دسته
...باهم باشیم
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 352100
تعداد نوشته ها : 278
تعداد نظرات : 77
PageRank
Rss
طراح قالب
محمدرضا عابدي

معناى عصمت

 عصمت، نیرومند بودن عقل و رشد بسیار بالاى تفکر و اندیشه است در مرتبه‏اى که هیچ گاه مغلوب نمى‏شود. انسانها در مراتب تعقل و تفکر مختلف هستند; مانند دیگر نیروهاى خدادادى که در انسانها در مراتب مختلف ظهور مى‏کند.
بالاترین مرتبه از تعقل و اندیشه که اشتباه و خطا و گناه در آن راه نمى‏یابد، عصمت است. پیامبر یا امام چون در خداشناسى، عظمت و قدرت و دیگر صفات خدا را در بالاترین سطح دارا مى‏باشد، از این رو هیچ‏گاه مغلوب افکار شیطانى و هواى نفس نمى‏شود و در فکر و اندیشه آنها نافرمانى خدا راه پیدا نمى‏کند و قوت و نیروى بالاى تفکر در او سبب مى‏شود که خطا و اشتباه نیز نکند، با اینکه قدرت بر نافرمانى و توانایى بر گناه را دارد; اما اندیشه بالاى او، او را از گناه بیزار مى‏کند. او در ذات خود مى‏تواند اشتباه کند; اما قوت تعقل و توجه او به امور و مطالب سبب مى‏شود که خطا نکند; مانند کسى که حافظه‏اى بسیار قوى دارد و چیزى را فراموش نمى‏کند.معناى عصمت این نیست که خدا او را بر ترک گناه اجبار کرده است و تکلیف از او مرتفع شده است; بلکه نیروهاى قوى‏اى که در نفس اوست، مانع از گناه مى‏شود; مانند نیروى قوى عقلى، توجه و زیرکى بسیار بالا، تیزهوشى، ذکاوت، صفاى نفس و کمال توجه به لزوم اطاعت از خدا و دورى از گناه و خطا.

اگر پیامبر و یا امام با عصمت‏خود، قدرت بر گناه نداشته باشد، دیگر تکلیفى هم متوجه او نیست، با اینکه پیامبر در انجام تکالیف الهى از دیگران سزاوارتر است و خداوند در قرآن به او تکلیف کرده است «فاعبد ربک حتى یاتیک الیقین» پروردگارت را عبادت کن تا به یقین برسى. اگر پیامبر یا امام قدرت بر گناه نداشته باشد، مقام او از مؤمنان صالح پایینتر خواهد بود; زیرا دیگران قدرت بر گناه را دارند و آن را ترک مى‏کنند و پیامبر یا امام نمى‏تواند گناه بکند که نمى‏کند. پس عصمت در پیامبر و امام از او تکلیف را برنمى‏دارد; بلکه رعایت تکلیف را بر او لازم‏تر مى‏کند.

دلیل بر لزوم عصمت

 چرا پیامبر یا امام باید عصمت داشته باشد؟ 1- اگر پیامبر یا امام، معصوم از گناه و خطا نباشد، وثوق و اعتماد به گفتار و کردار او پیدا نخواهد شد; زیرا احتمال مى‏رود که دروغ بگوید و یا فراموش کند و یا حکمى را ترک کند. در این صورت نمى‏توان بر او اعتماد کرد و احکام شرع را از او گرفت.
2-اگر گناه کند، در این صورت یا پیروى کردن از او واجب است و یا واجب نیست. اگر واجب باشد، اجتماع ضدین لازم مى‏آید; یعنى از یک طرف واجب است آن کار را انجام بدهیم و از طرف دیگر لازم است آن را ترک کنیم و اجتماع ضدین محال است. و اگر پیروى از او لازم نباشد، نبوت و یا امامت او بى‏اثر خواهد بود، پس پیامبر و امام گناه نمى‏کند. 3- اگر گناه کند، باید او را از گناه بازداشت و او را اذیت کرد و از او بیزارى جست; با اینکه اذیت کردن و بیزارى از پیامبر یا امام حرام است، پس هیچ‏گاه گناه نمى‏کند. 4- اگر پیامبر یا امام مرتکب اشتباه شود، نیاز پیدا مى‏کند تا کسى او را از اشتباه نگهدارى کند و حق را به او بگوید و کسى که او را نگهدارى مى‏کند، اگر خود معصوم باشد، پس عصمت لازم است و اگر معصوم نباشد، به دیگرى نیاز پیدا مى‏کند که او را نگهدارى کند و در این صورت تسلسل لازم مى‏آید و تسلسل باطل است. 5-از خداى حکیم قبیح است که مردم را وادار به پیروى کردن از کسى کند که گناه مى‏کند و یا اشتباه دارد; زیرا پیروى کردن از گناه و اشتباه امرى قبیح است و بر خداى حکیم قبح آن روشنتر است. و چون خدا مردم را به پیروى از پیامبر و امام وادار نموده، روشن است که آنها گناه و اشتباه ندارند. 6-اگر عصمت نباشد، مردم از او متنفر مى‏شوند و از او پیروى نمى‏کنند و پیروى نکردن مردم، نقض غرض نبوت و امامت است; زیرا غرض از نبوت و امامت پیروى کردن مردم از پیامبر و امام است. دلیلهاى عقلى و نقلى دیگرى نیز هست که عصمت را در پیامبر و امام لازم مى‏داند. و اما پاسخ اعتراض سوم; یعنى نص بر امامت مخالف با آزادى است. پیش از این گفتیم به کارگیرى آزادى در تمام افراد بشر نیاز به قانون دارد و قانون باید از طرف خدا باشد و مبلغ قانون خدا نیز پیامبر است. امام، جانشین پیامبر و ادامه دهنده راه اوست و در پیامبر و امام عصمت لازم است. جز خدا کسى نمى‏تواند فرد معصوم را شناسایى کند و او را به عنوان پیامبر یا امام معرفى نماید. خدا، پیامبر را معرفى مى‏کند و پیامبر، امام را از طرف خدا. اگر کسى بگوید نصب امام از طرف پیامبر با آزادى مردم مخالف است، باید به این مطلب نیز معتقد شود که نصب پیامبر از طرف خدا نیز با آزادى مردم مخالف است و نتیجه، این خواهد شد که بشر نیاز به امام ندارد، نیاز به پیامبر و نیاز به قانون الهى ندارد; دنیاى بشر، دنیاى جنگل است که در آن نظم و انتظام لازم نیست و پایمال شدن حقوق ضعیفان مانعى ندارد و دیگر سخنان باطل و بى‏اساس که اندیشه صحیح بشرى آن را مردود مى‏کند. و چیزى که انسان را به تعجب مى‏اندازد، اولویت و لزوم افضلیت در امام است که در نوشتار دکتر محمد عماره است; از یک طرف ادعا مى‏کند انسان در انتخاب امام که جانشین پیامبر است‏باید آزاد باشد و هیچ‏گونه تضییق و تقییدى نباید آزادى انسان را تهدید کند و از طرف دیگر مى‏گوید امام باید افضل از تمام امت‏باشد. در اینجا عبارت او را نقل مى‏کنیم: «و من الامثلة التى تشهد بذلک موقفهم من امامة الافضل و امامة المفضول و ایهما یقدم على الثانى فى الاختیار لهذا المنصب و بدیهى ان الافضل هو الاولى بالتقدیم‏» در بخش بیان عزل امام و قدرت مردم بر برکنار کردن امام از منصب خود اگر از او خطایى و یا گناهى دیدند، مى‏نویسد: از جمله نمونه‏هایى که گواه بر این مطلب مى‏باشد، این است که معتزله، امام شدن افضل و مفضول را بررسى نموده و بحث کرده‏اند که کدام‏یک از آنها باید امام شود; افضل! و یا مفضول. و روشن است که افضل باید امام شود و او سزاوارتر به امامت است. سپس مى‏گوید: چیزى که ملاک فضل است و با بیشتر داشتن آن انسان افضل مى‏شود، مصلحت اندیشى براى امت است. او در این خصوص چنین بیان داشته است
:
«
ان الفضل المطلوب فى الامامة انما یراد لما یعود على الکافة من المصلحة‏».  همانا فضل مطلوب در امامت رعایت مصلحت تمام افراد امت است. پس از بیان این مطلب، شرط دیگرى را نیز بیان داشته و مى‏گوید: «و کذلک القول فى من یعرف ان انقیاد الناس له اکثر واستنامتهم الیه اتم و شکواهم الیه اعظم فهو بالتقدیم احق‏» هر کس مردم از او بیشتر فرمانبرى کنند و از او بیشتر به کمال برسند و درد دل خود را بیشتر به او بگویند، سزاوارتر به منصب امامت است.

آنگاه صفات زشتى را که نباید در امام باشد، مانند: شتاب‏زدگى، زودباورى، قضاوت عجولانه، خشونت و شدت در برخورد با مردم و... را بیان کرده است. حال این پرسش پیش مى‏آید که اگر بناست امام افضل باشد، نفوذ کلمه داشته باشد و از صفات زشت منزه باشد و مردم نباید هر کسى را انتخاب کنند، چرا وجود این صفات و شرایط، مخالف با آزادى و حق انتخاب نیست; اما اشتراط عصمت که جامع تمام صفات کمال و بیزارى از تمام صفات زشت و قصور است - که شیعه با دلالت قرآن و سنت و عقل آن را پذیرفته - مانع آزادى است و آیا اعتراف به لزوم امامت افضل اعتراف به لزوم عصمت نیست!؟
علاوه بر این، تمام اندیشمندان اهل سنت که در موضوع امامت‏سخن گفته و امامت را براى امت اسلام لازم و ضرورى دانسته‏اند، براى امام صفات ویژه‏اى را شرط دانسته‏اند و هیچ اندیشمند و عالمى از اهل سنت‏یافت نشده است که براى امام اوصافى را لازم نداشته باشد و بگوید هر فاسق و فاجرى مى‏تواند امام شود. شیعه نیز براى امام، صفت عصمت را به حکم عقل و شرع لازم مى‏داند و اگر اعتقاد به عصمت در امام، با آزادى بشر مخالفت دارد، هر صفتى که علماى اهل سنت در امام شرط دانسته‏اند نیز باید با آزادى بشر مخالف باشد. بنابراین، آمدن پیامبر و امام نه تنها مانع آزادى انسان نیست; بلکه پیامبر و امام بهترین راه به کارگیرى آزادى را نشان مى‏دهند و به همان دلیل که بشر نمى‏تواند قانون کامل وضع کند و نمى‏تواند کسى را به عنوان پیامبر معرفى کند و مقام نبوت را به او بدهد، به همان دلیل بشر، خود نمى‏تواند امام پس از پیامبر را معین کند.

 

انسان دو بعدى است

 آنچه را در موضوع نیاز به قانون بیان کردیم، ملاحظه بعد مادى انسان است که او را به قانون نیازمند مى‏کند و اگر انسان را از بعد معنوى نیز ملاحظه کنیم، نیاز به قانون و پیامبر و امام براى او بیشتر خواهد بود. زیرا انسان تنها در بعد مادى خلاصه نمى‏شود تا بشر بتواند از راه شناخت نیازهاى مادى و دیگر روابط مادى میان افراد جامعه، براى خود قانون وضع کند; بلکه انسان داراى دو بعد است; بعد مادى و بعد معنوى. اگر بر فرض انسان بتواند بعد مادى خود را شناسایى کند و براى رفع نیازهاى آن، قانونى وضع کند; لیکن بعد معنوى انسان ناشناخته است و در هیچ آزمایشگاهى قابل تجزیه و تحلیل و شناخت نیست. اگر تنها براى بعد مادى انسان قانون وضع شود، نیمى از نیازهاى بشر نادیده گرفته شده است.
زندگى انسان تنها در این جهان خلاصه نمى‏شود و دنیاى دیگرى نیز وجود دارد که انسان باید خود را براى آن آماده سازد. ارتباط جسم با روح، بعد مادى و معنوى و دنیا و آخرت انسان تنگاتنگ است و قابل تفکیک و جدایى نیست
.
آخرت، وجهه ملکوتى زندگى دنیوى است. قرآن مى‏فرماید: «من کان یرید العاجلة عجلنا له فیها ما تشاء لمن نرید ثم جعلنا له جهنم یصلیها مذموما مدحورا و من اراد الآخرة و سعى لها سعیها و هو مؤمن فاولئک کان سعیهم مشکورا».

هر کس طالب دنیاى نقد باشد، آن مقدار که بخواهیم به او مى‏دهیم، سپس براى او جهنم را قرار داده‏ایم که نکوهیده و رانده شده وارد آن مى‏گردد و هر کس خواهان آخرت باشد و کوشش شایسته آن را انجام دهد، پس کوشش آنان مورد قدردانى قرار خواهد گرفت. یعنى اگر انسان تنها در اندیشه دنیا باشد و هدفى جز دنیا نداشته باشد، به هدف عالى آخرت نمى‏رسد; ولى لطف و کرم خدا ایجاب مى‏کند که از همان هدف دنیایى نیز به او بهره‏اى بدهد.
امام خمینى در موضوع بعد معنوى انسان، چنین مى‏گوید: خداوند انسان را بر فطرت الهى آفرید که عشق به کمال مطلق است. از این رو همه انسانها از خرد و کلان، عاشق کمالى هستند که نقص در آن نیست، نورى که در آن تاریکى نیست و دانشى که در آن نادانى نیست. پیرو این فطرت، فطرت دیگرى است که بیزارى از هرگونه کوتاهى و نقص است. و روشن است که کمال مطلق خداست و انسان در فطرت خود عاشق خداست، هرچند از آن غافل است
.
انسان با این دو فطرت باید دو بال بسازد و به آشیانه اصلى که آستانه حضرت دوست و درگاه اوست، پرواز کند
.
پس از آفرینش انسان بر این دو فطرت، خداوند مى‏دانست که به واسطه گرفتار شدن به قواى حیوانى شهوت و غضب و نیروى شیطانى، انسان از فطرت خود دور خواهد ماند. از این رو خداوند پیامبرانى را براى بشارت و انذار فرستاد که احکام آنها بر طبق مقتضاى فطرت اوست تا حجابها را از پیش چشم دل او بردارند و آنها را در سیر و سلوک یار و مددگار باشند. تکالیفى که پیامبران از طرف خدا آورده‏اند یا بر طبق مقتضاى فطرت اصلى است; مانند: دعوت به فضائل اخلاقى و کمالات نفسانى و یا بر طبق فطرت تبعى است; مانند: نهى از کفر و شرک و اخلاق زشت‏براى زنده کردن و کمک دادن به این فطرت. پس تکالیف الهى همه، الطاف خداست و به منزله داروهایى است‏براى درمان روانهاى بیمار. پیامبران، طبیبان نفوس و مربیان روانند که نه تنها انسانها را از تاریکى به روشنى هدایت مى‏کنند و از نقص به کمال مى‏برند; بلکه برزخها و موقفهاى قیامت نیز از عنایتهاى خداست و هر موقفى مانند بیمارستانى است که روانهاى مریض را در آن درمان مى‏کنند و اگر در این بیمارستانها درمان نیافت، آخرین درمان او کیفر آتش است. در این سخن، فلسفه احکام الهى به اجمال بیان و حکمت آمدن پیامبران به این صورت روشن شده است:1-     آمدن پیامبران براى برداشتن حجابها از سیر و سلوک مردم به سوى خدا است. 2-      دستورات‏دین موافق با فطرت اصلى انسان مى‏باشد که عشق به کمال مطلوب است. 3-      احکام دین، فطرت انسان را براى حرکت‏به سوى خدا و پرواز به درگاه او کمک مى‏دهند. 4-      باز داشتن مردم از کفر و شرک و پرهیز دادن آنها از اخلاق زشت، براى برداشتن مانع از رسیدن به کمال است5-     احکام دین تفضل و عنایت‏خداست‏براى رها ساختن انسان از زندان طبیعت و آزادى براى سیر و سلوک به سوى خدا.

 تکالیف الهى، الطاف اوست و درمان دردهاى روان است و پیامبران، اطباى نفوس هستند و مواقف در قیامت و عالم برزخ بیمارستان درمان‏بخش جانهاى بیمار است.

 

ادامه دارد...


دسته ها : مذهبی
چهارشنبه 25 10 1387
X