در تجزیه و تحلیل مسائل، افراد انسانی گوناگونند و هر چند همه از عقل برخوردار میباشند اما توان عقلانی برای تجزیه و تحلیل مسائل متفاوت است. بعضیها توان آنرا ندارند که، مستقیماً با مسائل و مطالب برخورد کنند و یا تجزیه و تحلیل عقلانی نمایند. همین امر باعث گردیده تا تعقل در برخی از انسانها با واسطه صورت پذیرد. یعنی عدهای را نیازمند عدهای دیگر نموده تا جهت رسیدن به شنـاخت عقلی از راهنمایی آنـها استفاده نمایند. این همان بخش «آموختن» است.
انسانهایی که ازقدرت تعقل و استعداد آن بیشتر برخوردار باشند با تجزیه و تحلیل مسائل به واقعیتهایی پی خواهند برد که انسانهای با استعداد و توان کمتر از دستیابی به آنها ناتوانند. البته این ناتوانی تنها در امر مراحل تعقل میباشد و در امر تشخیص حق از باطل این قدرت در تمام انسانها موجود است. یعنی پس از آنکه مسائل توسط انسانهای عاقل تر تفسیر میگردد و یا به کشف مجهولات میانجامد. این آمادگی برای دیگران نیز جهت تقبل واقعیت و یا استفاده امکانات بوجود آمده مهیا خواهد شد. توان عقل بسیار بالاست و هر چه در بستر زمان نیز انسان به پیش آمده به قدرت تعقل وی افزوده گردیده است. بسیاری از نیازهای مادی و معنوی بشری در همین بستر یعنی بستر تاریخی حیات انسانها با استفاده از استعداد تعقل برطرف گردیده است.
اما هر آنچه که عقل دریافتن حقایق و قوانین طبیعت قوی و مستعد گردد اما نادانستهها و مجهولات جهان از این قدرت، بیشتر و بالاتر است و بر همین اساس، عقل برای خود یک محدوده و مرز مییابد و خود بر چنین مرزی صحه میگذارد.
همانگونه که بیان گردید عقل از طرق ابزاری بعنوان حواس پنجگانه به بررسی و یافتن اطلاعات لازم از محیط اطراف خود میپردازد و بر همین اساس نیز در این خصوص یافتههایش که میتواند پایه تفکر و نهایتاً تعقل گردد امور محسوس هستند. اما انسان با ابعاد و نیازهای دوگانه یعنی جسمانی و روحانی نمیتواند تنها به امور ملموس بسنده نماید، بلکه در مسیر ارضای «غریزة اکتشاف» نیاز به دانستن اموری خواهد داشت که در خیلی موارد یا بطور کلی پدیدههای ملموس و محسوس نیستند و یا اینکه هر چند از امور محسوس بحساب میآیند ولی، شناخت آنها بسیار پیچیده و مبهم میباشد. عقل، خود در چنین شرایطی حکم بر آن خواهد نمود که اموری با مشخصاتی مافوق توانایی ابزار تعقل، میبایست از طریق آموختن به وی جهت تجزیه و تحلیل برسد.