معناى عصمت
عصمت، نیرومند بودن عقل و رشد بسیار بالاى تفکر و اندیشه است در مرتبهاى که هیچ گاه مغلوب نمىشود. انسانها در مراتب تعقل و تفکر مختلف هستند; مانند دیگر نیروهاى خدادادى که در انسانها در مراتب مختلف ظهور مىکند.
بالاترین مرتبه از تعقل و اندیشه که اشتباه و خطا و گناه در آن راه نمىیابد، عصمت است. پیامبر یا امام چون در خداشناسى، عظمت و قدرت و دیگر صفات خدا را در بالاترین سطح دارا مىباشد، از این رو هیچگاه مغلوب افکار شیطانى و هواى نفس نمىشود و در فکر و اندیشه آنها نافرمانى خدا راه پیدا نمىکند و قوت و نیروى بالاى تفکر در او سبب مىشود که خطا و اشتباه نیز نکند، با اینکه قدرت بر نافرمانى و توانایى بر گناه را دارد; اما اندیشه بالاى او، او را از گناه بیزار مىکند. او در ذات خود مىتواند اشتباه کند; اما قوت تعقل و توجه او به امور و مطالب سبب مىشود که خطا نکند; مانند کسى که حافظهاى بسیار قوى دارد و چیزى را فراموش نمىکند.معناى عصمت این نیست که خدا او را بر ترک گناه اجبار کرده است و تکلیف از او مرتفع شده است; بلکه نیروهاى قوىاى که در نفس اوست، مانع از گناه مىشود; مانند نیروى قوى عقلى، توجه و زیرکى بسیار بالا، تیزهوشى، ذکاوت، صفاى نفس و کمال توجه به لزوم اطاعت از خدا و دورى از گناه و خطا.
اگر پیامبر و یا امام با عصمتخود، قدرت بر گناه نداشته باشد، دیگر تکلیفى هم متوجه او نیست، با اینکه پیامبر در انجام تکالیف الهى از دیگران سزاوارتر است و خداوند در قرآن به او تکلیف کرده است «فاعبد ربک حتى یاتیک الیقین» پروردگارت را عبادت کن تا به یقین برسى. اگر پیامبر یا امام قدرت بر گناه نداشته باشد، مقام او از مؤمنان صالح پایینتر خواهد بود; زیرا دیگران قدرت بر گناه را دارند و آن را ترک مىکنند و پیامبر یا امام نمىتواند گناه بکند که نمىکند. پس عصمت در پیامبر و امام از او تکلیف را برنمىدارد; بلکه رعایت تکلیف را بر او لازمتر مىکند.
دلیل بر لزوم عصمت
چرا پیامبر یا امام باید عصمت داشته باشد؟ 1- اگر پیامبر یا امام، معصوم از گناه و خطا نباشد، وثوق و اعتماد به گفتار و کردار او پیدا نخواهد شد; زیرا احتمال مىرود که دروغ بگوید و یا فراموش کند و یا حکمى را ترک کند. در این صورت نمىتوان بر او اعتماد کرد و احکام شرع را از او گرفت.
2-اگر گناه کند، در این صورت یا پیروى کردن از او واجب است و یا واجب نیست. اگر واجب باشد، اجتماع ضدین لازم مىآید; یعنى از یک طرف واجب است آن کار را انجام بدهیم و از طرف دیگر لازم است آن را ترک کنیم و اجتماع ضدین محال است. و اگر پیروى از او لازم نباشد، نبوت و یا امامت او بىاثر خواهد بود، پس پیامبر و امام گناه نمىکند. 3- اگر گناه کند، باید او را از گناه بازداشت و او را اذیت کرد و از او بیزارى جست; با اینکه اذیت کردن و بیزارى از پیامبر یا امام حرام است، پس هیچگاه گناه نمىکند. 4- اگر پیامبر یا امام مرتکب اشتباه شود، نیاز پیدا مىکند تا کسى او را از اشتباه نگهدارى کند و حق را به او بگوید و کسى که او را نگهدارى مىکند، اگر خود معصوم باشد، پس عصمت لازم است و اگر معصوم نباشد، به دیگرى نیاز پیدا مىکند که او را نگهدارى کند و در این صورت تسلسل لازم مىآید و تسلسل باطل است. 5-از خداى حکیم قبیح است که مردم را وادار به پیروى کردن از کسى کند که گناه مىکند و یا اشتباه دارد; زیرا پیروى کردن از گناه و اشتباه امرى قبیح است و بر خداى حکیم قبح آن روشنتر است. و چون خدا مردم را به پیروى از پیامبر و امام وادار نموده، روشن است که آنها گناه و اشتباه ندارند. 6-اگر عصمت نباشد، مردم از او متنفر مىشوند و از او پیروى نمىکنند و پیروى نکردن مردم، نقض غرض نبوت و امامت است; زیرا غرض از نبوت و امامت پیروى کردن مردم از پیامبر و امام است. دلیلهاى عقلى و نقلى دیگرى نیز هست که عصمت را در پیامبر و امام لازم مىداند. و اما پاسخ اعتراض سوم; یعنى نص بر امامت مخالف با آزادى است. پیش از این گفتیم به کارگیرى آزادى در تمام افراد بشر نیاز به قانون دارد و قانون باید از طرف خدا باشد و مبلغ قانون خدا نیز پیامبر است. امام، جانشین پیامبر و ادامه دهنده راه اوست و در پیامبر و امام عصمت لازم است. جز خدا کسى نمىتواند فرد معصوم را شناسایى کند و او را به عنوان پیامبر یا امام معرفى نماید. خدا، پیامبر را معرفى مىکند و پیامبر، امام را از طرف خدا. اگر کسى بگوید نصب امام از طرف پیامبر با آزادى مردم مخالف است، باید به این مطلب نیز معتقد شود که نصب پیامبر از طرف خدا نیز با آزادى مردم مخالف است و نتیجه، این خواهد شد که بشر نیاز به امام ندارد، نیاز به پیامبر و نیاز به قانون الهى ندارد; دنیاى بشر، دنیاى جنگل است که در آن نظم و انتظام لازم نیست و پایمال شدن حقوق ضعیفان مانعى ندارد و دیگر سخنان باطل و بىاساس که اندیشه صحیح بشرى آن را مردود مىکند. و چیزى که انسان را به تعجب مىاندازد، اولویت و لزوم افضلیت در امام است که در نوشتار دکتر محمد عماره است; از یک طرف ادعا مىکند انسان در انتخاب امام که جانشین پیامبر استباید آزاد باشد و هیچگونه تضییق و تقییدى نباید آزادى انسان را تهدید کند و از طرف دیگر مىگوید امام باید افضل از تمام امتباشد. در اینجا عبارت او را نقل مىکنیم: «و من الامثلة التى تشهد بذلک موقفهم من امامة الافضل و امامة المفضول و ایهما یقدم على الثانى فى الاختیار لهذا المنصب و بدیهى ان الافضل هو الاولى بالتقدیم» در بخش بیان عزل امام و قدرت مردم بر برکنار کردن امام از منصب خود اگر از او خطایى و یا گناهى دیدند، مىنویسد: از جمله نمونههایى که گواه بر این مطلب مىباشد، این است که معتزله، امام شدن افضل و مفضول را بررسى نموده و بحث کردهاند که کدامیک از آنها باید امام شود; افضل! و یا مفضول. و روشن است که افضل باید امام شود و او سزاوارتر به امامت است. سپس مىگوید: چیزى که ملاک فضل است و با بیشتر داشتن آن انسان افضل مىشود، مصلحت اندیشى براى امت است. او در این خصوص چنین بیان داشته است:
«ان الفضل المطلوب فى الامامة انما یراد لما یعود على الکافة من المصلحة». همانا فضل مطلوب در امامت رعایت مصلحت تمام افراد امت است. پس از بیان این مطلب، شرط دیگرى را نیز بیان داشته و مىگوید: «و کذلک القول فى من یعرف ان انقیاد الناس له اکثر واستنامتهم الیه اتم و شکواهم الیه اعظم فهو بالتقدیم احق» هر کس مردم از او بیشتر فرمانبرى کنند و از او بیشتر به کمال برسند و درد دل خود را بیشتر به او بگویند، سزاوارتر به منصب امامت است.
آنگاه صفات زشتى را که نباید در امام باشد، مانند: شتابزدگى، زودباورى، قضاوت عجولانه، خشونت و شدت در برخورد با مردم و... را بیان کرده است. حال این پرسش پیش مىآید که اگر بناست امام افضل باشد، نفوذ کلمه داشته باشد و از صفات زشت منزه باشد و مردم نباید هر کسى را انتخاب کنند، چرا وجود این صفات و شرایط، مخالف با آزادى و حق انتخاب نیست; اما اشتراط عصمت که جامع تمام صفات کمال و بیزارى از تمام صفات زشت و قصور است - که شیعه با دلالت قرآن و سنت و عقل آن را پذیرفته - مانع آزادى است و آیا اعتراف به لزوم امامت افضل اعتراف به لزوم عصمت نیست!؟
علاوه بر این، تمام اندیشمندان اهل سنت که در موضوع امامتسخن گفته و امامت را براى امت اسلام لازم و ضرورى دانستهاند، براى امام صفات ویژهاى را شرط دانستهاند و هیچ اندیشمند و عالمى از اهل سنتیافت نشده است که براى امام اوصافى را لازم نداشته باشد و بگوید هر فاسق و فاجرى مىتواند امام شود. شیعه نیز براى امام، صفت عصمت را به حکم عقل و شرع لازم مىداند و اگر اعتقاد به عصمت در امام، با آزادى بشر مخالفت دارد، هر صفتى که علماى اهل سنت در امام شرط دانستهاند نیز باید با آزادى بشر مخالف باشد. بنابراین، آمدن پیامبر و امام نه تنها مانع آزادى انسان نیست; بلکه پیامبر و امام بهترین راه به کارگیرى آزادى را نشان مىدهند و به همان دلیل که بشر نمىتواند قانون کامل وضع کند و نمىتواند کسى را به عنوان پیامبر معرفى کند و مقام نبوت را به او بدهد، به همان دلیل بشر، خود نمىتواند امام پس از پیامبر را معین کند.
انسان دو بعدى است
آنچه را در موضوع نیاز به قانون بیان کردیم، ملاحظه بعد مادى انسان است که او را به قانون نیازمند مىکند و اگر انسان را از بعد معنوى نیز ملاحظه کنیم، نیاز به قانون و پیامبر و امام براى او بیشتر خواهد بود. زیرا انسان تنها در بعد مادى خلاصه نمىشود تا بشر بتواند از راه شناخت نیازهاى مادى و دیگر روابط مادى میان افراد جامعه، براى خود قانون وضع کند; بلکه انسان داراى دو بعد است; بعد مادى و بعد معنوى. اگر بر فرض انسان بتواند بعد مادى خود را شناسایى کند و براى رفع نیازهاى آن، قانونى وضع کند; لیکن بعد معنوى انسان ناشناخته است و در هیچ آزمایشگاهى قابل تجزیه و تحلیل و شناخت نیست. اگر تنها براى بعد مادى انسان قانون وضع شود، نیمى از نیازهاى بشر نادیده گرفته شده است.
زندگى انسان تنها در این جهان خلاصه نمىشود و دنیاى دیگرى نیز وجود دارد که انسان باید خود را براى آن آماده سازد. ارتباط جسم با روح، بعد مادى و معنوى و دنیا و آخرت انسان تنگاتنگ است و قابل تفکیک و جدایى نیست.
آخرت، وجهه ملکوتى زندگى دنیوى است. قرآن مىفرماید: «من کان یرید العاجلة عجلنا له فیها ما تشاء لمن نرید ثم جعلنا له جهنم یصلیها مذموما مدحورا و من اراد الآخرة و سعى لها سعیها و هو مؤمن فاولئک کان سعیهم مشکورا».
هر کس طالب دنیاى نقد باشد، آن مقدار که بخواهیم به او مىدهیم، سپس براى او جهنم را قرار دادهایم که نکوهیده و رانده شده وارد آن مىگردد و هر کس خواهان آخرت باشد و کوشش شایسته آن را انجام دهد، پس کوشش آنان مورد قدردانى قرار خواهد گرفت. یعنى اگر انسان تنها در اندیشه دنیا باشد و هدفى جز دنیا نداشته باشد، به هدف عالى آخرت نمىرسد; ولى لطف و کرم خدا ایجاب مىکند که از همان هدف دنیایى نیز به او بهرهاى بدهد.
امام خمینى در موضوع بعد معنوى انسان، چنین مىگوید: خداوند انسان را بر فطرت الهى آفرید که عشق به کمال مطلق است. از این رو همه انسانها از خرد و کلان، عاشق کمالى هستند که نقص در آن نیست، نورى که در آن تاریکى نیست و دانشى که در آن نادانى نیست. پیرو این فطرت، فطرت دیگرى است که بیزارى از هرگونه کوتاهى و نقص است. و روشن است که کمال مطلق خداست و انسان در فطرت خود عاشق خداست، هرچند از آن غافل است.
انسان با این دو فطرت باید دو بال بسازد و به آشیانه اصلى که آستانه حضرت دوست و درگاه اوست، پرواز کند.
پس از آفرینش انسان بر این دو فطرت، خداوند مىدانست که به واسطه گرفتار شدن به قواى حیوانى شهوت و غضب و نیروى شیطانى، انسان از فطرت خود دور خواهد ماند. از این رو خداوند پیامبرانى را براى بشارت و انذار فرستاد که احکام آنها بر طبق مقتضاى فطرت اوست تا حجابها را از پیش چشم دل او بردارند و آنها را در سیر و سلوک یار و مددگار باشند. تکالیفى که پیامبران از طرف خدا آوردهاند یا بر طبق مقتضاى فطرت اصلى است; مانند: دعوت به فضائل اخلاقى و کمالات نفسانى و یا بر طبق فطرت تبعى است; مانند: نهى از کفر و شرک و اخلاق زشتبراى زنده کردن و کمک دادن به این فطرت. پس تکالیف الهى همه، الطاف خداست و به منزله داروهایى استبراى درمان روانهاى بیمار. پیامبران، طبیبان نفوس و مربیان روانند که نه تنها انسانها را از تاریکى به روشنى هدایت مىکنند و از نقص به کمال مىبرند; بلکه برزخها و موقفهاى قیامت نیز از عنایتهاى خداست و هر موقفى مانند بیمارستانى است که روانهاى مریض را در آن درمان مىکنند و اگر در این بیمارستانها درمان نیافت، آخرین درمان او کیفر آتش است. در این سخن، فلسفه احکام الهى به اجمال بیان و حکمت آمدن پیامبران به این صورت روشن شده است:1- آمدن پیامبران براى برداشتن حجابها از سیر و سلوک مردم به سوى خدا است. 2- دستوراتدین موافق با فطرت اصلى انسان مىباشد که عشق به کمال مطلوب است. 3- احکام دین، فطرت انسان را براى حرکتبه سوى خدا و پرواز به درگاه او کمک مىدهند. 4- باز داشتن مردم از کفر و شرک و پرهیز دادن آنها از اخلاق زشت، براى برداشتن مانع از رسیدن به کمال است5- احکام دین تفضل و عنایتخداستبراى رها ساختن انسان از زندان طبیعت و آزادى براى سیر و سلوک به سوى خدا.
تکالیف الهى، الطاف اوست و درمان دردهاى روان است و پیامبران، اطباى نفوس هستند و مواقف در قیامت و عالم برزخ بیمارستان درمانبخش جانهاى بیمار است.
ادامه دارد...