در "اربعین حدیث" ـ که کتاب بسیار ارزشمندی است و دستورالعملهایی در این کتاب برای انسانهایی که قصد سفر به سوی تکامل یا بهتر بگویم برای افرادی که قصد انسان شدن دارند، وجود دارد ـ در تعریف انسان چنین می گویند:
انسان دارای دو نشاه ظاهری و باطنی است، نشاه ظاهری و دنیوی که بدن اوست، و نشاه باطنی که نفس اوست و از عالم دیگر است. نفس دارای مقامات و درجاتی است که در هر مرحله دارای دوگونه قوایی است که در مقابل یکدیگرند؛ برخی آن را به ملکوت اعلی و سعادت دعوت می کنند و دسته مقابل قوایی است ـ که امام از آن به "لشکر" تعبیر می کنند ـ که نفس را به عالم سفلی و شقاوت می کشاند. همیشه میان این دو نیرو جدال و خصومت وجود دارد. بنابراین انسان میان سعادت و ضلالت قرار دارد. اگر قوای رحمانی و ملکوتی او غالب شود، او انسانی سعادتمند است و اگر قوای شیطانی پیروز شود، او انسانی شقی و گمراه است. بنابراین، خودشناسی ضرورت پیدا می کند و سفر در خود آغاز می شود.
مقدمه دوم پذیرش این حقیقت است که انسان موجودی است اجتماعی و طبیعتاً برای امنیّت و آسایش خودش باید به قوانینی ملزم باشد که همگان در سایه رعایت آن قوانین بتوانند به راحتی زندگی کنند و موانعی را که سدّ راه کمال آنهاست، از میان بردارند. بنابراین، شرط بقا و تعالی افراد انسانی رعایت اصول و مبانی ای است که می بایست همه انسانها خود را به رعایت آن اصول ملتزم بدانند و طبیعی است هرچه این اصول و مبانی محکمتر، منسجمتر، منطقی تر، عاقلانه تر باشد، تعالی و تکامل پیروانش را بهتر تامین می کند، پس رعایت اصول زیر ضروری می شود:
1) مبنا و چهارچوب فکری و اعتقادی داشتن و خود را به رعایت آن قوانین ملزم دانستن، از لوازم انسانیت است؛ زیرا آزادی و رها بودن و بدون قاعده و اصول بودن با انسانیت منافات دارد.
2) به حکم عقل قوانینی را انتخاب کند که کاملتر، متینتر، جامعتر باشد تا علاوه بر اینکه ضامن اصلاح جامعه و یک زندگی سالم است، برای تعالی روح او تا رسیدن به رستگاری و انسانیت دستورهایی داشته باشد، برای بُعد مادی او ـ که بدن و نیازهای بدن است ـ باید قانون و دستورالعمل داشته باشد و همچنین برای تعالی بعد معنوی انسان نیز باید روش خاصی داشته باشد. ما به این مجموعه قوانین که ضامن سلامت و سعادت پیروان خودش است "دین" می گوییم و انتخاب دین کامل و تمام را کاری عاقلانه می دانیم و معتقدیم دینی می تواند ادعای کمال داشته باشد که هم زندگی دنیوی پیروان خودش را تامین کند و هم زندگی اخروی و پس از مرگ آنان را؛ هم به نیازهای بعد جسمانی انسان توجه کند و هم به نیازهای بعد معنوی انسان، اسلام نه "ایده آلیسم" است نه "رئالیسم"، بلکه واقعیتها را می پذیرد و به آنها جهت می بخشد. اسلام غرایز و لذّات را یک حقیقت می داند، ولی برای رسیدن آنها به نوع متعالی و آرمانیش، راه معرفی می کند. بنابراین رئالیسم نیست به این معنا که هرچه واقعیت دارد، باید بپذیرد. ایده آلیسم نیست به این معنا که هر چیز را در راه رسیدن به ایده آل طرد کند. اسلام میان واقعیت و واقع نما تفاوت می گذارد و به آنها جهت می بخشد.
این نکته غیرقابل تردید است که این دنیا منزلگاه و معبری است که انسان خواه ناخواه پس از تولّد در آن قرار می گیرد و در آن زندگی می کند و در وقت تعیین شده از آنجا خارج می شود. این یک قانون کلی و جبری است. مساله دیگر که در کتب آسمانی و اقوال بزرگان و روانشناسان مشاهده می شود، این است که همه مردم با فطرت پاک خداجو، خداخواه، خداپرست، کمالجو و... به این دنیا پای می گذارند. همه آزاد، شریف و پاک خلق می شوند. برخی، این کمالات نهفته در وجود خویش را به فعلیّت می رسانند و به منزل ابدی رهسپار می شوند؛ ولی برخی دیگر این کمالات نهفته را به راحتی از دست می دهند، اسیر و برده دنیا را ترک می کنند، گاهی انسان تصور می کند که دوران بردگی تمام شده؛ امّا با کمی دقت روشن می شود که فقط یک نوع بردگی به پایان رسیده است و انواع و اقسام آن همچنان فراوان به چشم می خورد، از جمله: برده و اسیر خرافات بودن، اسیر عادات جاهالانه بودن، اسیر و برده هواهای نفسانی بودن، اسیر شهوت و جاه و مقام بودن، به هرحال در اسارت هر چیزی که با آزادی و حریّت انسان منافات پیدا کند قرار گرفتن، نوعی بردگی است و ادّعای دین کامل این است که می خواهد پیروانش را آزاد، شریف و به معنای دقیق کلمه انسان بسازد، و این همان دینی است که به گفته امام خمینی (س)، مورد پسند دنیاداران ـ که اساس کارشان بر مبنای به اسارت کشیدن و استثمار افراد است ـ قرار نمی گیرد، پس انسان، خود را ملزم می داند به دستورهای شرع و اوامر و نواهی که دین برای او مشخص کرده است، از روی عقل عمل کند و این التزام، عاقلانه است. چنین انسانی می داند که رذایل اخلاقی موجب سقوط او، و فضایل اخلاقی موجب کمال او می شود. امام خمینی (س) می گوید: گناه و سرپیچی کردن از دستورهای الهی ـ هرچند کوچک ـ انسان را سست و بی اراده می کند و جوهر شریف انسانیت را در وجود او می خشکاند.
امام خمینی (س) می گوید: میان آگاهی و عمل، اخلاق و شرع، رابطه مستقیم وجود دارد. رعایت مسائل اخلاقی به پاکی و صفای درون کمک می کند و پاکی و صفای درون، عقل را منوّر و نورانی می گرداند. انسان عقلانی با حقایق آشناتر است؛ بی دلیل نیست که قرآن، کتاب آسمانی، به تقوا و پرهیزکاری دعوت می کند و خطیب نماز جمعه باید در هر هفته، رعایت تقوا را به مردم تذکر دهد؛ زیرا میان تقوا و پرهیزکاری و روشن بینی و آگاهی رابطه مستقیم وجود دارد. قرآن1 تصریح می کند که هر اندازه قلب، پاکتر، بی مرضتر و از آلودگیها دورتر باشد، عقل و فکر نیز روشنتر است؛ هر قدر دل و روح از کدورت پاک باشد، حقایق عالم وجود را بی پرده تر خواهد دید؛ و این پاکی و صفا به تحصیلات دانشگاهی و حوزوی ربطی ندارد. اینان می دانند اگر خواهش نفسانی و میل به امور جزئی و زودگذر بر انسان حکومت کند و هدفِ حرکت او شود عقل، درایت، دوراندیشی و فهم آنان مختل خواهد شد؛ زیرا انسان با هر نیروی مزاحمی با قدرت عقل به مبارزه برمی خیزد؛ پس اگر عقل بیمار شد با چه نیرویی باید به کمک او شتافت؟ پس روشن گردید که میان دل که مرکز عواطف و کانون احساسات است و محل اشراق غیبی و بالاخره جایگاه حق ـ تعالی ـ اسـت و میـان عقل که کانـون فهم و شعور و درک کلیات است، پیوستگی و ارتباط مستقیم وجود دارد، در اینجا به "باید"ها و "نباید"های دین پی می بریم که همه و همه برای شکوفایی استعدادهای نهفته در درون آدمی است، برای کمال بعد مادی و معنوی انسان است. بنابراین، انسانیت انسان با قبول وظایف و حفظ امانت تحقق می یابد؛ امانتی که آسمان و زمین از پذیرش آن سرباز زدند و به عجز خود اعتراف کردند. انسان ترقّی و کمال خویش را در پرتو تکلیف و مسئولیت پذیری به دست می آورد و امام، اولین گام در جهت حرکت متعالی به سوی انسانیت را عزم و اراده؛ و بیدار شدن را آغاز و مقدمه حرکت می دانند.
به امید آن روز که همه ما و شما با به کار گرفتن دستورهای متعالی اسلام، جامعه ای بسازیم آرمانی و ایده آل و ما نیز اعلام می کنیم که انقلاب اسلامی آغاز مرحله جدیدی در روند تکاملی بشر است، در هنگامی که تمدّن شرق به پایان رسیده و تمدّن غرب نیز با همه زرق و برقهایش دچار بحرانهای اخلاقی، خانوادگی و اجتماعی شده است و همه اینها از پایان یافتن تمدّنی حکایت می کند که مدّت چهار قرن بر بشر حکومت رانده و از ذخایر و منابع آنان سوءاستفاده کرده است.
بنابراین، امیدواریم که ما و شما و همه مستضعفان جهان با اتحاد و اتفّاق و چنگ زدن به ریسمان الهی ید واحد شویم و پرچم پرافتخار اسلام عزیز را در سراسر گیتی به اهتزاز درآوریم.
از همه شما عزیزان که با صبر و بزرگواری به سخنان من گوش فرا دادید تشکر می کنم و اینک با جمله ای از فرموده های حضرت امام به عرایض خود خاتمه می دهم:
"ما اعلام می کنیم که جمهوری اسلامی برای همیشه پناهگاه مسلمانان آزاده جهان است."