برخى از ثناگویى و تمجید دیگران از خود، خشنود مى شوند و آنان را بهترین دوست خود به حساب مى آورند و از انتقاد و بازگو کردن عیبهاى خود از ناحیه آنها به خشم آمده و مضطرب مى گردند.
چاپلوسى و مدح نابجاى دیگران، در برخى موارد پندار کمال را به طور کاذب در شخص ایجاد مى کند و این حالت نه تنها او را به کمال واقعى نزدیک نمى کند بلکه سالها و فرسنگها او را از دستیابى به آن دورتر کرده و خمیرمایه جانش را از وصول بدان بیگانه تر مى کند. و لذا، در روایات بسیارى، از گوش دادن به تعریفهاى بیجا و گمراه کننده نهى گردیده و از این عمل مذمّت شده است.
در روایتى نبىّ اکرم(ص) فرمودند: «أُحْثُوا فى وُجُوهِ الْمَدَّاحینَ التُّرابَ» بر چهره ستایشگران چاپلوس خاک بریزید.
در حدیث دیگرى از على(ع) آمده است: «رُبَّ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فیهِ».
چه بسا انسانى که در اثر مدح و ثناى دیگران نسبت به او فریب خورده و در فتنه گمراهى واقع شده است.
باز امیرالمؤمنین(ع) در خطبه اى در جواب از مردى از اصحاب خود که به ستایش از او پرداخته بود فرمود:
«... وَ إِنَّ مِنْ أَسْخَفِ حالاتِ الْوُلاةِ عِنْدَ صالِحِ الناسِ اَنْ یُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ الْفَخْرِ وَ یُوضَعُ اَمْرُهُمْ عَلَى الْکِبْرِ وَ قَدْکَرِهْتُ اَنْ یَکُونَ جالَ فى ظَنِّکُمْ أَنّى اُحِبُّ الْإِطْراءَ وَ إِسْتِماعَ الثَّناءِ وَ لَسْتُ - بِحَمْدِاللَّهِ - کَذلِکَ.»
از پست ترین حالات حکمرانان نزد مردمان فرهیخته و صالح آن است که گمان حبّ فخر و خودستایى درباره آنان برده شود و کارهاى آنان حمل بر کبر و خودبزرگ بینى گردد و من دوست ندارم شما خیال کنید که من ستایشگرى شما را درباره خود دوست دارم و از شنیدن مدح و ثنا لذت مى برم. و من - با سپاس الهى - این گونه نیستم.
امام خمینى(ره) در یک سخنرانى در جمع نمایندگان مجلس شوراى اسلامى که پس از سخنان تحسین برانگیز جناب آقاى فخرالدین حجازى که در ستایش از ایشان ایراد کرد فرمودند: «من خوف دارم مطالبى که آقاى حجازى درباره من فرمودند باورم بیاید و با فرمایشهاى ایشان و امثال ایشان براى من غرور و انحطاطى پیش بیاید. من از غرور به خداى تبارک و تعالى پناه مى برم. اگر براى خودم نسبت به سایر انسانها مرتبتى قایل باشم، این انحطاط فکرى و روحى است».
شیوه بزرگان بر این بوده است که از انتقادهاى دیگران نسبت به خود بیشتر استقبال مى کرده اند تا ستایشگرى و مدح گویى آنان. و این خود نشان عظمت و قدرت روحى آنان و رمز موفقیت و پیشروى آنها به سوى اهداف بلند است.
در حدیثى امام صادق(ع)، در مقام معرفى بهترین دوستان این گونه مى فرمایند: «أَحَبُّ اِخْوانى إِلَىَّ مَنْ أَهْدى اِلَىَّ عُیُوبى ». محبوبترین برادرانم پیش من، آن کسى است که عیبهاى مرا به من بازگو کند.
در این حدیث شریف چند نکته قابل دقت است:
1 - امام(ع)، با این که خود معصوم است و از عیبهاى اخلاقى که بدین جهت نیاز به تذکر دیگران داشته باشد بر کنار است، در عین حال با گفتن این جمله در ذهن اصحاب خود القا مى کند که آنان فکر نکنند امام آنان دوست دارد از او تعریف و تمجید شود و هر کس چاپلوسى و تملق بیشتر داشته باشد، نزد او مقرب تر است. و نیز با این سخن به تعلیم و تربیت اصحاب خود مى پردازد که آنان نیز باید این گونه باشند و از ستایش دیگران دلشاد و از انتقادهاى خیرخواهانه آنها دلمرده و غمگین نگردند. و این از شیوه هاى تعلیم و تربیت آن معصومان(ع)است که براى تأثیر بیشتر راهنماییهاى اخلاقى در جان پیروان خود و تعمیق بیشتر آن، از خود شروع مى کردند. گرچه در واقع، براى خود آنان موردى نداشته باشد.
2 - گزینش عنوان برادر، خود گویاى این حقیقت است که با انتقادگر، نباید برخوردى خصمانه داشت و او را دشمن خود انگاشت بلکه باید به او به چشم یک دوست بلکه به دیده عزیزترین برادر نگریست و از نقد خیرخواهانه او با تمام وجود استقبال کرد.
3 - انتخاب کلمه «اهدى»، که به معناى هدیه دادن است بسیار زیبا و جالب توجه است زیرا اولاً: بیانگر این حقیقت است که بازگو کردن عیب دیگرى به او خود بهترین خدمت به او شمرده مى شود.
ثانیاً: دادن چیزى به دیگرى وقتى این عنوان را دارد که این کار از روى لطف و محبّت به او باشد، لذا بازگو کردن یک عیب در صورتى به هدیه بودن موصوف مى شود که تذکردهنده آن قصد سازنده داشته باشد و با دوستى توأم باشد، ولى اگر گوینده با قصد تخریب و سرزنش به این کار مبادرت ورزد و یا در صورت داشتن نیّت اصلاحى، گفتن آن به صورتى باشد که حیثیّت شخص را در هم بشکند، این عنوان را نخواهد داشت.
ثالثاً: هر انسانى همچنان که در مقابل اعطاى هدیه از دهنده آن سپاسگزارى مى کند، از نظر اخلاقى باید از انتقادکننده و تذکردهنده عیب خود نیز تشکر و قدردانى کند.
امیر مؤمنان در دنباله یکى از سخنان خود که در پیش اشاره شد، مى فرمایند: «وَ لا تَظُنُّوا بى اِسْتِثْقالاً فى حَقٍّ قیلَ لى وَ لَا الْتِماسَ إِعْظامٍ لِنَفْسى فَاِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ اَنْ یُقالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ یُعْرَضَ عَلَیْهِ کانَ الْعَمَلُ بِهِما اَثْقَلَ عَلَیْهِ». گمان مبرید که اگر سخن حقى را به من بگویید شنیدن آن بر من دشوار است و یا اینکه خود بزرگ بین باشم. یقیناً آن کس که بر او شنیدن کلام حق و یا عرضه عدالت گران باشد، عمل بدان بر او دشوارتر خواهدبود.
معمولاً کسانى خود را از انتقاد دیگران و راهنماییهاى آنان بى نیاز مى دانند و از شنیدن عیبهاى اخلاقى خود به خشم مى آیند که خود را کامل مى انگارند و نقصى در خود نمى بینند در حالى که این خود بزرگترین عیب است.
امام خمینى(ره) مى گویند:
«هیچ فردى نمى تواند ادعا کند من نقص، هیچ ندارم. اگر کسى ادعا کرد این را، بزرگترین نقصش همین ادعاست».