اسلام محبوب را خود تعیین مىکند
اسلام مشکل اساسى عشق و محبت را بدین وسیله حل مىکند که محبوبو معشوق را خود تعیین مىنماید و این نیرو و غریزه را به مهاردرمىآورد و نمىگذارد دنبال هر چیزى برود و هرکه را خواست،دوستبدارد. اسلام خود، اشخاص دوست داشتنى را معرفى مىکند ولیست آنها را در اختیار پیروانش قرار مىدهد، لذا کسى که پیرواسلام است، حب و بغض او مهار شده است و نمىتواند هر کس را دوستبدارد و به هر چیزى عشق بورزد، بلکه باید منحصرا حب و بغضشبراى خدا باشد. این موضوع در اسلام به قدرى با اهمیت تلقى شده است که از آن بهعنوان محکمترین دستگیره ایمان یاد شده است. روزى رسول اکرم(ص)به یاران خود فرمود: «اى عرى الایمان اوثق؟ کدام یک ازدستگیرههاى ایمان محکمتر است؟ عرض کردند: خدا و رسولش بهترمىدانند. بعضى از آنها گفتند نماز و بعضى زکات و بعضى روزه و بعضى حج وعمره و بعضى جهاد. حضرت فرمود: آنچه را که گفتید همه آنها مهمو داراى فضیلت است، ولى آنها محکمترین دستگیره ایمان نیستند،بلکه محکمترین دستگیره ایمان عبارت است از دوست داشتن براىخدا و دشمن داشتن براى خدا. دوستى با دوستان خدا و دشمنى بادشمنان خدا . در قرآن مجید این نوع افراد به نام «حزبالله» معرفى شدهاندو در سوره مجادله مىخوانیم: (لا تجد قوما یومنون بالله و الیومالاخر یوادون من حاد الله و رسوله و لو کانوا آباءهم اوابناءهم او اخوانهم او عشیرتهم اولئک کتب فى قلوبهم الایمان وایدهم بروح منه و یدخلهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدینفیها رضى الله عنهم و رضوا عنه اولئک حزب الله الا ان حزب اللههم المفلحون) . «هیچ قومى را که ایمان به خدا و روزرستاخیز دارند، نمىیابى که با دشمنان خدا و رسولش دوستى کندهرچند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند،آنان کسانى هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته وبا روحى از ناحیه خودش، آنها را تقویت فرموده و آنها را درباغهایى از بهشت وارد مىکند که نهرها از زیر (درختانش) جارىاست. جاودانه در آن مىمانند، خدا از آنها خشنود است و آناننیز از خدا خشنودند، آنها «حزبالله»اند بدانید «حزبالله»پیروزان و رستگارانند». امام صادق(ع) مىفرماید: «من احب لله و ابغض لله و اعطى لله فهو ممن کمل ایمانه». «هر که براى خدا دوست دارد و براى خدا دشمن دارد و براى خداعطا کند، از کسانى است که ایمانش کامل است». رسول خدا(ص) فرمود: «ود المومن للمومن فى الله من اعظم شعب الایمان الا ومن احب فى الله و ابغض فى الله و اعطى فى الله و منع فى اللهفهو من اصفیاء الله» . «دوستى مومن با مومن براى خدا از بزرگترین شعبههاى ایمان استآگاه باشید هر که براى خدا دوست داشته باشد و براى خدا دشمنداشته باشد و در راه خدا عطا و منع کند، او از جمله برگزیدگانخداست». از امام صادق(ع) روایتشده است که فرمود: «ان المتحابین فى الله یوم القیامه على منابر من نور قد اضاءنور وجوههم و نور اجسادهم و نور منابرهم کل شى حتى یعرفوا بهفیقال هولاء المتحابین فى الله». «کسانى که براى خدا با یکدیگر دوستى مىکنند، روز قیامتبرمنبرهاى نور مىباشند، نور چهره و نور بدن و نور منبرهایشانهمه چیز را روشن کند، تا آنجا که به آن معرفى شوند و گفته شوداینان کسانى هستند که یکدیگر را براى خدا دوست داشتند». امام سجاد(ع) مىفرماید: «چون خدا خلق اولین و آخرین را جمع نماید، منادى ندا کند کهکجایند کسانى که یکدیگر را از براى خدا دوست داشتند؟ گروهى ازمردم برخیزند به آنها گفته شود بدون حساب وارد بهشتشوید. فرشتگان به آنها برخورند و گویند: به کجا مىروید؟ گویند: بهبهشت. گویند شما چه صنفى از مردم هستید؟ گویند: ما دوستىکنانبراى خدائیم، گویند اعمال شما چه بود؟ گویند: براى خدا دوستىمىکردیم و براى خدا دشمنى مىورزیدیم. گویند: چه خوبست پاداشاهل عمل را». انسان هر که را دوستبدارد با آن محشور مىشود و چون محبتانسان را سرانجام با محبوب خود همشکل و همرنگ مىسازد و همچوندستگاه خودکارى، خود به خود اوصاف محبوب را به محب انتقالمىدهد لذا انسان مىتواند خصیتخود را با حب و بغضى که بهدیگران دارد، بیازماید هرگاه افراد پاک و صالح را دوستبداردخود مرد پاک و شایستهاى است و اگر افراد آلوده و ناپاک رادوستبدارد، پیداست که او نیز از سنخ همان است. چنانکه امام باقر(ع) مىفرماید: «اذا اردت ان تعلم ان فیک خیرا فانظر الى قلبک فان کان یحباهل طاعه الله و یبغض اهل معصیته ففیک خیر والله یحبک والمرءمع من احب». «اگر خواستى بدانى که در تو خیرى هستیا نه؟ به دلت مراجعهکن، هرگاه دیدى اهل طاعتخدا را دوست و اهل معصیتخدا را دشمنمىدارى بدانکه در تو خیرى هست و خدا هم تو را دوست دارد و اگراهل طاعتخدا را دشمن و اهل معصیتخدا را دوست مىدارى، در توخیرى نیست و خدا تو را دشمن دارد و هرکسى همراه دوستخودمىباشد». در منابع اسلامى باب وسیعى هست در این زمینه که انسان هرچه راکه دوست داشته باشد و به آن مهر بورزد با او محشور مىشود، حتىدر احادیث وارد شده است که: «من احب حجرا حشره اللهمعه» .«هرکس هرچه را دوست داشته باشد، اگرچه سنگى باشد باآن سنگ محشور مىگردد». علت این که انسان همواره با آن چیزهائى محشور مىشود که بهآنها عشق مىورزد، و علاقمند است، این است که عشق و علاقه نسبتبه یک چیز، آن را در مرحله غایت و هدف انسان قرار مىدهد، آنغایت هرچند انحرافى هم باشد، سبب مىشود که روح و واقعیت انسانمبدل به آن بشود. گر در طلب گوهر کائى، کانى ور در پى جستجوى جانى، جانى من فاش کنم حقیقت مطلب را هر چیز که در جستن آنى، آنى طبیعى است که محبت و ارادت به پاکان و کملین در تمام ارکانهستى محب اثر مىگذارد بهطورى که عاشق کپیهاى از روشهاى محبوبخود مىباشد. در تاریخ اسلام براى این موضوع، نمونههاى برجستهو بىسابقهاى مىبینیم. «ثوبان» غلام رسول اکرم(ص) یکى از اینافراد است. ثوبان روزى به رسول خدا(ص) عرض کرد: اى رسول خداپدر و مادرم فداى تو باد. قیامت کى برپا مىشود؟ پیامبر فرمود: براى آن روز چه آماده کردهاى وقتى از تو سئوال کنند؟ گفت: یارسولالله عمل زیادى انجام ندادهام و لیکن دوست دارم خدا ورسول او را، حضرت فرمود: دوستى تو با رسول خدا به چه درجهاىرسیده است؟ عرض کرد به آن خدائى که تو را به نبوت، به حقمبعوث کرده است. محبتشما در قلب من به اندازهاى است که اگرمرا با شمشیر قطعه قطعه کنند و با منشار خورده نمایند و باقیچى ریزریز کنند و به آتش بسوازنند و زیر سنگ آسیا نرم کنند،براى من بهتر و آسانتر است از این که در دل خود نسبتبه شمایا یکى از اهلبیت(علیهم السلام و یاران شما، کینهاى بیابم ومحبوبترین خلق خدا بعد از شما نزد من کسى است که دوستترین خلقنسبتبه شما باشد و منفورترین و دشمنترین افراد نزد من کسىاست که شما را دشمن بدارد یا یکى از یاران تو را. این استمیزان دوستى من نسبتبه شما. پس اگر این از من قبول شود،البته رستگار خواهم بود و اگر خداوند عملى غیر از این بخواهداز خود سراغ ندارم که تا به آن اعتماد داشته باشم شما ویارانتان را دوست مىدارم اگرچه طاقت انجام عمل آنها را ندارم. رسول خدا(ص) فرمود: بشارت و مژده بر تو، همانا هر فردىروز قیامتبا کسى خواهد بود که او را دوست مىداشته است. اىثوبان اگر مابین زمین و عرش پر از گناهان تو باشد با ایندوستى از تو زایل مىگردد و سریعتر از زایل شدن سایه تاریکى ازسنگ صاف که خورشید بر آن بتابد و زایل شدن نور از آن سنگ وقتىکه خورشید از آن غائب گردد . البته ثوبان رسول خدا را شدیدا دوست مىداشت و ارادت به اوجانش را فرا گرفته و دگرگونش ساخته بود و آتش محبت در درونشبرافروخته بود. روزى پیامبر اکرم(ص) با او ملاقات کرد و دیدرنگ چهرهاش دگرگون شده و بسیار لاغر و ضعیف گشته است. پرسید: ثوبان چهرهات چرا تغییر یافته و چرا این چنین ضعیف شدهاى؟ عرضکرد: اى رسول خدا هیچ درد و ناراحتى ندارم جز این که هرگاه بهیاد تو مىافتم طوفانى سخت در روحم پدید مىآید و امواج خروشانىرا در درونم احساس مىکنم و تاب و توانم از دستم مىرود تا آنکه اخیرا فکر تازهاى برایم پیدا شده که آن مرا بیشتر ناراحتکرده است. من فکر مىکنم بالاخره در آخرت از تو جدا خواهم شد واز فراق و دورى تو چه خواهم کرد؟ زیرا اگر بر فرض به بهشت همبروم مقام من به مراتب پائینتر و پستتر از مقام تو است و اگربه بهشت نروم که خود معلوم است، هرگز تو را نخواهم دید، اینفکر و خیالى است که مرا به شدت رنج مىدهد. همین بود که آیهشریفه نازل شد: (و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم منالنبیین و الصدقین و الشهدا و الصالحین و حسن اولئکرفیقا). «هرکه از خدا و رسولش اطاعت کند او با آنان که به ایشان نعمتدادیم و گرامى داشتیم، از پیامبران و راستگویان و شهیدان ونیکوکاران، محشور خواهد شد و اینان رفیقان خوبى هستند». سپس پیامبر فرمود: به آن که جانم در دست اوست، سوگند بندهاىایمان نمىآورد تا آن که من از جانش و پدر و مادر و عیال وفرزندانش و همه مردم نسبتبه او محبوبتر باشم. آرى ثوبان در ارادت ورزیدن به رسول گرامى اسلام(ص) تنها نبود،بلکه بزرگان دیگرى را هم مىبینیم آنان نیز در همه حال حالاترسول اکرم را تقلید مىکردند حتى در راه رفتن و لباس پوشیدن وانتخاب رنگ لباس و نوع غذا، طرز عبادت، سعى مىکردند مثل اوباشند، البته این نوع تقلید اختیارى نیست، بلکه طبیعى است.
الگوى انسانیت
تمام ادیان آسمانى نیز «الگو» و نمونههائى را به پیروانشاننشان مىدهند. البته ناگفته پیداست که هر مکتبى انسان را بهنوعى تلقى مىکند و او را براساس جهانبینىاش مىشناسد مثلا یکىانسان را حیوانى مادى مىبیند و دیگرى در او به روح خدائىمعتقد است. هر مکتبى صفتى یا اوصافى به او مىدهد از قبیل: ناطق، اقتصادى، ابزارساز، ایدهآلساز، بىماهیت، متمدن وخودآگاه و... در نتیجه انسانهائى که به عنوان «ایدهآل» در مکتبها معرفىمىشوند، ارزشهاى انسانى آنها مثل خود مکاتیب، متفاوت هستند وبه اصطلاح «ابرمرد» هرمکتب تجسم یافته عینى همان مکتب است. در اینجا بىآنکه تعصب دینى یا ضد دینى نگاههاى ما را از درستدیدن باز دارد به چشم دقیق بنگریم، مىبینیم چهرههاى شگفتى کهاسلام به عنوان «انسان کامل» و «انسان نمونه» و «الگو» و«سرمشق» معرفى کرده است، تاکنون به هیچ چشمى نیامده است وهیچ دین و هیچ مکتبى چنین تصویر زیبائى از «انسان کامل»ارائه نداده است. در مکتب اسلام، انسان ایدهآل جانشین خداست و با سه چهره: حقیقت، نیکى و زیبائى مشخص شده است. در تعالیم اسلام، تماماستانداردهاى ثابت و قراردادى در ارزشهاى انسانى نفى شده و یکروش استاندارد شده «تخلقوا باخلاق الله» که گرفتن خلق و خوىخداست، به مردم معرفى گردیده است و بدین وسیله اسلام، انسان رابه سوى بىنهایت کمال سوق مىدهد. در مکتب اسلام برخلاف سایر ادیان و مکاتیب، انسانهاى کامل وبرجسته و نمونه بسیارند آنها همه «واقعیتخارجى» دارند وداراى وجودى قابل لمس و عینى مىباشند. در قرآن مجید تمام پیامبران و مردان و زنان پاک، تجسم عینى«انسان کامل» و «الگوى» انسانیت معرفى شدهاند و ازتربیتیافتگان اسلام که قرآن و حدیث، طهارت و عصمت و پاکى آنانرا تضمین نموده است، «اهل بیت» پیامبر اکرم(ص) مىباشد و اینخانواده آشکارترین «حقیقت» و «مترقىترین مکتبى» هستند کهدر شکل موجودات انسانى تجسم یافتهاند و سیرت آنان همان سیرترسول اکرم(ص) مىباشد، آنان از پلیدى پاک شدهاند و عصمت ازآنان نگهبانى مىکند. آرى به موجب آیه شریفه : (...انما یرید الله لیذهب عنکم الرجساهل البیت و یطهرکم تطهیرا) داراى مقام عصمت و طهارتمىباشند و به اصطلاح آنها شکوه رسالت، وقار بعثت، جاذبه عصمت،کمال شجاعت، موهبت پایمردى و عظمتى آسمانى دارند و به مقتضاىاین مقام هرگز گناه و نافرمانى از آنان سر نمىزند. «عترت» و «اهل بیت» که در قرآن و حدیث آنهمه بدان تکیهمىشود، کیست؟ طبق روایات متواتره که سنى و شیعه نقل کردهاند،«اهلالبیت» و «عترت» نامى است موهبتى که به رسول اکرم(ص)و على و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام اختصاص دارد. «مقریزى» (احمد بن على تقى الدین مورخ مشهور مصرى که در قرننهم هجرى مىزیسته) در تفسیر آیه تطهیر این روایات را در کتابخود «فضل آل البیت» آورده است: ۱ - از ابو سعید خدرى روایتشده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود:(...انما یرید الله لیذهب عنکم...) درباره من و على و فاطمه وحسن و حسین نازل شده است . ۲ - از صفیه دختر شیبه نقل شده است که وى گفت: عایشه بدینگونهخبر داد: روزى به هنگام صبح رسول خدا(ص) از خانه بیرون رفت وبر دوش او کسائى منقش از پشم سیاه بود. در این هنگام حسن بروى وارد شد، پس او را در میان عبا با خود جاى داد پس از آنعلى(ع) آمد او را نیز در میان عباى خود جاى داد و این آیه راتلاوت فرمود: (....انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهلالبیت...) . ۳ - در روایت دیگر از «امسلمه» چنین روایتشده است که گفت:رسول اکرم(ص) با على و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام درخانه من بودند، من براى ایشان غذائى از گوشت و آرد گندم درستکردم، همگى از آن خوردند و خوابیدند و بر روى آنان کساء یاقطیفهاى کشیده شده بود، پیامبر اکرم(ص) فرمود: «اللهم هولاءاهل بیتى، اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا» «بار خدایااینان اهل بیت من هستند زشتى و پلیدى را از آنان دور ساز وایشان را پاک و منزه گردان» . ۴ - «یونس بن اسحاق» از «ابى داود» و او از «ابوالحمرا»چنین روایت کرده است که ابوالحمراء گفت: مدت هفت ماه در عهدپیامبر اکرم(ص) از مدینه بیرون نرفتم هر روز هنگام سپیدهدمنبى اکرم را مىدیدم که بر در خانه على و فاطمه رضىالله عنهمامىآمد و مىگفت: نماز، نماز، (...انما یرید الله لیذهب عنکمالرجس...). ۵ - «ابونعیم» از «عبدالسلام بن حرب» و او از «کلثوممحاربى» و او از «ابوعمار» بدینگونه روایت کرده است که وىگفت: من نزد «واثله بن اسقع» نشسته بودم، در این هنگام نامعلى(ع) به میان آمد چند تن از حاضران به وى ناسزا گفتند، چونبرخاستند واثله به من گفت: بنشین تا تو را از این کس که به وىدشنام دادند، خبر دهم. من در نزد رسول خدا(ص) بودم که على وفاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام بر او وارد شدند. پیامبر کساءخود را بر روى آنان انداخت و گفت: بار خدایا اینان اهل بیت منهستند، زشتى و پلیدى را از آنان دور گردان و ایشان را پاکیزهساز. ۶ - «محمد بن سلیمان اصفهانى» از «یحیى بن عبید مکى» و اواز «عطا» و او از «عمر بن ابى سلمه»(ربیب پیامبر) روایتکرده است که عمر گفت: آیه (... انما یرید الله لیذهب عنکمالرجس...) بر پیامبر نازل شد هنگامى که آن بزرگوار در خانهامسلمه بود، پس حسن و حسین و فاطمه(علیهم السلام را نزد خودخواند و آنان را در پیش خود نشانید آنگاه على(ع) را خواند واو را در پشتسر خود جاى داد، سپس بر خود و ایشان کسائىپوشانید و گفت: «اللهم هولاء اهل بیتى فاذهب عنهمالرجس وطهرهم تطهیرا». «امسلمه» پرسید: «انا معهم؟ قال: انت على مکانک و انت علىخیر». «امسلمه» پرسید آیا من نیز از جمله ایشان هستم؟ پیامبرفرمود: تو در جاى خود به سوى خیر مىباشى». بنابراین اهل خانه و خویشاوندان دیگر پیامبر اکرم(ص) «اهلبیت» به این معنى نیستند حتى خدیجه کبرى که گرامىترین زنانپیامبر اکرم و مادر فاطمه زهرا(س) است و همچنین ابراهیم وقاسم که پسران صلبى آن حضرت مىباشند داخل اهل بیت نمىباشند. آرى به موجب همین روایات و روایات فراوان دیگرى که وارد شده،نه امام دیگر از دوازده امام که فرزندان امام حسین(ع) و ازنسل او هستند، از اهل بیت مىباشند بنابراین اهلبیت همانچهارده معصوم هستند که قرآن مجید، طهارت و پاکى آنها را تضمینکرده است و با قرآن دو یادگار گرانبهائى هستند که براى مردم،در همه عصرها و نسلها، گذاشته شدهاند. اینها انسانهاى کامل، پاک، برتر و نمونه، برجسته و ایدهآلمىباشند که اسلام اینها را به عنوان نمونه و الگو و سرمشق بهپیروانش معرفى کرده است. اهل بیت در اسلام، یعنى سرمشق و نمونهعینى قرآن، یعنى نمونه تجسم انسانى کتاب و تجسم انسانى مذهب وپیشوائى و سرمشق بودنشان محدود به یک دوره و به یک زمان نیست،بلکه براى تاریخ و براى همه نسلها و همه انسانها سرمشق هستندو الگو و نمونههاى برجسته و مطمئنى مىباشند که اگر انسان بهآنها عشق بورزد و از آنان تاسى و تقلید نماید، هرگز سرخوردهو پشیمان نمىشود و مىتواند با توسل و ستایش و عشق بدانها بهفضائل و کمالات آنها نزدیک شود و خود را به آن ارزشهاى متعالىو فضیلتهاى برجسته خو دهد و کمبوهاى خویش را جبران نماید. البته مىدانیم جستجوى «انسان کامل» یک نیاز اصیل انسانى استو پیوسته انسان از انسان ناقص و از نقص خویش بیزار است و ایننیاز فطرى است که انسان همواره دوست دارد معنویات و فضائل وتعالىها و تقدسها را به صورت عینى و محقق در زندگیش بشناسد وحس کند «اهل بیت» همان صورت عینى و مجسمه معنویات و فضائل وکمالات انسانى هستند و تابلوهائى از مجموعه فضائل معنوى واجتماعى و انسانى مىباشند و مىتوانند به عنوان یک الگوى بزرگبراى انسان بودن، انسان شدن باشند و مىتوانند سرچشمه الهامبخشانسانیت و الگوى مثالى براى خودسازى و دیگرسازى «هدفتربیتى» باشند. ابعاد شخصیت این انسانهاى کامل را مىتوانآرمان تربیتى براى پرورش هرچه بیشتر نسلهاى نزدیک به آنهاقرار داد، هرکس مىتواند خود را با ابعاد شخصیت انسانهاى نمونهاسلام و قرآن مقایسه کند، کمبودها و کاستیهاى خود را نسبتبهآنها جبران نماید و خویشتن را تا مىتواند بهتر و کاملتر سازد. از اینجاست که در اسلام مهر ورزیدن و دوست داشتن اهل بیتبراىهرکسى که در فکر ترقى و کمال و نجات خویش است و مىخواهدانسانى برتر شود، واجب و لازم شمرده شده است. «زمخشرى» در «کشاف» و «ثعلبى» در تفسیرش و «حموینى»در «فرائدالسمطین» از «ابن عباس» نقل کردهاند که چون آیه(...قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فى القربى...) نازل شد،گفتند: یا رسول الله خویشاوندانى که محبتشان بر ما واجب شدهاست، چه کسانى هستند؟ فرمود: على، فاطمه، حسن و حسین(علیهمالسلام) . از این روایت که به طرق شیعه و سنى نقل شده، ثابت مىگردد کهاین چهار نفر اقرباى پیغمبرند و دوستى آنان بر همه مسلمانانواجب استبدون شک پیامبر اکرم(ص) نیز این چهار نفر را بسیاردوست مىداشت و از آن حضرت راجع به محبت و دوستى و مقام بلنداین چهار تن روایات زیادى نقل شده است. «ابن اثیر» نقل مىکند که پیغمبر اکرم(ص) به على(ع) خطاب کردو فرمود: یا على خداوند تو را به چیزهائى زینت داد که پیشبندگان او زینتى از آنها محبوبتر نیست: زهد و کنارهگیرى ازدنیا، آنچنان قرار داد که نه تو از دنیا چیزى بهرهمند شوى ونه آن از تو، به تو بخشید دوستى مسکینان را، آنان به امامت ورهبرى تو خشنودند و تو نیز به پیروى آنان از تو، خوشا به حالکسى که تو را دوستبدارد و در دوستیت راستین باشد واى به حالکسى که با تو دشمنى کند و بر ضد تو دروغ بگوید . در کتب حدیث این روایت نیز نقل شده است پیغمبر اکرم(ص) فرمود: «یا على لا یبغضک مومن و لا یحبک منافق». «یا على مومنىتو را دشمن ندارد و منافق نیز تو را دوست نمىدارد». در کتب حدیث اهل سنت روایاتى از پیغمبر اکرم(ص) نقل شده استکه نگاه کردن به چهره على(ع) و سخن از فضائل او عبادت است. «محب طبرى» از «عایشه» روایت مىکند که گفت: پدرم را دیدمبه صورت على(ع) بسیار نگاه مىکرد، گفتم پدر تو را مىبینم کهبه صورت على بسیار مىنگرى، گفت: دخترم از پیغمبر خدا شنیدم کهفرمود: نگاه به سیماى على عبادت است. از پیامبر اکرم(ص) راجع به محبت و دوستى سایر اهل بیت زهرا وفرزندانش حسن و حسین(علیهم السلام روایات بسیارى رسیده است. ازجمله: «ابن عبدالبر» در کتاب خود «الاستیعاب» نقل مىکند کهپیغمبر اکرم(ص) خطاب به دخترش زهرا(س) فرمود: آیا راضى هستىتو بزرگ زنان دو عالم باشى؟ فاطمه(س) پرسید پدرم پس در اینصورت، مریم در چه مقامى خواهد بود؟ فرمود: او بزرگ زنان ملتخود و تو بزرگ زنان امتخود هستى و خداوند تو را به همسربزرگى که در دنیا و آخرت بزرگ است، برگزیده است. «احمد» در «مسند» خود نقل مىکند که پیغمبر اکرم(ص) بهصورت على، حسن و حسین و فاطمه(علیهم السلام نگاه کرد و فرمود: «انا حرب لمن حاربکم و سلم لمن سالکم» «با هرکس که با شماجنگ کند، در جنگم و با هرکس که با شما در صلح و صفا باشد، درصلح و صفایم». «احمد و ترمذى و نسائى و حاکم» از «مطلببن ربیعه» نقلکردهاند که گفت: رسول خدا(ص) فرمود: «والله لا یدخل قلب امرءمسلم حتى یحبکم لله و لقرابتى». «نور خدا در قلب مردمسلمانى نمىتابد تا این که شما (اهل بیت) را براى رضاى خدا وقرابت من دوستبدارد». آرى درباره مقام بلند و فضیلت اهل بیتو دوستى آنان احادیث زیادى از رسول اکرم(ص) نقل شده است کهاین مختصر گنجایش همه آنها را ندارد و به عنوان نمونه چند تااز آنها نقل گردید.