امر بین الامرین از دیدگاه روایات
روایات بسیارى در توضیح و تبیین امر بین الامرین از امامان معصوم علیهمالسلام وارد شده است که به برخى از آنها اشاره مىشود.
1- امام هشتم(ع) فرمود: خداوند فرموده است: اى پسر آدم آنچه را براى خودت مىخواهى با خواست من است و با نیروى من واجبات را انجام مىدهى وبا نعمت نیرویى که به تو دادهام بر معصیت توانا شدهاى. من تو را شنوا، بینا و نیرومند آفریدم. هر نیکى که به تو برسد، از خداست و هر بدى که به تو برسد از خودت مىباشد. از اینروست که من به نیکیهاى تو از تو سزاوارترم و تو به بدیهاى خودت سزاوارترى. آنچه را من انجام مىدهم، در آن پرسشى نیست و هر آنچه که آنها انجام دهند، پرسش دارد. خداوند به نیکیهاى انسان سزاوارتر است، از این جهت که نیروهایى که در انجام کار صرف مىشود، از لطف اوست و مردم به بدیهاى خود سزاوارترند; زیرا از بدى اختیار خود، نیروهاى الهى را در نافرمانى خدا صرف مىکنند.این حدیثبر این مطلب دلالت دارد: نیروهایى که انسان با آنها کارهاى خود را - از اطاعت و معصیت - انجام مىدهد، از خداست و به کارگیرى آن نیروها در راه گناه و به دست آوردن زشتیها از اختیار آنهاست; از این جهتبه گناه و بدى خود سزاوارترند.کارهاى خدا پرسش ندارد; زیرا موافق با عدل است و کارهاى مردم پرسش دارد; زیرا بر خلاف عدل و انصاف، نیروهاى خدادادى را در راه نافرمانى او صرف مىکنند.
2-امام باقر و امام صادق(ع) فرمودند: خداوند مهربانتر از آن است که بندگانش را بر گناه مجبور نموده، سپس آنها را عذاب کند و خداوند بالاتر آن است که چیزى را بخواهد و به وجود نیاید. سؤال کردند: آیا میان جبر و قدر راه سومى هست؟ فرمود: بلى چیزى هست که از میان آسمان و زمین وسیعتر است. این حدیثبر دو قاعده عقلى دلالت دارد: 1- مهربانى خدا، با قول به جبر سازگار نیست.1- خداوند با قدرت بىپایانش هیچ گاه مغلوب نمىشود. خداوند به مردم نیرو بخشیده تا بتواند با اراده و اختیار خود کارهایشان را انجام دهند و اگر نافرمانى کنند، خدا مقهور نشده و مىتواند از نافرمانى جلوگیرى کند.
2- مردى از امام صادق(ع) پرسید: فدایتشوم آیا خداوند مردم را بر گناه مجبور کرده است؟ فرمود: خداوند عادلتر از آن است که آنها را بر گناه اجبار کرده، سپس آنها را عذاب نماید! پرسید: آیا افعال را به دستخود مردم سپرده و خود، کارى ندارد؟فرمود: اگر اینطور بود، امر و نهى نمىکرد! پرسید: آیا میان این دو چیز، امر دیگرى هست؟
فرمود: بلى چیزى وسیعتر از آنچه میان آسمان و زمین است.
نتیجه بررسى
پس از ثابتشدن سه اصل مذکور (1- هر کارى که حرمت آن ثابت نشده باشد حکم آن اباحه است; 2- کسى بر کسى ولایت ندارد;3- انسان داراى اراده و اختیار است و با اراده و اختیار کارهاى خود را انجام مىدهد) باید گفت در مذهب شیعه انسان کمال آزادى و حریت را داراست; چرا که انجام هر کارى براى او مباح است و از انجام آن منع نشده است; ولایت و قیمومت کسى بر او ثابت نشده است تا او را امر و نهى کند و از انجام کارى که مىخواهد بکند، جلوگیرى کند. در انجام کار خود اختیار و اراده کامل دارد و با اراده خود کارهایش را انجام مىدهد; جبر و قهر و اکراهى او را وادار به انجام کار و یا ترک آن نمىکند.
مرزهاى عقلى و شرعى آزادى
آزادى و حریتى را که انسان از این سه اصل به دست آورده است، به دسته و گروه خاصى اختصاص ندارد و تمام افراد انسان از آن برخوردار هستند; لیکن به کارگیرى این آزادى براى تمام افراد انسان در هر راه و در هر خواستى ممکن نیست; زیرا شعاع آزادى افراد انسان در مسیر حرکت، به هم مىرسد و برخورد مىکند.
خواستههاى بىحد و حصر تمام افراد انسان، آنها را به نزاع و اختلاف با هم مىکشاند و در نتیجه اختلاف و نزاع، خواستههاى آنها نافرجام مىماند و یا قوى، ضعیف را پایمال کرده و حقوق او را تضییع مىکند.
پس براى رفع اختلاف و براى تعدیل و کنترل خواستهها و به کارگیرى آزادیهاى افراد بشر، باید قانون باشد. قانونى که بتواند پاسخگوى نیازها باشد، بر کسى ستم نکند و نارسایى نداشته باشد. لیکن سخن در این است که چه کسى باید این قانون را وضع کند؟
قانونگذار باید یک انسان شناس کامل باشد که از تمام اسرار و ریزهکاریهاى جسم و جان و عواطف و غرائز درون انسانها با خبر باشد و تمام پدیدههاى اجتماعى را که در هنگام زندگى افراد با یکدیگر در دل اجتماع پیدا مىشود، بداند و نیز از تمام نیازمندیهاى اجتماعى و قوانینى که انسان را به تکامل مىرساند، با اطلاع باشد. آرى قانونگذار باید آفریدگار بشر باشد که از تمام رموز و اسرار آفرینش باخبر است و به تمام نیازمندیهاى ساختمان بدن او آگاه است و فطرت اصلى بشر را که در هیچ زمان و مکانى تغییر نمىکند، در نظر دارد و بر طبق خواست طبیعى آنها، قانون را وضع کرده است.
«فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التى فطر الناس علیها»وقتى قانون روى فطرت ثابتبشرى وضع شود، همیشه زنده و قابل اجراست; زیرا تمام غرائز و تمایلات بشرى از آغاز آفرینش تا انجام آن تغییر نخواهد کرد. ما از قانون همان استفاده را مىکنیم که یاران پیامبر مىکردند و گذشت زمان و پیشرفت دانش بشرى تنها به ما امکاناتى را داده که بتوانیم از قرآن و سنت استفاده بیشترى ببریم و بینش ما به حقائق احکام الهى بیشتر شود. بشر نمىتواند چنین قانونى را وضع کند; زیرا بشر به تمام مصالح و مفاسد آگاهى کامل ندارد. قانونى که او وضع مىکند، دستخوش هواى نفس، ارتباطها و دیگر ناعدالتیهایى است که نمىتواند پاسخگو بوده و حقوق تمام افراد جامعه را تضمین کند. بشر به تمام نیازمندیها، نیکیها و زشتیها آگاهى کامل ندارد و اگر در اخلاق اظهار نظر کند، اندیشه خود را بازگو مىکند و چه بسا دچار اشتباه نیز مىشود و آنچه را نیک دانسته، بد باشد و یا آنچه را بد دانسته، نیک باشد.
هیچ بشرى نمىتواند به فطرت اصلى بشر دستیابد و به تمام نیازمندیهاى او آگاهى پیدا کند. در میان دانشمندان انسان شناس و جامعه شناس، کسى نیست که بگوید من از تمام اسرار پیچیده اجتماعى که در اثر روابط مخصوص افراد حاصل مىگردد، با خبرم و یا تمام نیازمندیهاى انسان را مىشناسم.
آیا نصب پیامبر و امام با آزادى بشر مخالفت دارد!؟
پس از آنکه روشن شد انسان در به کارگیرى آزادى نیاز به قانون دارد و این قانون را باید خدا وضع کند، براى ابلاغ این قانون از طرف خدا به بندگانش نیاز به پیامبر ضرورى مىنماید. پیامبر بشر است و مانند دیگر انسانها روزى از دنیا رحلت مىکند. بنابراین پس از پیامبر باید کسى که در علم و کاردانى و دیگر صفات مانند اوست، حضور داشته باشد تا قانون را نگهدارى، اجرا و تبیین نماید و او امام است. در اعتقادات شیعه پیامبر و امام باید معصوم بوده و از گناه و خطا و اشتباه مصون باشند، تعیین پیامبر و امام باید از طرف خدا باشد; زیرا جز خدا کسى نمىداند معصوم کیست که او را براى پیامبرى و یا امامت معرفى کند. حال این پرسش پیش مىآید که
آیا نصب پیامبر و یا امام از طرف خدا با آزادى و حریت انسان مخالفتى ندارد!؟
دکتر محمد عماره در کتاب «المعتزلة و مشکلة الحریة الانسانیة» - در بخش البعد السیاسى للحریة - در اعتراض به شیعه در عقیده معصوم بودن امام و منصوب شدن او از طرف پیامبر، اعتراض کرده و چنین بیان داشته است: کسانى که مىگویند پیامبر درباره امامت وصیت کرده و پس از خود على بن ابىطالب[ع] را معین کرده است و پس از على بن ابىطالب[ع] فرزندان او به امامت رسیدهاند و راه امامت و حکومت علیاى اسلام را منحصر در وصیت مىدانند، ]آن هم] وصیتبه ذات امامان نه وصیتبه صفات [او]، و اراده مردم در امامت دخالتى نداشته و آنها هیچگونه اختیارى از خود در تعیین امام ندارند، امام حجتبر مردم است و از اشتباه کردن معصوم است، امام مصدر قانونگذارى و تشریع در امور دین و دنیاست، امام در زمان خودش از خدا سخن مىگوید و دیگر مطالب غلوآمیز که زیر مجموعه عقیده به نص در امامت و شناختباطنى است، امامت را حکومت کاهنها قرار دادهاند که حاکم را سایه خدا بر خلق مىپندارند و او را صاحب حق الهى مىشمارند مانند کاهنهاى کلیساى اروپا در قرون وسطى. وى در ادامه مىنویسد: معتزله این اندیشهها را انکار کرده و با آن به مبارزه برخاستند; زیرا دیدند اعتقاد به نص و وصیت در امامت، آزادى و اختیار را در مهمترین مسائل حیاتى از انسان مىگیرد و گفتند عقیده به نص و وصیت، توهمى بیش نیست که تنها، اثر انسان و قدرت وى را و اختیار و آزادى او را در حکومت علیاى جامعهاى که در آن زندگى مىکند، از او مىگیرد. و گفتند اگر امام باید معصوم باشد به اعتقاد اینکه حجت است، پس باید از او رفع تکلیف شود و رفع تکلیف از پیامبران نشده است تا چه رسد به امام که مقام او پایینتر است. در این سخن چند اعتراض به عقائد شیعه شده است که به آنها اشاره کنیم و سپس از آنها پاسخ مىگوییم:
1-امام مصدر قانونگذارى و تشریع است; 2- اعتقاد به معصوم بودن امام سبب رفع تکلیف از او مىشود; 3- اعتقاد به نص بر امامت، با آزادى و حریت انسان مخالفت دارد.
اما پاسخ اعتراض اول روشن است; زیرا هیچ عالمى از علماى شیعه در کتاب خود ننوشته است که قانونگذارى و تشریع با امام است. شیعه عقیده دارد، قانونگذار خداست و پیامبر، واسطه میان خدا و خلق براى تبلیغ قانون الهى است. و اگر در روایات شیعه به چشم مىخورد که حدود برخى از احکام را پیامبر بیان کرده است، به معناى قانونگذارى پیامبر در برابر خدا نیست; بلکه خداوند پس از تعیین اصل قانون و ابلاغ آن به پیامبر، در برخى از موارد، تعیین حدود قانون را به او تفویض کرده است. این روایات تفویض در تشریع را از طرف خدا براى پیامبر در تعیین حدود برخى از احکام داده است، نه اینکه اصل تشریع و قانونگذارى را در برابر خدا به وى تفویض کرده باشد. اما شیعه این عقیده را نسبتبه امام ندارد و مىگوید; امام حافظ سنت پیامبر و مجرى آن است و هر چه مىگوید از پیامبر به او رسیده; یا از طریق مشافهه امیرالمؤمنین علىبنابىطالب(ع) و یا از راه نوشتن احکام به دست آن حضرت و به صورت کتاب از امامى به امام دیگر مىرسیده و یا از راههاى دیگرى که در جاى خود مشخص شده است.و اما پاسخ به اعتراض دوم; یعنى لزوم عصمت در امام. لزوم عصمت در امام، بحث پردامنه و گستردهاى است که از اوائل اسلام تا امروز مورد سخن بوده است.
ادامه دارد...