با شناخت انگیزه ها و خواستها و جاذبههای حاکم بر رفتار انسان و زمینه و عواملی که وی را به این سو و آن سو میکشاند و ویژگیها و خصیصههایی که او را از دیگر موجودات جدا میسازد، به نحوی به پیچیدگی و استثنایی بودن وی پی خواهیم برد. اما همین انسان در حالت طبیعی و با طبیعت دست نخوردهاش، انسانی است تربیت نشده و مکتب ندیده که با همان خواستههای طبیعیاش زندگی میکند. در این حد از زندگی که انسان تنها به نیازهای فردی و شخصی خود توجه دارد و در پی رفع این حوائج میباشد، نیروی ویژه تعبیه شده در وی یعنی همان عقل شاید کفاف گوی وی باشد، اما انسان هرگز در امر خلقت تنها نبوده است و در بدو خلقت با جفتی همراه گردیده که او را از فرد بودن بدر آورده است، پس نیازهای جمعی از همان بدو خلقت او را نیازمند به آموزش توسط سازنده و خالقش نموده تا از این طریق رفع نیازهایش معطل نگردد. ایجاد ارتباط با هم نوع یعنی سخن گفتن و استفاده از موجودات و مخلوقات دیگری که دررفع نیازها و حاجتهایش مؤثرند، هر چند دور از دسترس توسط قوای تعقل وی نمیباشند. اما هدف اصلی خلقت باعث گردیده تا خالق از ابتدا به آموزش و راهنمایی انسان بپردازد. نیاز به اجتماعی شدن، جمعهای انسانی را بوجود می آورد و اجتماع انسانی در وهله اول از نظر یکنواختی و همسانی خواستها و نیازها، یک جمع هماهنگ بوده که بطور بالقوه در معرض گوناگون شدن و چند دستگی خواهد بود. مایههای اختـلاف کمکم زمینه کشمکشها و تنـازعها را رشد میدهد و جاذبـهها و غریزهها رو به طغیان و افراط مینهد و از این میان بیشترین نقش در ایجاد چنین کشمکشهایی را دو عامل بعهده خواهند داشت، افزون طلبی و خویشتن دوستی. جمع تربیت نیافته انسانها در تلاش حیوانی خود تحت تأثیر این دو غریزه افزون طلبی و خویشتن دوستی به دستههای ضعیف و قوی و مستکبر و مستضعف تقسیم میشوند و بدین شکاف و اختلاف، ضعف یا قوت جسمانی و امکانات محدود یا فراوان محیط طبیعی نیز کمک میکند. زندگی انسانها در چنین اوضاع و احوالی صحنه تنــازع و درگیریهای بیپایانی خواهد بود. این اختلاف ها و نزاع ها از عوامل درونی انسانها پدیدار میگردند ولی در نهایت عامل بوجود آمدن قوانین و اعتباراتی خواهند شد که حیات اجتماعی وابسته به وجود آنها میباشد. این اعتبارات که انسان از قالب ذهن خود خلق کرده و پیوسته برحسب پیشرفت اجتماع و تکامل فکری نیز بر تعداد و نوع آنها در جهت کاهش تنازعات اجتماعی افزوده همگی، ریشه در تمایلات فردی انسانها دارد.
اصل اولیـه «اختـصــــاص» که جواز تصــــرفات انسانی است، ریشـــــه و پایه «اعتبار مالکیت» میباشد.
بطور مثال اصل اولیـه «اختـصاص» که جواز تصرفات انسانی است، ریشه و پایه «اعتبار مالکیت» میباشد. وقتی انسان در اجتماع انسانها حاضرشد، با توجه به جاذبه تخصیص دادن اشیاء بخود لازم دید تا در جهت جلوگیری از تنازع به اعتبار مالکیت تن دهد. والبته این اعتبارات نیز هر کدام در مورد مخصوص خود به اندازه تماس و احتیاج اجتماعی، قیود تازهای بخود گرفته و نامهای ویژهای پیدا کرده و میکنند که در نتیجه به احکام و اعتبارات دیگری منجر خواهند شد. مثلاً «اعتبار مالکیت» در جهت رفع نیـازهای دیگـران به«مـلک»، منجر به قبول «اعتـبار مبادله» میگردد و به همین شکل اعتبارات دیگری نیز بوجود میآید. اگر خلق و ارائه اعتبارات را بعهده ذهن و عقل بشری بگذاریم شکی نیست که روشهای یافتن این اعتبارات به تعداد عقول و اذهان انسانها قابل افزایش میباشد و در صورت عدم راهنمایی از منبعی مافوق انسان یقیناً دستیابی به یک سری اعتبارات مقبول همه انسانها امری ناممکن خواهد بود .